سینماروزان: حضور پررنگ افرادی با پسوند «دکتر»-البته نه دکترای طب که تحصیل در آن نیازمند مرارت است- در شوراهای صدور پروانه ساخت و نمایش فعلی که پیش از این درباره اش خبررسانی کردیم(اینجا و اینجا را بخوانید) همان قدر که می تواند نشان دهنده پر کردن خلأ هنری از طریق به رخ کشیدن پسوندهای این چنینی باشد نشان دهنده نوعی مدرک گرایی در جامعه هم هست.
به گزارش سینماروزان محمد بهشتی که از او با لقب معمار سینمای گلخانه ای یاد میشوند به تازگی در یادداشتی که در «اعتماد» منتشر شده با نقد تب مدرک گرایی در روزگار میان مایگی، توسل به القابی همچون «دکتری» را از آفات دوران میان مایگی دانسته و در عین حال نوید داده که دوران «میان مایگی» دیری نخواهد پایید و «گران مایگی» در انتظار ماست!
بهشتی البته این را نگفته که چند ده سال یا چندصدسال باید طول بکشد تا به «گران مایگی» برسیم.
متن یادداشت محمد بهشتی را بخوانید:
نيمنگاهي به دوروبرمان نشان ميدهد ساكن در ميانه هياهويي از كافهها و رستورانهاييم كه چون طلوع و غروب ستارگان، گشوده و تعطيل ميشود؛ يا بيشمار سالن نمايش در سراسر شهر كه تقريبا هر شب پر است و با اينحال صف طولاني از گروههاي تئاتري كه در نوبت اجرايند؛ يا حدود ۶۰ هزار عنوان كتاب در سال كه حتي در قفسههاي بزرگترين كتابفروشيها نيز جا نميشود و بيش از اين عناويني كه در نوبتِ مجوز ارشاد و انتشارات و… ايستادهاند يا حتي بنگاههايي كه در قبال پول، مقاله و پاياننامه و كتاب توليد ميكنند؛ يا تعداد بسياري گالري كه براي بيشمار هنرمند و آثار هنري
كفايت نميكند. عناوين مطبوعات و مجلات و خبرگزاريها در هر حوزهاي طي يكي دو دهه اخير چندين برابر شده و پيشخوان هيچ روزنامهفروشياي گنجايش عرضه همه آنها را ندارد.
مشابه همين داستان در عرصههاي ديگر از آموزش و تجارت و صنعت و سياست و فناوري اطلاعات نيز هست؛ تعداد معتنابهي پزشك، دكتر، مهندس، كارشناس، خبرنگار، روزنامهنگار و… تعداد بسياري گروههاي مردمنهاد فعال در حوزه ميراثفرهنگي، محيطزيست، تاريخ، تهرانشناسي و…
همه اينها در حالي است كه هرقدر در كميت شاهد رشديم، اعتلاي چنداني در كيفيت نميبينيم و سرجمع ميتوانيم همه اين آثار و عناوين را «ميانمايه» و دوراني كه در آن به سر ميبريم را «دوران ميانمايگي» بناميم.
در روزگار ميانمايگي همه در پي آنند كه به نحوي خود را از ناشناختگي برهانند و مستمسكي براي معرفه شدن و ابراز وجود بيابند؛ گاه با توسل به القابي چون «دكتري» و گاه با فعاليت در اقسامي از زمينههاي اجتماعي و هنري.
اما برآيند همه اين هياهو آثاري ميانمايه است كه كمتر منبعث از خلاقيت و كفايت و بيشتر تقليدي است. طبيعتا در هياهويي از عرضه محصولات مشابه، بسياري از كالاها و خدمات، ناديده و ناشنيده همچون صدايي ضعيف در ميانه هياهو گم ميشود و در خاطرها نميماند. در دوره ميانمايگي در هر موضوع شاهد تقلا و فعاليتيم ليكن هرقدر ميجوييم كمتر محصولِ ارزشمند و ماندگاري مييابيم.
