سینماروزان/علی رستگار: علیرضا رئیسیان را جدا از کار فیلمسازی میتوان یک کارشناس و صاحب نظر قابل اعتنا دانست، چرا که همیشه درباره مسائل کلان سینمایی حرفهای مهم و راهکارهایی کاربردی دارد.
به گزارش سینماروزان و به نقل از «جام جم» مدرک تحصیلی مرتبط (او دانشآموخته کارگردانی از دانشکده صداوسیما و دارای نشان درجه یک هنری معادل دکترای افتخاری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است) و سالها فعالیت در سینمای حرفهای بهعنوان کارگردان و مسئولیتهایی چون رئیس کانون کارگردانان، عضویت در شورای پروانه ساخت و عضویت در هیات انتخاب و هیات داوری جشنواره فیلم فجر، مهر تائیدی بر نقد و نظرات و تحلیلهای رئیسیان است.
کارگردان فیلمهایی چون «دوران عاشقی»، «چهل سالگی» و «ایستگاه متروک» در گفتوگویی مفصل درباره مسائل و مشکلات مختلف این روزهای سینمای ایران به اظهارنظر پرداخت.
اول این که چرا از سال ۹۳ به بعد و پس از «دوران عاشقی» تاکنون فیلم کار نکردید و دیگر این که چرا در طول سه دهه فعالیت، فقط شش فیلم ساختهاید؟
بعد از موفقیت «دوران عاشقی» دلم میخواست زودتر یک فیلم بسازم، اما واقعیت این است که الان شرایط فیلمسازی خیلی مناسب حال و هوای آدمهایی مثل من نیست. در این چند سال گذشته، سینمای ایران کاملا دوقطبی شده است؛ یک بخش فیلمهای خیلی عامهپسند تجاری و بخشی هم فیلمهای سفارشی. کسانی که در این دو شکل قضیه مهارت یا به آنها علاقه نداشته باشند و نتوانند کار کنند، شرایط سختی خواهند داشت. فیلمسازانی که شاکله اصلی سینمای ایران را شکل میدادند، تقریبا همه همین مشکل را دارند و سه چهارسالی است که بیکار هستند. همین چند ماه پیش همراه بعضی از این دوستان جلسهای با آقای حیدریان، رئیس سازمان سینمایی داشتیم؛ هیچکدام از ده کارگردانی که در این جلسه حضور داشتند، مشغول فیلمسازی نبودند. به آقای حیدریان گفتیم، این وضعیت هیچ پرسشی برای شما ایجاد نمیکند. چرا این آدمها با این خاستگاهها و سوابق خوبی که دارند هیچکدام مشغول فیلمسازی نیستند؟ این یک پرسش جدی است که چرا شرایط سینمای ایران در این چند سال طوری پیش رفته که عدد جای کیفیت را گرفته است. یعنی یک مسابقه رکورد و عدد اتفاق میافتد که فلان فیلم، رکورد فیلم دیگر را زده است درحالی که این جا مسابقه وزنهبرداری نیست. اگر هم مسابقهای باشد در حوزه اندیشه است. یکی از دلایل فیلم نساختنم در این چند سال این وضعیت بود، دلیل دیگر آن هم روابط درون خود سینماست. همه چیز را هم نمیتوانیم گردن دولت و مدیریت بیندازیم. برخی فیلمسازان فیلمهایی میسازند که با جنبههای شخصی روحی خودشان در ارتباط است و علایق آنها در فیلمهایشان وجود دارد. گاهی برای فیلمسازی، باید احساسات و اندیشههای چند آدم به هم گره بخورد و علایق آنها در یک زمان به هم نزدیک شود تا یک محصول خوب به وجود بیاید، ضمن این که ما نباید به عنوان آدم حرفه ای، همیشه ملاکمان خودمان باشد و فکر کنیم هر فیلمی که داریم کار میکنیم، بخشی از زمان را میفروشیم و باید قیمت خوبی در ازای آن بگیریم. بعضی وقتها به این شکل است که همه ما با یک فیلم ارتقا مییابیم و جنبههای هنری خود را تقویت میکنیم. پس نباید آن شکلی را که برای یک فیلم پرفروش نوع دیگر از سینما درنظر میگیریم، با همکاران دیگر همان معامله را انجام دهیم. در دنیا هم این طور نیست و همه میدانند، آدمهایی که شکل فیلمسازی آنها با جریان سینمای عامه پسند و تجاری فرق میکند، مناسبات و روابط متفاوتی دارند. خیلی وقتها شما در سینمای دنیا میبینید، بازیگرانی که دستمزد حد بالای سینمایی دارند، وقتی با این پروژهها کار میکنند، دیگر توقع دستمزد بالا ندارند، چون اگر اینطور نباشد، دیگر آن فیلمها ساخته نمیشود، ضمن این که این فیلمها قصدی هم برای رکوردزنی ندارند.
