#علفزار؛ در خدمت #قوه با یک پژمانِ لایقِ سیمرغ
سینماروزان/حامد مظفری:
+افتتاحیه خوب در متن و گره اول در دقایق اول
+گره افکنی دوم بهموقع و در نیم ساعت ابتدایی
-کلیشه در اجرا با حضور #هادی_بهروز متخصص ماکیومنتری- که البته نه که به درد این متن نخورد- بلکه بیش از حد دستمالی شده است بهخصوص برای گداگرافیهای خارج از دادسرا
+تسلط پژمان جمشیدی بر کاراکتر بازپرسی که هم میخواهد کاریزماتیک باشد و هم اینکه به ناحق حکم ندهد
+فقط کافیست بازی #پژمان_علفزار را مقایسه کنیم با بازی عزتی در #مرد_بازنده تا معلوم شود بیش از گریمهای پیچیده، این درک نقش و همپوشانی با کاراکتر است که عیار کار بازیگر را شکل میدهد. پژمان بی ادعا نقش را شناخته و آن را بازی کرده ولی جواد فقط شبح نقش را درک کرده
-بازی اگزجره سارا بهرامی که با همان شمایل #حرفهای آمده به #علفزار و اساسا در جایی که لازم نیست بیخود و بیجهت ضجه میزند و گریه میکند؛ بهخدا که برای حسدار کردن نماهای تراژیک، لازم به گریه و زاری نیست
+وارد کردن خرده داستان صدور شناسنامه فرزند نامشروع برای فرزند زوج عملی متاثر از #ابد…
-تزریق جیغ و داد و فریاد و ناله و ضجه اضافی
-لات بازی و قمه کشی هم کم نیست؛ همچنان متاثر از #مغزها…
+تا در دادسرا هستیم و رفت و برگشتهای پژمان هست، صرباهنگ منطقی است
– ولی به خارج از دادسرا که میآییم گرفتار گیس و گیسکشیهای زنانه…
+در خدمت دستگاه قضا با نماهایی کم و بیش واقعگرا از دادسرا با تصویرگری یک بازپرس سلیم النفس که بیخیال دیگران، سعی میکند خودش، درست عمل کند
+پایان بندی حول پسربچهای که گمشده #علفزار است ولی ناظر حی و حاضر انواع بیناموسی
—دیالوگ
ناموس ناموس نکن! تو خودت ناموسی!
—باگ
شهردار متنفذ-متصل با اولاد اهل حال(!) یک باغ شخصی امن ندارد که آقازادگانش مجبور به اجاره باغ و ماجراهای متعاقب نشوند؟؟؟