1

حبیب کاووش خطاب به عبدالله اسفندیاری متذکر شد⇐آن زمان که شما معلم حق‌التدریس بودی من فیلمسازی می‌کردم!!/بعد از حضور امثال شما در مدیریت سینما بود که ما ممنوع از کار شدیم!/به هنگام صدارت امثال شما بود که قبله سینما از مردم به سمت جشنواره‌ها تنظیم شد/سینما را از مردم گرفتید و به جشنواره‌های غربی تحویل دادید/با پول ملت تکثیر می‌شوید و جشنواره فجر را دوتکه می‌کنید که چه شود؟

سینماروزان: نامه دو هفته قبل حبیب کاووش به وزیر ارشاد و گلایه از مدیریت سینمایی فعلی با واکنش عبدالله اسفندیاری از مدیران سینمایی سالیان بعد از انقلاب مواجه شد.

به گزارش سینماروزان حبیب کاووش از «دیکتاتوری دلسوزانه»مدیران فعلی سینما گلایه کرده بود و اسفندیاری در پاسخ وی مدعی شد کاووش دو فیلمش را در زمان حضور «دیکتاتورهای دلسوز» در سینما ساخته است.(اینجا و اینجا را بخوانید)

حالا کاووش در نامه ای تازه این بار خطاب به اسفندیاری مروری داشته بر مدیریت سینمای دهه شصت که پایه گزار جدایی سینما از مردم شد.

متن نامه حبیب کاووش را بخوانید:

عبدالله عزیز! علت آشفتگی ات را نفهمیدم بارها متن خودم و خودت را خواندم،من درشتی و یا خدای نخواسته توهینی به شما نکردم،مگر نظرتان اشاره به «دیکتاتوری دلسوزانه» باشد آن هم خودت به زبان ما انداختی و خدا را شكر اخيراً هم بسیار فاضلانه تشریح اش کردی و با گذار از دوران کلاسیک و افلاطون و…«دیکتاتوری دلسوزانه» را به «حکیم حاکم» ترجمه کردی!

من ضمن تشکر و قدردانی از این ترجمان دقیق و منطقی عرض میکنم که عذر تقصیر میطلبم. نادانی مزمن آغشته به کبر سن را کاری اش نمیتوان کرد، مگر حکیم! بزرگی کند. اما من دوست تر دارم بجای حکیم عبدالله اسفندیاری همان آقای عبدالله اسفندیاری خطابتان کنم و جسارتاً پيشوند حكيم را حذف كنم آنچنانكه معمولاً از فردوسى، صناعى و خيام حذف مى كنيم.

پس آقا عبدالله! من دچار کبر سن شده ام، شما چرا دچار فراموشی شده اید من قبل از دوران طلایی! شما هم فیلمک هایی ساخته بودم حتی «آب» را پیش از انقلاب و به آنگاه که شما احتمالا به عنوان آموزگار حق التدریسی در آموزش و پرورش به شغل شریف انبیاء مشغول بودید،ساخته بودم. دیگر بی انصاف چرا این گذشته لاغر و نحیف ما را کتمان میکنی؟

اما فدایت شوم حق با شماست من فیلم «آتش پنهان» را به زمان صدارت شما ساختم اما چگونه؟خاطرتان هست؟

در سینما بر عکس نهادهای دیگر دوبار انقلاب به وقوع پیوست. بار اول در همان بیست و دوم بهمن معروف بود و با جمله طلایی حضرت امام که «ما با سینما مخالف نیستیم،ما با فحشا مخالفیم» که سینما به سرعت شکل گرفت و نضج پیدا کرد و در این سالها یعنی تا سال شصت و دو تقریبا صد فیلم ساخته شد، که مشابه بیشتر آنها ساخت شان در سینمای ایران هرگز و ديگر میسر نشد و به تاریخ پیوست و…

سپس انقلابی دیگر به سال شصت و دو و به هنگام صدارت شما اتفاق افتاد که سینما به مرور قبله اش از مردم جدا و به سمت جشنواره ها تنظیم شد.

