سینماژورنال: خسرو سینایی کارگردان بااخلاق و محجوب وطنی که یک فیلم به شدت رنگارنگ و سرخوشانه به نام “جزیره رنگین” را آماده اکران دارد کمتر پیش آمده که درباره ناشناخته های زندگیش حرف بزند.
به گزارش سینماژورنال سینایی به سبب حجب و حیایی ذاتی کمتر از خود می گوید و اغلب سعی می کند شنونده خوبی برای پیشنهادات و انتقادات باشد.
با این حال گپ صمیمانه ای که عسل عباسیان در “شرق” با او زده سبب ساز آن شده است که وی واضحتر از همیشه درباره خواسته هایش حرف بزند.
سینایی در این گپ از آرزویش برای ناهار خوردن با آنتونی هاپکینز گفته و البته بزرگترین اتفاق زندگیش را داوری در نخستین جشنواره فیلم تهران دانسته است؛ جشنواره ای که در آن هم “قیصر” حضور داشته و هم “گاو” و این طور که سینایی روایت میکند فریدون هویدا برادر نخست وزیر وقت با “گاو” مشکل داشته است.
سینماژورنال متن کامل گفته های سینایی را ارائه می دهد:
“سالامی علیکم”؛ فیلمی که بیشترین تاثیر را روی من گذاشت
-فیلمی که بهتازگی بیشترین تأثیر را بر من گذاشت یا برایم جالب بود: متأسفانه در ایران هم شناختهشده نیست اما نمونه یک فیلم مفرح و خوشساخت است که در نهایت خیلی از حرفها را در ارتباطات بینفرهنگی بیان میکند. فیلمی از علی احدیصمدی، جوان خوشفکر ساکن آلمان به نام «سالامی علیکم.» همه فکر میکنند من دنبال فیلمهای خیلی خاص هستم. در حالی که درباره «سالامی علیکم» صرفا چون فیلم توسط کسی ساخته شده که معلوم است سینما را بلد است و خیلی حرفها برای زدن دارد، آن را دوست دارم.
فیلم بعدی ام یک اثر کلاسیک است
-فیلم بعدی سینماییام: قطعا یک فیلم داستانی کلاسیک است با بازیگرانی که برای مردم شناختهشدهاند. من انواع ژانر فیلم را امتحان کردهام و برایم مهم است فیلم تازهام متفاوت با جزیره رنگین باشد. برای من وقتی یک فیلم ساخته شد، تمام میشود و هر فیلمی با فیلم قبلی اگر متفاوت نباشد حوصلهام را سر میبرد.
برای الهام گرفتن به درون خودم می روم
– برای الهامگرفتن در فعالیت هنریام میروم به: درون خودم. جوشش خلاقه با قرارگرفتن در فضایی مؤثر است. من نمیتوانم بگویم آن فضا چه چیز میتواند باشد. ممکن است شما در بیغوله قرار بگیرید و تکانتان بدهد و به ایده برسید و ممکن است گاهی هم در فضای زیبا ایده بگیرید. مهم سفر درونی است. هرروز موسیقی گوش میدهم و کتاب میخوانم و به درون خودم میروم تا به ایدههای تازه برسم.
هنر عاملیست برای زیباتر زندگی کردن
– اگر بخواهم هنر را در یک واژه خلاصه کنم باید بگویم هنر عبارت است از: عاملی برای زیباترزندگیکردن.
شاهکار هنری باید در موزه باشد
– اگر روزی به ثروتی هنگفت دست پیدا کنم کدام شاهکار هنری را برای خود خریداری میکنم؟
شاهکارهای هنری باید در موزهها باشند و در جاهایی که خوب حفاظت میشوند. قصد تملک ندارم و فکر میکنم باید از یک شاهکار هنری فقط لذت برد. اثر باارزش باید جایی باشد که همه از آن لذت ببرند. هنر برایم ابزار تجارت نیست. البته بماند که امیدی ندارم دیگر ثروتی هنگفت به دست بیاورم و علاقهای هم البته به آن ندارم.
دوست دارم با آنتونی هاپکینز ناهار بخورم
– کارگردان یا بازیگری که تمایل دارم با او ناهار بخورم؟
اگر زنده بودند فلینی و برگمان و البته در میان زندگان آنتونی هاپکینز. اما بهطورکلی از کسی برای خودم بت نمیسازم.