با توجه به این صحبتها به نظر میرسد، فیلمسازی به معنای خلق اثر، برای شما مراتب و آدابی دارد. اگر این چیزی است که شما بهعنوان فیلمسازی به آن اعتقاد دارید، پس آن سازوکار سینمایی و تولید انبوه و با کمترین فاصله زمانی برخی فیلمسازان را باید چه چیز نامگذاری کرد؟!
هر وقت از من میپرسند چرا کم فیلم میسازی، میگویم من همیشه حیرانم که چرا بقیه زیاد فیلم میسازند! (میخندد) چون فیلمسازی یک پروسه زمانبر، سخت و پیچیده است. حتی کسانی که خودشان را صنعتگر میدانند، اگر بهترین آنها را هیچکاک در نظر بگیریم، ـ گو اینکه کیشلوفسکی هم خودش را یک صنعتگر میدانست که به نظرم دروغ میگفت و یک اندیشمند بودـ ، در اوج دوران کاری خود و در بهترین حالت نهایتا سالی یک فیلم میساختند. این طور نبود که وقتی فیلم میساختند، یک سریال را هم در پیش تولید داشته باشند و همزمان با ساخت سریال هم فیلمی آماده اکران داشته باشند! البته این وضعیت، سفارش واقعی سینما نیست، یعنی با دوره ملتهبی که برخی فیلمها خوب میفروشد، اتفاق میافتد و بعد از دو سه سال کارنامه آن فیلمساز فروکش میکند. این مساله نشان میدهد این یک امتیاز و خاصیت قوی برای هر فیلمساز نیست و نمیتوان خیلی روی این محاسبات، حساب باز کرد. نمونههای آن هم در سینمای ایران و جهان زیاد است. این فقط بخشی از سینماست، اما اگر این موضوع تبدیل به همه سینما شد، خطری اتفاق میافتد و راه وسط و میانه سینمای تاثیرگذار در میان فیلمهای تحت تاثیر موج رایج و آثار سفارشی، این قدر تنگ میشود که حتی یک نفر نمیتواند از آن عبور کند؛ در حالی که این راه باید وسیع تر از اینها باشد. حالا یا این یک تئوری است که سینمای خواست مردم باید کمرنگ شود یا از بی توجهی مدیران و مسئولان است که حواسشان نیست چه اتفاقی در حال رخ دادن است. به هرحال حتی در اوج سینمای قبل از انقلاب هم سینمای روشنفکرانه و هنری هیچ گاه منقطع نشد. جریان فیلمفارسی برعکس آنچه آقای فریدون جیرانی در مصاحبه اش گفته بود، منقطع شد. یعنی وقتی تولید سینمای ایران از ۹۱ فیلم در سال ۵۱ به ۱۳ فیلم در سال ۵۶ رسید (تازه از این ۱۳ فیلم تولیدی، فقط شش فیلم به نمایش درآمد) یعنی حیات این سینما منقطع شد، اما سینمای روشنفکرانه و هنری همواره توسط فیلمسازهایی مانند تقوایی، حاتمی، مهرجویی، کیمیایی و کیمیاوی وجود داشت. پس معتقدم نباید تحلیل ما به سمتی برود که بگوییم جریان فیلمهای عامه پسند، ویژگی و امتیاز بیشتری دارد و باید هم همین طور باشد. برای این که خاصیت جریانهای عامه پسند خیلی به ابتذال نزدیک میشود و وقتی ابتذال رواج پیدا کرد، دیگر خصلتهای عمومی فرهنگ جامعه را هم تحت تاثیر قرار میدهد. آن وقت دیگر برگرداندن یک جامعه به فاکتورهایی که استاندارد فکری در آن مطرح است، سخت میشود.
