سینماروزان/حامد مظفری: بالاگرفتن تب پوراحمدشناسی بلافاصله بعد از مرگ دردناک این فیلمساز، و انواع و اقسام اظهار نظرها و شایعات مانند هر رخداد اجتماعی این روزها ، کم کم رو به نشیب گذاشته و به مانند هر جوزدگی دیگر بزودی جای خود را به تبی تازه در فضای مجازی خواهد داد و…
یکی از آفات جوزدگیهای این چنینی قلب واقعیات تاریخی به گونهای است که اغراض سیاستزده گعدههای دخانی را ارضا کند و ازجمله در این مورد خاص توصیف پوراحمد در قامت یک کارگردان مبارز و معترض و یک چریک پیر است!
در سالگرد شهادت سیدمرتضی آوینی ورای مرور مسیری که پوراحمد پیمود، تمرکز بر خدمات متقابل پوراحمد و نظام میتواند تلاشی باشد برای آشکار شدن اینکه اتفاقا پوراحمد نه تنها علاقه ای به مبارزه با سیستم نداشته که اتفاقا در ساختار نظام و حمایت ارگانهای مختلف توانست آثاری متنوع بسازد.
نخست باید بدانیم او دست پرورده ی نادر ابراهیمی است و طبق اظهاراتش در تاریخ شفاهی موزه ی سینما، خود را در زندگی فقط مدیون او میداند، نادر ابراهیمی تقریبا تنها سینماگر پیش از انقلاب بود که ارتباط وثیقی با انقلابیون و حتی بخش های فرهنگی و هنری حوزه ی علمیه داشت و برخلاف ماه عسل مسعود کیمیایی مدیر شبکه ی دوم انقلاب که با اعدام قطبزاده شکرآب شد ، ابراهیمی به تربیت نسل جوان هنرمند برای انقلاب پرداخت و نیروهای تازه نفس انقلابی را وارد عرصه کرد.
از این رو پوراحمد نیز به تاسی از استاد فرصت را برای تحقق آرزوی دیرینش، فیلمسازی مناسب و مهیا دید و در نخستین سال دهه ی شصت در رادیکال ترین حالت سازمان صدا و سیما در اوج پاکسازی ها و درگیری های حاد سیاسی موفق به ساخت سریال #تابستان_سال_آینده در مقام کارگردان و تهیه کننده شد.
او سپس در نهاد دیگری که موسس آن ملکه ی سابق ایران بود و رییس سابقش دوست نزدیک ملکه و از عجائب روزگار، هنرمندانش غالبا چپ(!!!) مشغول به کار شد؛ «کانون پرورش فکری…» که به خاطر موسس و رییس و اعضایش پاکسازی کامل شده بود.
او در کانون فیلم های کوتاه کودکانه ساخت و سپس یک فیلم ضد حکومت پهلوی با نام #تاتوره.
او در مصاحبه ی شفاهی موزه ی سینما صراحتا میگوید اولین فیلم بنیاد فارابی را من ساختم ، این حمایت در دهه شصت همچنان ادامه داشت و پوراحمد با حمایت مدیران وقت فارابی توانست به عنوان یک جوان تحتالحمایه جمهوری اسلامی رشد کند و فیلمهایی مانند بی بی چلچله، لنگرگاه و شکار خاموش را بسازد.
در دهههای هفتاد و هشتاد پوراحمد به غیر از ساخت سریالهایی نظیر قصههای مجید و سرنخ و پرانتز باز برای سیمای جمهوری اسلامی، فیلم دفاع مقدسی #اتوبوس_شب را ساخت؛ اتوبوس شب یک تلهفیلم برای سیمافیلم نهاد وابسته به صدا و سیما به تهیه کنندگی ریاست روایت فتح بود که به عنوان یک فیلم سینمایی عرضه و به خاطر مضمون دفاع مقدسی مورد توجه اربابان جشنواره در دوره ی استیلای راست گرایان افراطی قرار گرفت.
پوراحمد برای حوزه هم کار کرد. او که زمانی دستیاری کیارستمی را در «خانه دوست کجاست»کرده بود و در مدح استادش ستایش نامه ها مینوشت و حتی تحت تاثیر افراطی از فیلمسازی استاد ، فیلم #گاویار را برای تلویزیون ساخت، بعد از آشنایی با مرتضی آوینی و تحت تاثیر مواضع آن زمان حوزه و آوینی ، همانند اربابان حوزه علیه کیارستمی ، سینمایش و نحوه ی فیلمسازی اش مطالبی را منتشر کرد ، او مدتی بعد از شهادت آوینی فیلم #مرتضی_و_ما را در باره ی اندیشه های او ساخت که لحنی ضد جریان موسوم به روشنفکری را در آن می شد پی گرفت.