اين دوران معمولا از پسِ خوابي طولاني در زمستانِ بحران مدنيت و در پي وزش نخستين نسيم بهاري ميآيد كه همه را به ناگهان از هاگشان درآورده و به ابراز وجود واميدارد. طبيعتا غفلت طولاني از وجود ديگران، سبب ميشود كه در اين دوران همه وجود خود را به رسميت بشناسند و علت عدمالنفع خود را حضور ديگران بپندارند و لذا بخش قابل توجهي از انرژيشان را صرف دفع ديگران كنند. به اين اعتبار يكي از آفات بزرگ در زمينه ميانمايه حسد است.
كسي كه حسد ميورزد تلويحا پذيرفته كه گوهري كه ديگران سفتهاند از گوهر او گرانبهاتر است و لذا حسدورزي در اين دوران نه عاملي پيشبرنده كه بيشتر عاملي مخرب است.
البته در دوران ميانمايگي نيز هستند گرانمايگاني كه بيتوجه به اوضاع زمانه مشغول ايجاد آثار درخشاناند؛ آثاري كه اگر بهدقت جستوجو نكنيم محتملا زير دست و پاي انبوهي آثار بدلي و مشابه دفن خواهد شد.
در كوران ميانمايگي، گرانمايگان را معمولا خلوتگزيده و مشغول به كار مييابيم، كسانيكه در نزاع براي دفع ديگران شركت نميكنند. ناگفته پيداست كه گرانمايگان كمشمارند؛ ليكن همين قليل حتي اگر در زمانه خود به جا آورده نشوند، آثارشان سرمايههاي جامعه در آينده را شكل ميدهد.
به سربردن در دوران ميانمايگي معمولا نااميدكننده است؛ احساس «ديده نشدن» در عين تقلاي زياد، بسياري را از تلاش منصرف ميكند. در اين دوران جامعه از سوي نخبگان با اصطلاحي چون «جامعه عوامزده»، «جامعه مدركگرا»، «جامعه مقلد»، «جامعه متقلب» و… شماتت ميشود.
اين درحالي است كه جامعه براي گذار از دوران «فرومايگي» به دوران «گرانمايگي» چارهاي جز عبور از «ميانمايگي» ندارد و اين دوران با همه معايبش نويدبخش دوراني بهتر است.
اگر در دوران فرومايگي خود را مستغرق در انبوهي از اجناس و عناوين كمبها، باسمهاي، بنجل و تقلبي ميبينيم كه به هيچ روي قابل قياس با آثار و عناوين اصيل نيست، در دوران ميانمايگي وفور آثار «بدلي» كه دستكم در تقليد موفق بودهاند نشان ميدهد كه تا چه اندازه تشنگي براي كار خلاقانه و گرانمايه وجود دارد.
در دوران ميانمايگي هرچند هنوز شرايط زمستاني است، ليكن همچون آغاز انقلاب بهاري، هياهوي تمناي حيات و فعاليت شهادت ميدهد كه هر زمينه تا چه اندازه حاصلخيز و مستعد باروري است. پس وقتي در همه زمينهها شاهد انبوه ميانمايگانيم معنايش استعداد براي پرورش گرانمايگي در همه زمينههاست و جاي نگراني نيست كه دوران ميانمايگي ديري نخواهد پاييد.
شرط گذار بيخطر و كمهزينه از اين دوران، وجود باغباناني است كه با وجود به سر بردن در زمستان بتوانند علائم حياتي را در باغ تشخيص دهند و با تعريف آرايش و ساختاري براي باغ، گياهان را مبتني بر استعدادشان در جاي خود نشانند و بدينسان صحنه «تنازع» خود بخودي طبيعت را به صحنه «رقابت» باغ تبديل كنند. در اين معني «رقابت» هم ريشه با «مراقبت» است؛ نه فقط نسبت باغبان و گياهان از قبيل مراقبت است كه حتي عناصر باغ وقتي در جاي خود باشند، نه مزاحمِ هم كه مراقبِ هم خواهند بود.
گلها در سايه مراقبت مركبات و مركبات در سايه مراقبت سرو و نخل ميرويد و در اثر همافزاييشان باغ به منتهاي كمال ميرسد. البته باغباني دلالت بر نوعي توانمندي و بصيرت دارد و شروط و مختصاتي ميطلبد كه نيازمند بحث مجزايي است.