یکی از بحثهای مهم نیازمند بررسی در سینمای فعلی ایران همین است؛ انگار مردم در مقابل فیلمهای سطح پایین بیحس شدهاند و به آن عادت کردهاند و این قدر که به لحاظ تعدد، فیلم کم کیفیت و دور از استاندارد دیدهاند، فکر میکنند سینما یعنی همین. در میان این افت سلیقه، برخی فیلمهای خوب و با نگاهی استاندارد و متفاوت هم نزد این دیدگاه تنزل یافته، قربانی میشوند. منظورم دیکته و بخشنامهای کردن نیست، اما نمیتوان با کنترل و نظارت کیفی (نه به معنای ممیزی) به سمت تولید فیلمهای استاندارد و جذاب برای ارتقای سلیقه پایین آمده مردم رفت؟
پرسش خوبی مطرح کردید که من برای پاسخگویی به آن مجبورم یک بحث مهم دیگر را باز کنم. این آمار، روح ندارد و ممکن است اعداد، شما را فریب دهد. از دل چنین آماری همین تحلیلها بیرون میآید و بحثهایی چون سلیقهسازی و دنبال کردن سلیقه مردم و هنر به معنای سرگرمی صرف در سینما مطرح میشود، اما واقعا این طوری نیست و اگر بخواهیم جدی تر به این قضیه نگاه کنیم، باید به تفاوت جامعه الان ما با جامعه قبل از انقلاب اشاره کنیم؛ بیننده ما در این مقطع زمانی، کاملا واکنشی است و به هیچ عنوان کنشگر نیست. سادهترین و عامیانهترین واکنش این است که شما سراغ چیزی بروید که به قول فرهنگ عامیانه با آن حال کنید و بخندید و سرگرم شوید که اصلا هم چیز بد و مذمومی نیست. گروهی حق دارند به سینما بروند و حال کنند، چه اشکالی دارد؟ این وسط یک امای بزرگ هم وجود دارد. اما وقتی شما گفتید اصل همین است؛ هر چیزی که مردم خواستند، شما به آنها بدهید، وقتی مردم شما و این محصولات را پس زدند، آن وقت دیگر میخواهید چه چیزی به آنها بدهید؟ کما این که در سینمای پس از انقلاب، حداقل سه دوره این اتفاق افتاد و ما سه موج فیلمهای پرفروش داشتیم و بعد بلافاصله سینما دچار رکود شد. این یعنی نقش دولت به معنای ناظر و تنظیم کننده جریان بازار (و نه دخالتکننده) و عرضه و تقاضای فرهنگی چیست؟ این اتفاق که قبل از انقلاب بهطور خود به خود پیش میآمد و نیاز به برنامهریزی آنچنانی و این همه سازمان عریض و طویل سینمایی و این همه مدیر و کارمند نبود و فقط یک اتاق به این امر اختصاص داشت. کتاب «سینما و من» آقای مهدی فخیم زاده، تاریخچه خوبی از همین جریان واقعی سینما را در اختیار خواننده قرار میدهد. یک اتاق بود و دو کارمند و ۹۱ فیلم با امکانات آن روز سینمای ایران در سال ۵۱ تولید شد و همه آنها به نمایش درآمد و حتما تماشاگر هم داشت که اکران میشد،اما چه شد، کجا رفت و چه اتفاقی افتاد؟ اگر ما الان تشکیلات وسیعی داریم و یک بروکراسی بسیار بزرگ را داریم اعمال میکنیم و بر قدم ابتدایی تا قدم انتهایی فیلمساز نظارت میکنیم، پس نظارت و دقت ما بر بازار کجاست؟ این که فیلمها همسان میشوند و یک جور کپی از همدیگر هستند، حاصل همین نظارت دستگاههای دولتی است؟ پس یک چیز دیگر در این میان حادث میشود که خیلی مهم است و آن هم این است که دولت وظایف فرهنگی خودش را درست انجام نمیدهد. در وضعیت کنونی، اشکال بزرگی که وجود دارد، پنهان شدن پشت خواسته و میل یک گروه مشخص از تماشاگران است؛ اگر به آمار فیلمهای پرفروش دو سه سال اخیر نگاه کنید، حداکثر دو میلیون بیننده دارند. یعنی از ۸۰ میلیون جمعیت، شما با دومیلیون بیننده برای تمام سینما ایجاد سلیقه میکنید. این یعنی به هم ریختن بازار، نه نگهداری بازار، چرا؟ چون تماشاگرانی که به انواع دیگر فیلم علاقه دارند، اصلا فضایی برایشان وجود ندارد. فیلم رگ خواب، همین امسال پنج و نیم میلیارد تومان فروخت، فیلمی که با هیچ کدام از معیارهای سینمای تجاری همخوان نبود. این یک اتفاق است و رگ خواب، یکی از پرفروش ترین فیلمهای امسال سینماست. پس این نوع فیلمها بیننده دارد؛ حتی اگر تلخ و گزنده باشد و حتی اگر فقط یک بازیگر معروف در آن حضور داشته باشد. همین فیلم خفه گی آقای جیرانی در یک ماه، چهار میلیارد تومان فروخت که رقم خوبی است؛ یک فیلم تلخ و خاص و سیاه وسفید با یک موضوع خیلی ویژه. پس این فیلمها بیننده دارد، اما شرایط دیده شدن این آثار برای بیننده اصلا وجود ندارد، چرا؟ چون تمایل اصلی، خواست سالن دارها و سینمادارها شده است. پس معنی حمایت دولت در بخش تولید از این نوع سینما و در بخش حمایت از نمایش این آثار چیست؟ ممکن است بگویید خود دست اندرکاران سینما و شورای صنفی نمایش که دست خود آحاد سینماست، برای عرضه این فیلمها تصمیم میگیرند. دراین صورت باید بگویم، این شورا بد عمل میکند و باعث شده الان تقریبا همه ناراضی باشند. دولت باید ورود کرده و این سیستم را اصلاح کند که مورد رضایت اهالی سینما نیست. مردم که اطلاع ندارند شورای صنفی چیست، اما این شورای صنفی نمایش است که با تصمیمات خود روی وضعیت بازار تاثیر میگذارد. اعضای شورا میگویند، تعیین کننده وضعیت پیش آمده نیستند. اگر نیستید کنار بروید. اصلا این شورا را برداریم، چه اتفاقی میافتد؟ شما میگویید بلبشو میشود، اما من میگویم نمیشود. بدتر از این چیزی که هست دیگر نمیشود. اگر شورا وجود دارد باید درست عمل کرده و این نارضایتی باید کاهش پیدا کند. وظیفه دولت ایجاد تعادل و توازن است، یعنی یک فیلم گودزیلا نشود و همه محصولات کوچکتر را بخورد! در این وضعیت اکران، فقط اوضاع به نفع آن محصولات بزرگ است و حتی بیش از ظرفیت خود تحویل گرفته میشوند، اما انواع دیگر سینما بشدت آسیب میبیند.
اینجا بحث فیلم سوزی هم مطرح میشود که در این چند سال و بخصوص در این چند وقت اخیر به وفور شنیده ایم و برخی صاحبان آثار، شورای صنفی نمایش را مسئول این فشردگی اکران میدانند.
