در آخرین گفتگوی منتشره از فرزند تازه درگذشته فروغ فرخزاد آمد⇐در حال زدوخورد با یکی از همکلاسان بودم که فروغ سراغم آمد!/هیچ گاه درک نکردم که چرا فروغ از جمهوری تا حافظ گریه کرد؟؟/هر بار که پوستر «خشت و آینه»ابراهیم گلستان را میدیدم به طرز غریبی، ناراحت میشدم!!
سینماروزان: درگذشت کامیار شاپور فرزند فروغ فرخزاد از پرویز شاپور سبب ساز آن شده که رسانه های مختلف به واکاوی زندگی فروغ و دلایل جداافتادگی او از فرزندش بپردازند.
روزنامه اصلاح طلب «اعتماد» به همین بهانه آخرین گفته های کامیار شاپور که در مصاحبه ای با امیرحسین مصلی بیان شده را منتشر کرده است.
کامیار شاپور در جایی از این گفتگو با اشاره به رابطه با مادرش گفته بود: خاطرات من از فروغ بسيار مختصر هستند؛ اما خاطره فراموش ناشدني كه در ذهنم مانده اين است كه زماني كه پدر و مادرم از هم جداشده بودند من ديگر فروغ را نديدم تا دوره دبيرستان كه در دبيرستان فيروز بهرام بودم يك روز كلاس تعطيلشده بود و من در حياط با يكي از همكلاسيهايم در حال دعوا كردن بودم كه يكي از دوستانم ميان دعوا آمد و گفت شاپور مادرت آمده و كنار در منتظر توست!
کامیار ادامه داد: من خيلي تعجب كردم چون مادر من تابهحال چنين كاري نكرده بود… تا كنار در رفتم و فروغ را ديدم. خيلي حرف نزديم با همقدم زنان به سمت خيابان جمهوري رفتيم، سمت خيابان حافظ، صحبتهاي فروغ را به خاطر ندارم فقط گريههاي فروغ را به ياد ميآورم و اينكه رسيديم به چهارراه يوسفآباد كه فروغ به من گفت برويم سمت حافظ. آن زمان يك كافهتريايي بود، در همين خيابان حافظ كه محل جمع شدن روشنفكران آن دوره بود. آن زمان من از ديدن فروغ بسيار متعجب بودم و نميتوانستم گريههايش را درك كنم؛ و به همين خاطر همراهياش نكردم و به خانه برگشتم. خيليها كه اين خاطره را ميشنوند، از من ميپرسند درباره ديدارتان با فروغ به پدرتان چيزي گفتيد يا نه؟! نه… من با پدر راجع به اين موضوع صحبتي نكردم تا بعدها كه اين خاطره را درجاهاي مختلف تعريف كردم و ايشان متوجه شدند… اين تنها خاطره من از فروغ بود!
کامیار شاپور پیرامون درگذشت فروغ اظهار داشت: پدر خبر تصادف و فوت شدن فروغ را به من داد، اما مرا براي تشييعجنازه و مراسمش نفرستاد جز يكبار كه من همراه با دوست پدرم آقاي اردشير محصص براي لحظاتي در مراسم فروغ حضور پيدا كردم؛ اما متاسفانه جزييات را به خاطر ندارم.
کامیار شاپور درباره ارتباط میان فروغ و ابراهیم گلستان بیان داشت: من آن زمان آقاي گلستان را نميشناختم، اما كلاس هشتم بودم و خوب به خاطر دارم كه فيلم «خشت و آينه» در سينما اكران شده بود. من هر روز موقع برگشت از مدرسه پوستر تبليغاتي فيلم را ميديدم و شنيده بودم كه فروغ هم در اين فيلم نقشي را ايفا كرده است و هر بار با ديدن آن پوستر تبليغاتي به طرز غريبي غمگين و ناراحت ميشدم.
زماني هم كه از انگلستان براي تعطيلات تابستاني به ايران آمدم، همراه با خالهام گلوريا به ديدار آقاي گلستان رفتم و ايشان وسايلي كه از فروغ مانده بود را به ما تحويل دادند و يكبار ديگر هم همراه با خاله و داييام به خانه ايشان رفتم كه خودشان انگليس بودند و با همسرشان فخري گلستان ملاقات كرديم. آن زمان ايشان تعدادي تابلو كه متعلق به فروغ بودند را به ما تحويل دادند كه من آنها را به امانت دست گلوريا سپردم، چون فكر ميكردم او بهتر از آنها مراقبت خواهد كرد.