فریدون جیرانی اعتراف کرد⇐ میخواستم “آشفتگی” را با محوریت دو خواهر بسازم و لیلا حاتمی هم قصه را خواند و دوست داشت ولی…+حرفهای جیرانی درباره ضدچپ بودن “فروشنده” و دوپارگی “متری شش و نیم”
سینماروزان: “آشفتگی” تازهترین فیلم فریدون جیرانی است که با بازیگرانی گران همچون بهرام رادان و مهناز افشار ساخته شده و اخیرا روی پرده رفته ولی در رقابت با کمدیهای تجاری نتوانسته قدعلم کند تا گواهی باشد بر این ادعا که در این سینما نه رادان تضمین فروش است و نه مهناز.
فریدون جیرانی به تازگی در گفتگویی تفصیلی با “شرق” اعتراف کرده به اینکه دوست داشته به جای دو برادر و یک زن اغواگر، دو خواهر- و لابد یک مرد اغواگر(؟)- را محور “آشفتگی” کند ولی ترسیده مجوز نگیرد.
فریدون جیرانی با اشاره به اینکه قصد داشته “آشفتگی” را با محوریت دو خواهر بسازد گفت: خط قصهاي که از ابتدا در ذهنم بود، شخصيت برديا خيلي توضيح داده نميشد. برديا فقط لحظه ابتداي قصه بود و بعد از قصه خارج ميشد و کمکم باربد متوجه ميشد که برديا چه آدم کثيفي بوده. البته قصه اوليه براساس دو خواهر بود و ليلا حاتمي هم قصه را خواند و دوست داشت ولی احساس کردم با قصه اين دو خواهر پروانه ساخت گرفتن مشکل ميشود. شايد اگر قصه دو خواهر بود، تمام ايدههايي که براي اجرائيکردن قصه بود، بهتر پيش ميرفت.
فریدون جیرانی با طعنه به فقدان گفتمان در سینمای موسوم به اجتماعی این سالها بیان داشت: گفتمان چپ، روشن است. حرفش عدالت اجتماعي و دفاع از محرومان و فقراست. کساني که براساس اين گفتمان فيلم ميسازند، ميدانند به دنبال چه چيزي هستند اما وقتي از مطرحکردن انديشه چپ فرار ميکني نتيجه چيز ديگري ميشود. «فروشنده» آرتور ميلر نيز براساس انديشه چپ نوشته شده اما در «فروشنده»اصغر فرهادی، انديشه چپ کنار گذاشته شده تا همه چيز اينطور تعبير شود که به زندگي شخصي تجاوز شده است و بايد از زوايه ديگري به موضوع نگريست.
جیرانی با نقد “متری شش و نیم” بیان داشت: سعيد روستايي نمونه خوبي براي بررسي سينماي اجتماعي است. در «متري شيشونيم» نيمه اول قهرمان پليس و نيمه دوم قهرمان يک قاچاقچي است. اگر قهرمان پليس را براساس گفتمان چپ زمان سابق پيگيري ميکرديم، بايد با پايان ديگري مواجه ميشديم اما الان فيلم دوپاره است!!
جیرانی ادامه داد: کيميايي ميدانست که در «گوزنها» قرار است چه بگويد. شخصيت سيد در “گوزنها” وقتي وارد قصه ميشود تا انتهاي قصه مسيرش طبيعي است. ابي در فيلم “کندو” مسيرش كاملا روشن است. اتفاقا پيچيدهتر از شخصيت ابي اصلا پيدا نميکنيد اما در “متري شيشونيم” نميداني بايد قاچاقچي را دوست داشته باشي يا نه؟ اينها نکاتي است که به نظر من از دل گفتمانها بيرون ميآيد ولی وقتی گفتمانی نداری، محصولت به بار نمینشیند. امکان دارد فيلمساز خوبي باشي، تکنيک بداني و حس و حال را خوب بلد باشي اما گفتمان است که حرف اصلي را ميزند.