آنها میگویند نسبت میزان فیلمهای تولیدشده به میزان فیلمهای به نمایش درآمده، همخوانی ندارد و ما تورم در تولید داریم. باید جلوی این تورم در تولید را گرفت؛ یعنی تولید یک تعداد فیلم برای یک مدت اکران که دهه ۶۰ و ۷۰ هم همین طور بود و دولت هم خودش جدول اکران را میبست و سلیقه مردم هم خیلی در آن دخیل نبود و اهمیت نداشت. پس این راه حل خوبی نیست، راهحل بهتر چیست؟ تا زمانی که سالنهای سینما افزایش پیدا کند، نوعی عدالت نسبت به استاندارد فیلمها باید رعایت شود. در جاهای دیگر دنیا، درجهبندی سنی وجود دارد که ما اینجا نداریم. در ایران شما نمیتوانید بگویید این فیلمهایی که میفروشد محصول محاسبه درست سازندگان آن بوده یا شرایط پخش یا حال و هوای بینندهها یا تعداد سالنها. اگر آمار فیلمهای پرفروش را دربیاورید، هرکدام بالای ۱۰۰ سالن در اختیار داشتند. در پاسخ به چرایی این همه سالن هم میگفتند این خواسته سینماداران است که ضرر نکنند، اما اگر جامعه ضرر کرد، چه کسی جواب میدهد؟ یعنی فقط سبدتان را با یک مدل میوه پر میکنید؟! همه باید پرتقال بخورند ولاغیر؟ با این وضع، کمبودهای دیگر جامعه از بین میرود؟ اصلا شاید بحث سینمادار را هم مطرح نکنند و بگویند مردم این را میخواهند، اما من به شما ثابت کردم که مردمِ دیگر، چیزهای دیگر هم میخواهند. ممکن است این توجیه را هم مطرح کنند و بگویند برای آن مردم دیگر هم محصولاتی به نمایش درآوردیم، اما سوال این جاست که از این جنس سینما چند فیلم به نمایش درآمد و از آن محصولاتی که خودشان و سینمادارها دوست دارند، چند فیلم اکران شد؟ ضمن این که هر وقت هم فیلمهای سفارشی وجود داشت، بهترین زمان اکران را به مدت طولانی به آنها اختصاص دادهاید، این هم نوعی دیگر از بیعدالتی در اکران. هرجا که از قبل این تصمیم گرفته میشود که مردم این را میخواهند یا مردم باید فلان فیلم را ببینند، این محکوم به شکست است، اما این که الان شما با این وضع بازار و عدم تناسب تولید و نمایش، شورای صنفی را نادیده بگیرید و تصور کنید که اصلا وجود ندارد، باز میگویم ضایعات آن از وضع فعلی کمتر است و اتفاق بدتر از این نمیافتد. در همه جای دنیا و در حالت عادی هم اگر فیلمی با افت فروش مواجه شود، بتدریج سالنهای سینمای آن کم میشود و جایش را به فیلمی دیگر میدهد. در چنین شرایطی بهعنوان مثال، هم فیلمهای وودی آلن امکان دیدن دارند و هم فیلمهای ابرقهرمانانه و هم فیلمهای خانوادگی و هم کمدی رمانتیکها و همه فیلمها کم کم جایگاه خود را در اکران پیدا میکنند. من وقتی از دولت صحبت میکنم، دخالت در خود بازار نیست، بلکه متعادل کردن است، چون اگر دخالت دولت مدام باشد، همان اتفاقات دهههای ۶۰ و ۷۰ میافتد که با وجود خوب بودن فیلمها، نارضایتی هم وجود داشت و سلیقه یکی دو نفر تعیین میکرد مردم در چه زمانی چه فیلمی ببینند و چه فیلمی را نبینند. در این شرایط، نه برنامه ریزی تولید دست سازنده بود و نه پخش و نمایش آن. منظورم این است که دولت تا رسیدن به وضع مطلوب، ناگزیر است که رفتار درست را در تولیدات متنوع و در نمایش آنها و در ظرفیتهای مخاطبانی که دارند، تعریف کند. حتی اگر به نظر برسد، ابتدا خسارتهایی دارد، اما یکی از وظایف ذاتی دولت، زمینهسازی است.
یکی دیگر از معضلات اکران، تجمع و تراکم فیلمهای با مولفههای بالای فروش در نیمه اول سال بویژه عید نوروز و تابستان است که باعث میشود در نیمه دوم سال بویژه ماههای پایانی، با فقدان یا کمبود شدید فیلم موفق در گیشه و انبوهی فیلم کم مخاطب روبهرو باشیم.