سینماى «گلخانه اى»! شرح و تفسیرش را به اندازه وسع ام در گذشته داده ام و چنانچه لازم آید در آینده تکرارش هم خواهم کرد ان شاءالله. در انقلاب شما؟! عناصر نامطلوبی چون حقیر با پیشینه ساخت فیلمکهای پیش پا افتاده و داستان پرداز «آب»، «پرواز در قفس»، «فصل خون» و «دادشاه» كه به دلائلى كه هنوز هم بعد از اين همه سال حداقل براى شخص خود من روشن نشد مغضوب واقع شده و به اصطلاح ممنوع کار گردید.

بسیاری از جمله حقیر تا سال شصت و هشت به هر دری زدیم!اما اجازه کار پیدا نکردیم! شاهدش هم فیلمنامه های اینجانب در شش سال آن زمان آرشيو ارشاد است که با چه دلایل عجیب و غریبی به اصطلاح-رد-میشد.

حال سوال اینجاست که چطور بعد از شش سال ممنوع کاری آن هم با آن شدت که حتی کارت کارگردانی که به راحتی برای همه صادر میشد برای من هرگز صادر نشد-بازهم برابر اسناد خود ارشاد- چطور این بنده توانستم فیلم «آتش پنهان» را آن هم با وام بانک صادرات که البته آنزمان به دلیل مسایل ارزی تقریبا به همه پرداخت میشد،بسازم. که تا ریال آخر آن وام هم همراه با بهره های متعلقه و دیرکردها پرداخت شد.

همينجا گفتنى است از این راز سر به مهر كه برابر قرار، نزدیک به سی سال است در سینه من حبس است و جز من و آن صاحب نیروی توانا که البته به ضرب انتخاب موضوع فلسطین، آن هم اولین بار و با سرمایه شخصی، قدرت خارج کردن موقتی حقیر ، از لیست سیاه آن دوران حکمای حاکم را پیدا کرد کسی مطلع نشد و نیست و ان شاءالله اين راز با من به گور خواهد رفت.

اما تعجبم اینست دوست خوب و دانایم آقای اسفندیاری عزیز که به طور تصادفی و خیلی اتفاقی ،البته کم و بیش،از آن راز مطلع شدند و الحمدالله تاکنون هم آن را سربسته و سر به مهر در سینه حفظ اش کرده اند چرا و چگونه میگویند که حقیر به لطف حاكم آن دوران طلایی!؟ بهترین فیلمم را به قول ایشان البته،ساخته ام؟

امید که همین اشاره ها برای یاد آوری ایشان کافی باشد. آنهم فیلمی بی هیچ پشتوانه تفکری و اداری!از ناحيه ارشاد و فارابى. این فیلم آنقدر غریبانه ساخته شد که گویی «آتش پنهان» را در اسراییل ساخته باشم. طوریکه آقای معاون بعد از تماشای فیلم با تعجب از من پرسیدند:شما کی به لبنان رفتید؟چقدر صحنه ها واقعی و طبیعی درآمده اند!ارز كه كم نياورديد؟!که عرض شد:کسی پاسخی به تقاضاهای ما نداد! همه این صحنه ها که شما فکر میکنید که در لبنان ساخته شده به همت بچه ها همگی در تهران فضا سازی شده است.چه بگويم؟ يا با كه ميتوان گفت كه ساخت «آتش پنهان» به سبک محاسبه سفرهای فضایی اينشتن، حقیر رو پیر و فرسوده کرد. … بگذريم. مهربان!از آقای شمقدری گفته ای و مناصب من !
من ضمن تایید مواضع قبلی ام به قول شما در مصاحبه ها و بیانیه ها ى آن زمان، اما باز هم فکر میکنم دچار خلط مبحث شده ای!من هیچوقت به ویژه در دوره آقای شمقدری منصب دولتی نداشته ام و ان شاءالله تا آینده هم نخواهم داشت وبه شهادت تاریخ هیچ نوع فیلمی هم در آن دوره نساخته ام اما چرا جزو صنف بوده ام آنچنانکه گاه عضو شورای مرکزی، زمانی در شورای داوری، به گاهی عضو و حتی سخنگوی شورای صنفی و یا اکنون عضو ساده شورای مرکزی جامعه صنفی هستم و چنانچه عمر یاری کند عضو و مدافع تشکل های صنفی باقی خواهم ماند.گو اینکه دیری است صنف و صنف کاری در سینمای ایران مرده است و به عوض تعدادی انگشت شمار به جای صنف میدان داری میکنند که فعلا موضوع این مقال نیست.