زندگی بزرگترین معلم است
– بزرگترین معلمم: خود زندگی.
با ستاره ها مشکل دارم؟!
– بزرگترین سوءتفاهم درباره من این است که گفته شود:
با ستارهها مشکل دارم. اگر ستارهای به نقشی بخورد و امکانات هنریاش را نشان دهد، خیلی هم استقبال میکنم.
به لذت بردن از زندگی فکر می کنم
– اصل مهم برای اینکه در دنیای هنر ماندگار باشید؟
من بیشتر به لذتبردن از فعالیت هنری فکر میکنم. ماندگاری دست ما نیست. عوامل مختلفی میخواهد که در زمانههای مختلف این عوامل متفاوتند. اگر اثری از ارزشهای واقعی برخوردار باشد، شانس ماندگاری دارد.
فیلمهایی که نساخته ام…
– اگر در رشته هنریام به عقب برگردم، آرزو میکنم:
فیلمهایی را که نساختهام بسازم؛ فیلمهایی مثل پانتهآ، یک راه یک شهر یک عمر، صورتگران عصر خون، سپید جامه و دادگاه تلویزیونی.
پزشک می شدم
– چهکاره بودم اگر کسی نمیشدم که حالا هستم؟
میتوانستم پزشک باشم چون شغل سنتی خانوادگیمان بود. یادم هست وقتی دنبال سینما رفتم، همه بهنوعی شوکه بودند، نمیدانستند عاقبتم چه خواهد بود. گاهی که پیش میآید فیلمی تکهتکه میشود یا اتفاقی در کارم مرا ناراحت میکند؛ اعضای خانواده و فامیل به من مشاوره میدهند. یکبار در این مشاورهها از من پرسیدند دوست داشتی چهکاره میشدی؟ بازهم رسیدم به اینکه باز هم میخواستم کارگردان شوم. آنها هم گفتند پس مشکلاتش را هم بپذیر.
جهان به سمت فاجعه می رود
– آرزوی زندگیام: این است که دنیای ما به جهت مثبتتر و بهتری حرکت کند. جهان در شرایطی قرار گرفته که به سمت فاجعه میرود بهخصوص در زمینه محیطزیست. نباید یادمان برود ساکنان زمینی هستیم که نسبت به آن مسئولیم و ارتباطات انسانی با ظهور تکنولوژی کمرنگ میشود اما باید تلاش کنیم فراموش نشوند؛ آرزویی که به آسانی تحقق نمییابد.
هویدا از “قیصر” دفاع کرد و من از “گاو”
– جالبترین اتفاقی که طی این سالها در سینما برایم افتاده؛
این بود که در اولین جشنواره فیلم تهران عضو هیأتداوران بودم؛ همان جشنوارهای که «گاو» و «قیصر»، رقیب هم بودند. در آن هیأتداوران، جوانترین فرد بودم و ناشناخته. شدیدا از گاو حمایت کردم چون فکر میکردم یک سینمای فرهنگی را در سطح کشور مطرح میکند. متأسفانه فریدون هویدا، برادر نخستوزیر وقت با من مخالف بود و شدیدا از قیصر دفاع کرد.
بهخاطر سابقه همکاریاش با نشریه «کایهدو سینما»ی فرانسه، همه به حرف او گوش دادند. تمام بحث ما تا یک شب طول کشید و نهایتا مدیر جشنواره، مهندس محسن فروغی گفت: بحث کافیست و رأی بگیریم. در آن رأیگیری من و فرخ غفاری که به گاو رأی دادیم، بازنده شدیم ولی اشتباهی که من کردم این بود که وقتی گفتند حالا قیصر برگزیده شده، برای اینکه تشتت آرا در رأی داوران احساس نشود، بهجای اکثریت آرا بگوییم اتفاق آرا. اینجا بهدلیل بیتجربگی پذیرفتم. دو روز بعد مرحوم هژیر داریوش و هوشنگ بهارلو مرا دیدند و گفتند تو چرا به گاو رأی ندادی؟ گفتم من دادم. آنها هم گفتند ولی اعلام شد به اتفاق آرا قیصر انتخاب شده. گفتم من اشتباه کردم و این تجربه را نداشتم که این موضوع هم میتواند ایجاد سوءتفاهم کند. امروز خوشحالم که «گاو» جای خودش را در تاریخ سینما بهعنوان فیلم فرهنگی موفق تثبیت کرد