این مساله هم ارتباط مستقیمی با تصمیمات شورای صنفی نمایش دارد. آن شورای صنفی نمایشی که من، مرحوم سیفالله داد و آقای شاهسواری و یکی دو نفر از دوستان دیگر آیین نامه آن را نوشتیم، مربوط به همان زمان است و برای امروز نوشته نشده بود. تا آن مقطع، دولت همه کاره اکران بود و بعد از مدتی کمیسیون نمایش تشکیل شد که اشکالات زیادی داشت. بعد هم شورای صنفی نمایش راهاندازی شد که ترکیب آن شامل سه تهیهکننده، سه سینمادار و یک کارگردان بود که الان شده چهار، چهار، یک. این شورا متعلق به آن دوران و آن شرایط بود، اما این که این تا ابد تغییر نکند، همین مشکلات از آن درمیآید. یعنی شما میبینید که سالها سه نفر از اعضای شورای صنفی نمایش، نماینده کمپینهای بزرگ سینماداران دولتی هستند، یکی از آنها به طور توامان هم سینمادار است و هم در حوزه پخش. تهیه کنندهها هم همین مشکل را دارند، مثلا تا همین الان تهیهکنندههایی آنجا هستند که یکی از آنها مستقیما شریک بزرگترین دفتر پخش و سالن نمایش است، بنابراین آن منافع غالب میشود و دیگر منافع تهیهکنندگی جایش را به آن میدهد. همین ایراد به خود رئیس شورای صنفی نمایش هم وارد است، یعنی به نظر میآید ملاحظات زیادی را راجع به دفاتر مختلف دارد. دولت هم بهعنوان ناظر شاید بدش نیاید که بگوید ببینید! خودتان نمیتوانید خودتان را اداره کنید، پس چرا به من ایراد میگیرید و غر میزنید؟! هیچ راهی بجز اصلاح این وضعیت و این ترکیب وجود ندارد. فرض کنید الان شورای صنفی نمایش دیگر نیاز نیست، آن وقت جریان اکران چطور باید اتفاق بیفتد؟ ما میگوییم این تعداد سالن داریم و این تعداد هم فیلم. شاید کمترین فایده این تجربه این باشد که ما ببینیم راههای نیمه کاره همیشه غلط است؛ نیمه دولتی ـ نیمهخصوصی، نیمه صنفی ـ نیمهغیرصنفی، نیمه مدیریتی ـ نیمه آزاد… همه اینها وضعیت را دچار مشکل خواهد کرد، به دلیل این که همان استثناها وسط میآیند. تازه اگر آنها هم وسط نیایند، شما باید حجم کمی از فیلم را در شش ماهه اول سال به هر طریقی اکران کنید، در این میان هرکس که نفوذ بیشتری در شورا دارد دست به کار میشود. معلوم است چه وضعیتی پیش میآید. مثلا رئیس شورای صنفی نمایش، فیلم خود را در عید اکران میکند که گل اکران است، اما جالب این جاست که فیلمش هم نمیفروشد! (می خندد) بعد که از او میپرسید، چرا این طوری است؟ میگوید ما فیلم را زودتر ساخته بودیم و زود هم برای آن پروانه نمایش گرفتیم! خب، این موضوع غلطی است، چون شما از سال گذشته اکران، هنوز ۱۷ فیلم باقیمانده دارید، در حالی که شما فیلمتان را بعد از این آثار تولید کردید. پس اول برای آن ۱۷ فیلم قبلی، زمان اکران تعیین میکردید و بعد میگفتید من نفر اولم!
تازه قبل از آن ۱۷ فیلم سال قبل هم چندین فیلم از سالهای گذشته پشت خط اکران هستند.