اما نکته آخر که به شدت دلم را سوزاند!
عین فرموده تان:در حالی كه اگر فیلمسازی بلد هستند به جای پرداختن به حاشیه ها به فیلمسازی بپردازند!
عبدالله عزیز! چرا به من توصيه ميكنى مرد! چرايى نساختن فيلم را از خودت، منظورم از همان حکمای حاکم-بپرس! كه چرا من؟ فقط من هم نه!چرا ما فیلم نمیسازیم؟ فراموشتان شده چه کارگردانها، بازیگران، نویسندگان و فیلمبردارانى را به گاه حکومت تان به قربانگاه به اعتراف اخيرتان – تشخيص كوركورانه بايد ها و نبايدها- قربانيشان نكرديد تا افکارتان پیاده شود؟ که سینما را از مردم بگیرید و به جشنواره های غربی تحویل اش دهید؟ که موفق هم شدید الحمدالله.

کمدهای فارابی پر از جوایز جور و واجور است. به قبرستانها سری بزنید که خیل قربانی های خود را به خاک خفته ببینید! و يا به آنانکه مردگان متحرک اند! به آنانکه جسم شان تابوت تفکرات شان هست! چرا دور؟ به خيل کارگردانها نگاه کنید كه مثلاً جزو کانون کارگردانان اند که بجای فیلم ساختن فقط آه میکشند و حسرت میخورند! به بازیگران،نویسندگان و…و…به سینمایی که ساختید نگاه کنید آیا هویتی بر آن میبینید؟

هر سالی که میگذرد و به جشنواره فجر که میرسیم موجی از فیلمهای ریز و درشت میآیند بعضی سوار موج میشوند و سال بعد جز چند فيلم قابل اعتناء، بقيه ديگر هيچ! و باد هوا!بی هیچ افقی! روز مرّگی مطلق…به جشنواره ای که پایه گذارش بودید نگاه کنید! آیا در پی این همه سال هیچ تعریف مشخصی پیدا کرده؟ آیا میتوان همانند جشنواره های کن و یا جشن اسکار و یا…از آن توقع تعریف و هویت خاصی داشت؟

اما تکثیر چرا؟ هی با پول ملت تکثیر میشوید که چه شود؟! حالا کودک به کودک و نوجوان!؟ حالا ملی به بین المللی!؟ آیا در جهان، جشنواره ای به بی هویتی جشنواره بین المللی فجر خودمان سراغ دارید؟ آیا جشنواره ملی یا بین المللی ما با تعریفی که جهان -چه غرب و چه شرق-از ایران امروز دارد تناسبی دارد؟…

خودت هم میدانی ما بحث های زیادی را در گذشته در اطراف این بی هویتی با هم داشتیم و یادش به خير، در حضور نفر سومی که بسیار محترم هست و با دانش، افتخار داده بود و در بحث ما شرکت کرده بود تو همراه من بودى! پس دلم را نسوزان! حداقل بیشتر از این نسوزان! ما سینه سوخته «حکیم حاکم»هستیم حكيم! دل مسوزان.