سینماروزان/محمد افضلی: در سیزدهمین برنامه «مستندات یکشنبه» خانه هنرمندان ایران، طریقه نمایش بافتِ روستایی و فرهنگِ روستا در سینمای مستند و داستانی ایران مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
سیزدهمین برنامه «مستندات یکشنبه» خانه هنرمندان ایران، بعد از ظهر روز یکشنبه، ۳۱ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ به اولین اکران عمومی فیلم مستند «ایاقچی» ساخته محمدحسن دامنزن در سالن استاد ناصری خانه هنرمندان ایران اختصاص داشت و با پایان نمایش فیلم، محمدحسین دامنزن کارگردان فیلم و مهرداد فراهانی منتقد و پژوهشگر به تحلیل اثر پرداختند و مدیریت نشست را سامان بیات بر عهده داشت.
در ابتدای نشست، مهرداد فراهانی درباره نخستین اکران عمومی «ایاقچی» گفت: «ایاقچی» در سال ۱۳۹۹ در چهاردهمین دوره سینماحقیقت نمایش داده شد و چون جشنواره، به علت شیوع کرونا به طور آنلاین برگزار میشد، فیلم بیشتر از طریق اینترنت به صورت برخط دیده شد چنانکه میتوان گفت در آن تجربه، تماشاگران فیلم را به صورت فردی و نه در سالن سینما و در یک جمع تماشا کردند. از اینرو، این نمایش را میتوان اولین اکران عمومی اثر قلمداد کرد.
این منتقد سینما با اشاره به تفاوت خانواده نشاندادهشده در این مستند با تصویر غالب خانواده ایرانی در آثار سینمایی و تلویزیونی در دهه ۹۰ هجری شمسی ایران عنوان کرد: در قریب به اتفاق آثار سینمایی، میتوان یک نظام تقابلی را مشاهده کرد. این فیلم دارد این گفتمان و رویه غالب بازنمایی مذهب را که در سینمای ما که حتی لزوما به سینمای پس از انقلاب اسلامی محدود نمیشود و البته که بعد از انقلاب پررنگتر شده است، به طرز عجیبی به چالش میکشد. آدمی که به دلیل فقرِ مالی دارد ساقیگری مشروبات الکلی میکند که از لحاظ حقوقی، جرم است و هم برای این آدم متدین که کنار جاده نماز میخواند و در ماههای محرم و صفر کار نمیکند، شغلی را انجام میدهد که طبق آموزههای فقهی، گناه است. او در عین حال، آدمی سنتی است و تعصبات خاصی دارد. این تصویری که کارگردان نشان میدهد، در زندگی واقعی ما، ملموس است و اصلا مورد عجیبی نیست. در یک مصاحبه از سیمین دانشور خُرده میگیرند که شما ایرانیان را نمیشناسید چون یکی از شخصیتهای «سووشون» هم نماز میخواند و هم دُمی به خُمره میزند. سیمین دانشور که خودش شیرازی بود، جواب قشنگی میدهد: «نه، کاکو! شما شیرازیها رو نمیشناسید. تو شیراز، هر دو تاشون رو انجام میدن و هیچکدوم مانع اون یکی نیست.»
وی به «تنزل طبقاتی» مطرحشده از زبان شخصیت اصلی زن این مستند اشاره کرد و با ارجاع به آثار سالهای اخیر سینمای ایران بیان کرد: در آثار کارگردانانی همچون وحید جلیلوند، سعید روستایی، اصغر فرهادی و غیره، فقر اصولا دارد به یک عامل خارجی نسبت داده میشود مثل صحنهای که دونالد ترامپ رئیس جمهور وقتِ آمریکا مسئول نوسان نرخ دلار در ایران معرفی میشود. اینجا با عامل داخلی مواجه هستیم که واردات کفشهای ارزانِ چینی، ورشکستی کارگاه کفش پدرِ آن شخصیت و آمدن آنها به روستایی کوچک در استان اردبیل است. این یکی دیگر از نکات برجسته این فیلم است که در ادامه نشان دادن تصویری متفاوت از خانواده ایرانی در برابر تصویر رایج است.
او افزود: حتی انگیزه کوچ کردن این خانواده به شهر آستارا هم در ادامه همین تقابل است. در دیگر آثار، شخصیتی که مهاجرت میکند، آدمِ بدی تصویر میشود که دارد والدینش را تنها میگذارد و مواردی از این دست. در اینجا، با یک حقِ طبیعی مواجه هستیم. این حق طبیعی هر کسی است که یک خانه داشته باشد. کار محیرالعقولی قرار نیست انجام دهد و این نقطه تمایز «ایاقچی» با نظام ارزشی و گفتمانِ غالب سینمای داستانی ماست. این تاکید من بر سینمای داستانی به این معنی نیست که سینمای مستند، چنین اشکالی دارد و از آنها هم میتوان نام برد. من برای شغل آرایشگری در روستا که این خانم انجام میداد، چندین فیلم مستند و همچنین، سینمایی دیدم که در آنها، چنین تصویری در دهه ۹۰ هجری شمسی به این شکل نبود. همه زنان روستایی داشتند شالیکاری میکردند، شیر میدوشیدند یا قالیبافی میکردند. در سه اثری که من دیدم و فضایِ واقعگرایانه روستایی شبیه به این اثر داشتند ولی شغل آرایشگری را ندیدم. در دو اثر سینمایی شغل آرایشگری بود که آنها هم فضای شهری داشتند و در اینجا، قابل استناد نیستند.