بله، همین طور است. در همه دنیا اولویت با فیلمهایی است که قبلا تولید شده و به ترتیب در سینماها به نمایش در میآید. در سفری که سه سال قبل و به مناسبت جشنواره بینالمللی بمبئی به هند داشتم، رئیس اتحادیه تهیهکنندگان این کشور به من گفت که همه هزار فیلم تولید سالانه هند طی سال به نمایش در میآید و به سالهای بعد موکول نمیشود. یعنی آنها هفتهای ۲۰ فیلم اکران میکنند، شاید طول اکران فیلمها در آنجا کم باشد، اما اکران عرضی آنها بهدلیل نمایش در تعداد سالنهای فراوان بیشتر است. شیوه اکران ما برعکس است. در اروپا این طور نیست و مثلا فرانسه ۱۳۰ فیلم در سال تولید میکند که نصف آنها هم در سینماها به نمایش درنمی آید. حتی در آمریکا بخش عمده فیلمهای رده ب و ج در سینماها اکران نمیشود و برای نمایش سر از تلویزیون و شبکههای کابلی و ویدئویی درمی آورد، اما این جا چون میگوییم دولت، پروانه ساخت فیلم سینمایی میدهد، پس این فیلم، سینمایی است و بعد پروانه نمایش همان فیلم را هم دولت میدهد، پس این محصول، سینمایی است و باید در سینما اکران شود. فیلم در سالن سینما اکران میشود، اما هیچ کس نمیرود آن را ببیند، بعد میگویند آن فیلمی که هیچ کس آن را در اکران نمیبیند، به هنر و تجربه برود! بعد شما میگویید بخشی از این فیلمها حتی در هنر و تجربه هم تماشاگر ندارند (میخندد). میگویند خب، تولید شده است دیگر. وقتی میگویم این اعداد روح ندارند، همین جاست. یعنی شما امسال میبینید ۱۷ فیلم دارید که اکران نشده اند و هیچ کس آنها را ندیده، سال بعد تعداد آن میشود ۲۰ عنوان و سال بعدترش میشود ۲۵ و …. میگوییم پس راهش چیست؟ میگویند جلوی تولید را بگیریم، اما این اصلا راه خوبی نیست. شما با این کار، بازار کار را میبندید.
شما خودتان هم چند دوره، عضو پروانه ساخت بودید.
بله، من از دوره مرحوم سیف الله داد تا شش هفت سال عضو پروانه ساخت و رئیس کانون کارگردانان بودم.
امسال شاهد افت تولید نسبت به سالهای گذشته بودیم. انگار میخواهند به خاطر کمبود سالنهای نمایش، کمتر مجوز تولید صادر کنند. پس قائل به این نیستید که چون سالن کافی نداریم، جلوی تولید گرفته شود؟
مثل این است که شما بگویید ظرفیت راهها و خیابانهای شهر برای ماشین پر است و دیگر کارخانهها ماشین تولید نکنند. شما باید برای این مساله فکر داشته باشید؛ یعنی خیابانها را مرتب افزایش داده و حمل و نقل عمومی خود را گسترش دهید و … معتقدم این راه حلش نیست، ضمن این که از پروانه ساخت، خروجیهایی بیرون میآمد که بسیار ناراضی کننده بود، یعنی تنوع در تولید وجود نداشت و شاهد آثار هم شکلی بودیم که حمایت آنها هم مسائل و مشکلات مربوط به خودش را داشت. اصلا باید پروانه ساخت را هم برداشت و فقط پروانه نمایش صادر شود. آن وقت هر کسی که تولید میکند، نباید توقع اکران داشته باشد و این که چون دولت مجوز ساخت صادر کرده، آن فیلم را نمایش هم بدهد. الان وقتی دولت ساخت فیلم شما را تائید میکند، باید ضمانت نمایش آن را هم به عهده بگیرد. عملا دولت این ابزار را ندارد و بیشترین سینماها دست دولت نیست. درچنین شرایطی شما با نقش تخریبی دولت مواجه میشوید. به نظرم دولت باید پروانه ساخت را بردارد و بگوید اصلا ۱۵۰ فیلم در سال تولید شود، اما ضمانت نمایش و سالنها با من نیست. دراین صورت تنوع فیلمها هم بیشتر میشود، چون مگر میشود که شما ۵۰ نهنگ عنبر تولید کنید؟ نمیتوانید. یکی از این است و یکی میشود من سالوادور نیستم. هر سال همین است، بقیه میخواهند این فیلمها شوند، اما نمیتوانند. نهنگ نمیشوند و میشوند ماهی حوض! این شرایط کمکم خودش را به تعادل میرساند.