پوراحمد بعد از شهادت آوینی و با جدایی شماری از یاران آوینی از حوزه تحت مدیریت زم، همچنان در حوزه ماند و با حمایت محمدعلی زم کار خود را ادامه داد و ابتدا فیلم آیینی #به_خاطر_هانیه و سپس #خواهران_غریب را با مشارکت حوزه ساخت که در جشنواره فجر۱۴ با حضور برج مینو، بوی پیراهن یوسف، بازمانده، چهره، سفر به چزابه، لیلی با من است، نون و گلدون و…،
به غیر از پنج کاندیداتوری، سیمرغ کارگردانی! را گرفت؛ در نخستین جشنواره ای که جناح راست افراطی در تاریخ سینما برگزار کردند در زمان وزارت مصطفی میرسلیم و معاونت سینمایی عزت ضرغامی!
پوراحمد بعد از تحسین و تقدیر فراوان بابت تولید خواهران غریب با شراکت حوزه هنری، میخواست با حمایت بنیاد روایت #فیلم_کابینه را در نقد پهلوی دوم بسازد که روی پرده عریض به نتیجه نرسید و به شکل مکتوب به دست دوستدارانش رسید و درنهایت درونمایه ی کابینه که بر فساد دربار و خاندان سلطنت متمرکز بود، شد سریال معمای شاه. این اواخر و در دهه نود هم که پوراحمد فیلم دفاع مقدسی پنجاه قدم آخر را با حمایت روایت فتح ساخت که در زمره آثار مطلوب تماشاگران عام و خاص نبود.
پوراحمد در سالهای اخیر تحت حمایت علی قائممقامی- از متنفذین صنف منسجم تولید سینما و از اعضای ادوار هیأت مدیره خانه سینما- سه فیلم کفشهایم کو، تیغ و ترمه و پرونده باز است را ساخت. #تیغ_و_ترمه در مذمت مشروبخواری و الکلیسم وتقبیح سبک زندگی های آزاد و غربگرایانه بود، #کفشهایم_کو به آلزایمر از دید عاطفی میپرداخت و در فیلم آخر #پرونده_باز_است از منظر مضمونی مماس بر خط قرمزهای متداول مرتبط با مضمون قصاص نوجوانان پیش رفت ولی نه تنها آثارش با حداقل ممیزی در جشنواره ی فجر اکران شد که در تولید این آثار همراهی تلویحی ارگانهای مختلف از بنیاد فارابی تا دستگاه قضا وجود داشت.
باری پوراحمد نه تنها هیچ وقت با آثارش دغدغه تقابل با ساختار را نداشت که منطبق با موازین ساختار، فیلمهایش را ساخت و حمایتهایش را دریافت کرد- که بعضا حقش هم بود- چنانکه در این مسیر فیلم خوبی مثل #شب_یلدا را هم به تهیه کنندگی موسسه فرهنگ تماشا که احمدرضا درویش جزو شرکای اصلی آن بود ساخت که به کل کارنامهاش میارزد. اما حتی در آن عاشقانه زیبا هم هیچ رگه ی اعتراضی جدی در آن سالهای رادیکال و پر افت و خیز سیاسی نمیبینیم، به یاد بیاورید صحنهی مواجههی عطوفانه و منطقی پلیس با مرد جوانی که به خاطر شکست عشقی خود را در خانه زندانی کرده است؛ آن هم در زمانی که سینمای اجتماعی حتی در آثار تجاری خود همانند #آواز_قوی سعید اسدی از محصولات پویافیلم بسیار معترضتر و جسورتر از این بودند.
خلاصه از پوراحمد نمی توان صمد بهرنگی ثانی درست کرد چرا که با اندکی مطالعه در منابع، فراز و فرود زندگی همه به معرض تماشا و قضاوت گذاشته شده و حتی اگر اغلب دچار نسیان شوند ، باز گفتگوهای شفاهی و تیتراژ فیلم های ساخته شده و انبوهی سند و مدرک دیگر موجود است.
می ماند گفتگوهایی که او معترضانه سخن می راند و شکوه می کند! چه کسی است نداند چنین هنرمندانی که نه در آثار و حوزه ی تفکری که در میتینگ های انتخاباتی داخل نظام به وقت انتخابات با دستبند سبز و بنفش و سفید حرفهای معترضانه میزنند و بر شور و شوق جوانان می افزایند و تنور انتخابات را گرم میکنند تا چه حد مطلوب نظامند و شبهاپوزیسیون برخاسته از دل میتینگ ها بلافاصله با پروژه ای از روایت فتح یا دفتر سینمایی یکی از سرداران قدیمی عرصه ی سینما ، به محصول مصلحت، به بار خواهند نشست!؟
و یک نکته در پایان که ممکن است نقدی باشد که ای برادر چهل سال پیش همگان طور دیگری فکر میکردند و همه باورهایی دگر داشتند و اصلا چهل سال پیش ، فارابی و کانون و تلویزیون ، نه، کجای دیگری بود برای فیلمسازی ؟ آن موقع چاره ی دیگری نبود …
اما جوابی که به روشنی پیش چشمان همه است؛ بسیاری همان موقع رفتند و به بهای فیلمساز شدن پای در این نهاد ها نگذاشتند و یا پس از یادگیری و سفت شدن جای پایشان رخت خویش را از ورطه ی فیلمسازی دولتی بیرون کشیدند اما آن مرحوم پس از چند دهه روبه دوربین برنامه خندوانه می گوید: مسئولان به سراغ ما نمی آیند؛ من فیلم کودک خوب میسازم، فیلم جنگی میسازم، فیلم خانوادگی عاطفی می توانم بسازم اما کسی سراغ ما را نمی گیرد!
