سینماروزان/حامد مظفری:
-جلیلی کارگردان
جلیلی نویسنده
جلیلی فیلمبردار
جلیلی طراح صحنه و لباس
جلیلی تدوینگر
جلیلی کافیه دستشو دراز کنه…
+بازی گرفتن جلیلی از نوجوان همچنان نقطه اتکای کارهایش است.
+خط داستانی، بدک نیست ولی اجرا، فقیر.
+آن شوخی با بنگاه های کاریابی که پول ثبت نام میگیرند و خلاص، بجاست ولی -اینکه چرا طرف قید این همه فست فود و رستوران و کافه که “کارگر ساده نیازمندیم” را چسبانده و برای پول دو ساندویچ، تن میدهد به کارهای دشوار حول ضایعاتی راه آهن، چرا؟ خواسته از فیلمبرداری شهری دربرود؟
-اسم اول شخص فیلم هم که #امکان از باب افعال و مترادف توانایی یا پتانسیل یا همان قدرتِ توده؟ ادای دین به مارکس جز جیگر زده؟ رها کن برادر…
-پاساژهای رفیق عشق فیلم و دیالوگ خوانی آن قدر تکرار میشود که میزند توی ذوق.
+شوخی با کارمند ناقصعقل شهری و آن تن دادن به بزم امکان و نوشخواری، یک بارش مفرح است ولی -تکرارش چه فایده دارد؟ ایضا آن ورود امکان به قمار و دعوا و درگیری…
-امکان، کار ندارد! امکان، نان ندارد! امکان، گناه دارد! امکان، بیامکان است!
این همه غیرممکن هم در همان یک ربع اول معلوم است، ادامه دادن تا دو ساعت چرا؟؟