محمدحسن دامنزن درباره روند انتخاب سوژه «ایاقچی» گفت: من خیلی سفر میکنم. یکبار در مسیر گردنه حیران به اردبیل بودم و با دختربچهای مواجه شدم که داشت گلگاوزبان میفروخت. پدرش دیر کرده بود، داشت گریه میکرد چون پدرش نیامده بود و من گفتم تو را به خانهات میرسانم. همین باعث آشنایی من با پدر او شد و من را به خانهشان دعوت کردند. میدانید که آذربایجانیها خیلی خونگرم هستند. به مرور، دوستی شکل گرفت. آنچه برای من در رابطه آنها مهم بود، این مشروب فروختن نبود بلکه این بود که زن به مرد و مرد به زن دروغ میگفت. در تهران هم همین هست. هر دو هم این دروغ را میدانند و آن را پذیرفتند. من برای آن خانم حکمِ پدری و برای آن مرد، حکم رفیق را داشتم. بعد از چند جلسه رفتوآمد گفت که من مشروب میفروشم. آنجا فهمیدم داستان این است. بعد از مدتی، تصمیم گرفتم که این فیلم را بسازم و آنها هم موافقت کردند به شرط اینکه به نمایش درنیاید. آنها هنوز هم راغب نیستند این مستند نمایش داده شود. برای اینکه آن مرد از زندان آزاد شود، من ماشینم را فروختم. او الآن آزاد شده است و در یک کارخانه نگهبانی میکند. خبر ندارم که بالاخره توانستند خانه بخرند یا نه. پس از اینکه قرار به نمایش اثر در جشنواره سینماحقیقت شد و سپس نوبت به نمایش در اینجا رسید، گفتند عیب ندارد! خانواده ما که نمیبینند. نمایش بدهید. وقتی فیلم را به «شبکه آرته» هم فروختم، گفتند خانواده ما این را نمیبینند! هر طور خواستید نمایش بدهید. این دلیل غریب بودن «ایاقچی» است.
سامان بیات درباره نقش زن در این اثر عنوان کرد: وقتی صحبت اکران این مستند پیش آمد، من «ایاقچی» را در گوگل جستجو کردم و فهمیدم به معنی مشروبفروش است. اول فکر کردم که فیلم درباره این موضوع است. هر چه فیلم پیش میرفت، من «ایاقچی» را فیلمی زنانه میدیدم از آنجا که زن تبدیل به عنصر اصلی فیلم است با وجود اینکه فیلم با مشروبفروشی مرد شروع میشود. این دلیل ازدواج این دو برای من مایه تعجب بود. من فکر میکردم این آقا، زنِ مدرن میخواهد تا رسید به آن صحنه که گفته شد، دیدم که مرد شاکی است. خیلی تمرکز روی تنهایی مادر و بچه وجود دارد. حتی انتخاب موسیقی از آلبوم موسیقی «به تماشای آبهای سپید» حسین علیزاده و جیوان گاسپاریان هم موید همین نکته است. این آلبوم، مربوط به دوخوانی زنان میشود که در یکی دیگر از برنامههای «مستندات یکشنبه» در مستندی از مجتبی میرتهماسب درباره این موضوع صحبت شد. در آن موقع، انتشارات هِرمِس چنین آلبومهای دوخوانی را منتشر میکرد. این موسیقی که در فیلم خوب نشسته است، این حس را برای من تشدید میکرد. من را یاد فیلمهای امیرحسین ثقفی انداخت که با وجود اینکه همه شخصیتها مرد هستند، فیلمی زنانه است چون فیلم با شمایل مریم بوبانی در آثار او، غریب است. اینجا هم این فیلم بیشتر از اینکه راجع به آن مرد باشد، راجع به آن زن است. رنگهایی که به کار رفته هم همین را نشان میدهد.
یکی از حضار در سخنانی درباره تقدسزدایی صورت گرفته از روستا در «ایاقچی» بیان کرد: در این فیلم به آن شکلی که در سینمای ایران مرسوم است، تقدیس روستا انجام نمیگیرد. ما حدود ۶۰ سال است با این پدیده مواجهیم که روشنفکرانی مثل جلال آلاحمد در داستان و همچنین، در سینما، روستا را تقدیس و شهر و فرهنگِ شهری را تقبیح میکردند. با اینکه تصاویر زیبایی از روستا میبینیم، در این میان، فرهنگی هست که همه اینها را دارد زشت میکند، طوری که دلیلِ کوچ این خانواده به شهر است. محمد قائد در مقالهای فرهنگ روستایی را فرهنگی همگن با آدمهایی یکدست میداند که این موضوع، علتِ عدم رشدِ فرهنگی در روستاها است در صورتی که در شهر، آدمهای متضاد و خردهفرهنگهای متضاد وجود دارد، همیشه این تقابل و دیالِکتیکِ اینها باعث میشود فرهنگ رشد کند.