این یعنی خود پوراحمد فیلمسازی خود را جدا از حمایت های معنوی و مادی دولتی و مسئولان نمیداند. شاید دو فیلم #گل_یخ و #نوک_برج که برای او شکست همه جانبه محسوب می شدند ، علت هراس او از بخش خصوصی و پناه گرفتن در مأمن دفاتر ارگانی روایت فتح و سیما فیلم بود..
در این شرایط برساختن هر پرسونای دیگری جز فیلمسازی خاطرهساز که ابایی نداشت با حمایت ارگانهای دولتی یا سرداران دیرین سینما، فیلم بسازد، خطاست….و ایضا او را فیلمساز معترضی که صدای اعتراض نسل خویش در هر دهه و برهه ای بود خواندن، جفا نیست به پرویز صیاد ، رضا علامه زاده، مسعود اسداللهی، زکریا هاشمی و کوچندگان دیگر از عالم هنر وسینما در دهه های بعد …؟؟؟
نویسنده گرامی اینو نوشتی که احتمال زیاد هم مطبوع طبع تفکرات حاکمه
همون نقدی هم که به فسیل نوشتی نظام دوسته
و می خوای کاری کنی که علت مرگش به سیستم بر نگرده
اما
یک.. موقعی که با حمایت ارگان ها فیلم می ساخت مانند حاتمی کیا یا طالبی نساخت
ضد پهلوی ساختن به خودی خود ضد ملت بودن و طرف سیستم بودن نیست مگر اینکه محتوایش اینگونه باشد که نیازمند نقدیست که نکردی
دوم. اتوبوس شب خوب یا بد فیلمی جنگیست اینکه نظام دوستش دارد و بعضی از مردم دلیلی بر حکومتی بودن نیست
چه بسا هیچکاک را هم منتقدین و مردم دوست دارند منتقد مبتذل حکومتیکه بیشتر گزارش نویس است که نثر و قلمش هم در ادبیات فارسی لنگ می زند و اطلاعاتش فقط بالاست دوست دارد
سوم. میگویی نقد الکلیسم و مشروب و روابط آزاد بازهم به خودی خود اشکالی ندارد اگر قائل به دموکراسی نباشی بله اشکال دارد و بخواهی تحمیل کنی
وگرنه پکین پا هم در بعضی فیلم هایش شروع خشونت را مصرف الکل می داند من کاری به خوب و بد بودن مشروب و اینا ندارم بحث اخلاقی نمی کنم میگم دلیلت لرزان و متزلزله
چهارم. بعضی از فیلمسازان که از ارگان هاراهشان جدا شد اندیشه ای دیگر داشتند که دمشان هم گرم که عشقند
اما مگر سیستم جای دیگری گذاشته غیر از صدا وسیما و ارگان ها . مگر آزادی رعایت می شود در قوانین
تقسیم ناعادلانه و یکسویه و سانسور خصوصی را گردن زده
البته منم قبول دارم ایشان چریک نبوده و مبارز
اما انسانه ربات که نیست وقتی وضعیت رو میبینه و دخترش و آشنایان و …. دلش میگیرد
می گویی سانسور نشده یا کم شده اصل سانسور شدن در خلوت است و پشت میز اصلش در نگاه به آدم ها و زیست است پور احمد از آنجا سانسور می کرد و جانش گرفته شد
می گویی سبزها و بنفش ها فلان اند و بهمان
درست است اما اگر همین را بشکافی با خانه ات خداحافظی میکردی و نشکافتی و چاپ شد پس پشتت گرمه
ولی بدان خیلی از سبز و بنفش و قرمز و حتی حتی حتی سیاه ها به مرور و دیدن فجایع و ضایعات انسانی در ایران این سرزمین ثروتمند که بیشتر مردمانش فقرشان درمان ندارد در جنگ حقوق اولیه اند و ثروتشان مشروط است به تن دادن و مستقل ها هم در تعلیق ماندن و له شدن و یا رفتنند یا به کاری کم تاثیرتر از استعدادشان پرداختن
آن رنگ های یادشده می فهمند ان لباس رنگش تیپشتن را بهم زده
امیدوارم منتشر کنی
دوست عزیز
حتی امثال کیمیایی و بیضایی با اون کارنامه
غنی و پربار مدعی سیاسی بودن نیستن
و میگن ما صرفا هنرمند هستیم و ترجیح میدیم
که هنرمند بمونیم.
تفاوت بزرگی هست بین سازنده سرب و سگ کشی با
کارمندان این ارگان و اون نهاد که هم حقوق بگیر تلویزیون بودن و هم بعدتر مثلا بادکنک سازی رو تاخت زدن به دایره بازی
والا کیارستمی هم مدعی سیاست نبود و یه
خط سیاسی نگفت