سینماروزان: علیرضا داوودنژاد بعد از اکران «فراری» در نوروز امسال به تازگی ساخت قسمت دوم «مصائب شیرین» را در انگلستان پشت سر گذاشت. «فراری»داوودنژاد هرچند بخاطر اتفاقات زمستان سال قبل تاریخ مصرفش اندکی منقضی شد اما به واسطه آن که می کوشید بی چرک نگاری متداول در سینمای اجتماعی، تصویری از اختلاف طبقاتی موجود در جامعه نشان دهد محصولی قابل تأمل است.
داوودنژاد در گفتگویی که با تینا جلالی در «اعتماد» داشته با صراحت از تلاشش برای نمایش اختلاف طبقاتی در «فراری» دفاع کرده و حتی ریشه های شکل گیری «فراری» را برخورد نزدیکش با تبعیضها دانسته است. داوودنژاد بیان داشت: چند سال قبل كه ماشينهاي ميلياردي هنوز رويشان آنقدر باز نشده بود و زياد آفتابي نميشدند روزي از پل مديريت عبور ميكردم و دنبال دارو بودم. ماشينم را گوشهاي پارك كردم و ميخواستم از عرض خيابان عبور كنم تا در آن سوي چهارراه به داروخانه بروم. ناگهان چشمم به يك ماشين عجيب غريب چندميلياردي افتاد كه پشت چراغقرمز ايستاده بود و دور او را انبوهي از گداها گرفته بودند. از بچههاي كوچك گرفته تا چند مرد و يكي دو زن بچه در بغل ، دور ماشين ميچرخيدند و سراغ راننده ميرفتند و با التماس ميخواستند به او گل و فال حافظ و دستمالكاغذي و اسباببازي و چيزهاي ديگر بفروشند، يكي هم براي او اسپند دود ميكرد و دور ماشينش ميچرخاند. براي من صحنهاي عجيب و غيرمنتظره بود. انگار زمان برايم متوقف شد و تمام اتفاقات سي، چهل سال گذشته جلوي چشمم رژه رفت. انقلاب، مشتهاي گرهكرده، تيراندازي، مرگ بر شاه، پنجههاي خونيني كه بر ديوارها حك ميشد، جنگ، حملههاي هوايي، موشكباران، رژه تابوتها، تحريمها، زندگي كوپني، صفهاي طويل و ملالآور انتظار خريد، رنج ملت و… ازنظرم گذشت. ما انقلاب كرديم كه به اينجا برسيم؟ (لحظاتي عليرضا داوودنژاد سكوت ميكند)
این کارگردان ادامه داد: ما انقلاب كرديم كه به عدالت اجتماعي برسيم، محروميتزدايي كنيم، به جامعهاي برسيم كه فاصله فاحش طبقاتي در آن نباشد، جامعهاي كه انسان در آن تحقير نشود و به ايراني احترام گذاشته شود! حالم بد شد. رو برگرداندم و راه افتادم. خواستم از خيابان رد شوم كه چراغ سبز شد و ازقضا همان ماشين در حال حركت به من رسيد در يكلحظه ما رودرروي هم قرار گرفتيم من با سرعت پريدم و از جلوي ماشين او رد شدم و خودم را به جدول وسط خيابان رساندم. راننده ماشين ميلياردي ترمزي كرد و سر من فرياد زد كه داري قرمزو ميري! من هم فرياد زدم خودت صبح تا حالا چه كار ميكردي؟ و او درحالي كه از من دور ميشد، فرياد كشيد و گفت: دزدي…! ميخكوب شدم وهمان جا بالاي جدول ماندم و درحالي كه دور شدن آن ماشين فضايي را تماشا ميكردم و پاسخ گستاخانه راننده در ذهنم طنينانداز بود فيلم فراري را ديدم و ايده آن در ذهنم نقش بست.
داوودنژاد با اشاره به اینکه حقارت اول از همه جوانان را نومید میکند بیان داشت: بيشترين صدمه را از گرفتاريهاي موجود و شكاف طبقاتي كه به آن مبتلا شدهايم جوانها متحمل ميشوند. درحالي كه انبوه مردم در محروميت به سر ميبرند و با مشكلات زندگي ميكنند و زير امواج سنگين تبليغات كالاهاي رنگارنگ ماهوارهها و شبكههاي مجازي قرار دارند، بيشترين صدمه و لطمه متوجه چه كساني ميشود؟ معلوم است كه جوانها آسيب روحي بيشتري ميبينند. جوانها جيبشان خالي اما دلشان پر است از آرزو و چشمها و گوشها و قلبهايشان در معرض امواج تبليغات وسوسهانگيز انواعي از كالاهاي گرانقيمت است و جلوي چشمشان ميبينند كه يك اقليت بدون هرگونه توجيه منطقي و قانوني از ثروتهاي نجومي و امكانات رفاهي خارج از استاندارد برخوردار هستند درحالي كه آنها در محروميت و بيپولي و بيكاري و فقر دستوپا ميزنند. اگر پدر و مادرها رنج اين مشكلات را ميبرند جوانهاي ما از اين وضعيت عميقا صدمه روحي و رواني ميبينند.
علیرضا داوودنژاد با بیان اینکه در «فراری» و با قرار دادن پیکان در کنار فراری کوشیده فاصله طبقاتی را نشان دهد اظهار داشت: فاصله بين «فراري» و «پيكان» دهه شصت درواقع فاصله بين مردم محروم جامعه و اقليت برخوردار و مرفه امروز را نشان ميدهد. پيكان دهه شصت يعني شرايط جنگي و سختي كه در سالهاي شصت پشت سر گذاشتيم و دشواريهايي كه تحمل كرديم. اين پيكان فاصله را بهتر نشان ميدهد.