محمدحسن دامنزن درباره روایت «ایاقچی» از منظر شخصیت اصلی زن گفت: من میخواستم داستان را از دیدگاهِ این دختر روایت کنم. آن روستا برای او زندان بود و او میخواست از آنجا فرار کند. واقعیت این است که الآن روستاهای ما ویرانههایی بیشتر نیستند. روستاهای آباد شاید در اردبیل، انگشت شمار باشد. بقیه بیغوله هستند و آدمهای آنها به تهران و شهرهای دیگر کوچ کردند. دیگر روستا به مفهوم دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی وجود ندارد. برخی هم بعد از بازنشستگی به روستا برگشتند و خانه ساختند تا در موقع تعطیلات، به آنجا برگردند. مثلا خامنه و آذرشهر که روستاهای کوچکی بودند، امروزه تبدیل به شهرِ بزرگی شدند. برای همین، روستاها مفهوم خودشان را از دست دادند. الآن آشنایی اولیه بین دختر و پسر در خیلی از ازدواجها در روستاها از طریق فضای مجازی صورت میگیرد یعنی بافت روستایی دیگر مثل «گاو» داریوش مهرجویی و «سفرِ سنگ» مسعود کیمیایی نیست.
مهرداد فراهانی از تصویر غیرواقعی روستا در سینما و تلویزیون ایران انتقاد و عنوان کرد: الآن روستا تبدیل به نوعی از محلِ کار شده و کشاورزان موقعی که زمانِ کشت است، به آنجا میروند. در بقیه مدت هم در شهر هستند. از اینرو، به آن معنی، دیگر زندگیِ روستایی نداریم. متاسفانه، به جز برخی آثار همانند «بازگشت دوباره» فرهاد ورهرام که تصویرِ امروزی از عشایر دارند؛ یا اصلا کوچ در کار نیست یا اگر هم هست، با وانت و ماشین انجام میشود. کوچ به آن شیوه که در دهه ۳۰ و ۴۰ شمسی انجام میشد و نشان میدادند، دیگر منسوخ شده است. هنوز تصویری که جریان غالب سینمای ایران در سینمای داستانی و مستند نشان میدهد، این نیست و میخواهد همان تصویر فیلم سینمایی «گاو» داریوش مهرجویی را حتی به دروغ بازتولید کند. عین همین جمله را میتوان درباره مراسم آیینی عاشورا بگویم. از اوایل دهه ۸۰ شمسی، جبار رحمانی انسانشناس حوزه دین، میگفت دیگر عزاداری به آن شکل برگزار نمیشود. مداحی به سبکِ پاپ رایج شد. نوع اشعار مداحی تغییر کرد. موسیقی مداحی، گاه تبدیل به «دیجِی» شد. درباره این موضوعات در ۲۰ سال گذشته زیاد نوشتهاند. بدبختانه، وقتی جشنواره فیلم مستند آیینی برگزار میشود، این موضوعات در سینمای ما غالب است. هنوز میخواهند «اربعین» ناصر تقوایی را بعد از ۵۰ سال تولید کنند. بخشی از این، نتیجه سلطه سانسور و غیره است. به این فیلمهایی که گفته شد، نمیتوان استناد کرد در صورتی که هنوز مستند ناصر تقوایی قابل استناد است چون آنروز، واقعا به این شکل عزاداری میکردند. همانطور که در آینده میتوانیم به این ساخته محمدحسن دامنزن و مستند گفته شده از فرهاد ورهرام راجع به شرایط روستا و عشایر ایران استناد کنیم.
در انتهای برنامه، ناصر ورهرام مستندساز پیشکسوت سینمای ایران و از حاضران در نشست، درباره آفت این روزهای سینمای مستند گفت: بعضی ممکن است فکر کنند «ایاقچی» با تکنیک بازسازی ساخته شده است در صورتی که چنین نیست. چند سال است آفتی به جان سینمای مستند افتاده است. این آفت محصول جشنواره سینماحقیقت و جشنواره فیلم فجر است که به فیلمهای دروغ و بازسازی جایزه میدهند و علاقمندان و جوانان هم سعی میکنند از آنها کپی کنند. در این فیلم، شخصیتها در اختیار کارگردان بودند و میتوانستند بازسازی انجام بدهند. به قدری، همه چیز طبیعی است که نیازی نیست بازسازی صورت گرفته باشد. این نتیجه تسلط محمدحسن دامنزن به موضوع و شخصیتهایش است. او همیشه شخصیتهای تیپ را انتخاب میکند. هر شخصیت فیلمِ او با شخصیت فیلم دیگرش متفاوت است. با وجود این، در همه آنها که دیدم، محور زن است.