سینماروزان: نه سینمای تجاری، تله است و نه سینمای هنری منوط به اینکه مخاطب هدف را بشناسیم و به دنبال سوءاستفاده از شعور مخاطب نباشیم.
حامد مظفری جانشین تهیهکننده فیلم سینمایی “سرآغاز” که روی پرده سینماهاست، با بیان مطلب فوق در گفتگو با رادیو تهران اظهار داشت: آنچه اسباب انحراف و از مسیر درست خارج شدن هر گونه سینمایی را موجب میشود آن است که سازندگان آثار، جهان بینی نداشته باشند و صرفا دنبالهروی نمونه های موفق باشند.
وی ادامه داد: اگر جریان سازان سینمای ایران را زیر ذره بین ببریم هرچند در آغاز سعی کردهاند از نمونه های غربی اعم از هالیوودی یا اروپایی گرته برداری کنند اما از جایی به بعد سعی کرده اند،نگاه خود و آموزه های خویش را در قالب تصاویر متحرک ارائه کنند.
حامد مظفری با اشاره به استفاده از الگوی هالیوودی تولید فیلمهای آلترناتیو در “سرآغاز” اظهار داشت: فیلم سینمایی “سرآغاز” یک فیلم جریان اصلی یا متعلق به سینمای بدنه نیست یعنی از همان ابتدا هدف بر این بود که فیلمی برای مخاطب خاص تولید شود ولی با الزامات سینمای سرگرم کننده. هدف اصلی در هر گونه هنری باید جلب مخاطب باشد ولی دیگر دوره اینکه بخواهیم ژست های آوانگارد بگیریم و فیلمی تولید کنیم که حتی خودمان هم نمیتوانیم سیناپس آن را روی کاغذ بیاوریم، گذشته. در فیلم “سرآغاز” زیربنا روایت یک داستان منطبق با جنبه های علمی درباره تناسخ و ورود به جهان های موازی بود ولی برای داستان پردازی از عامهفهمترین روایت که طرح مسائل بنیادی زن و مرد و خانوادهها است، سود جستیم.
جانشین تهیهکننده فیلم “سرآغاز” درباره هجمه های اخیر علیه تجاری سازی در سینمای ایران بیان داشت: این هجمه ها البته تازه نیست و بیشتر از شصت سال یعنی از زمانی که در سینمای ایران ماجرای فیلمسازی آلترناتیو و به تبع آن موج نو پیش آمد رواج دارد و همچنان ادامه دارد اما آیا همه فیلمها باید رکورد فروش را بزنند؟ به نظر میرسد این ماجرا ریشه دارد در همان عدم هدف داشتن برای تولید فیلم؛ چرا فیلمسازی که یک ساختار داستانی مستعمل را مبنای روایتی به قول خودش مینیمال کرده و در حال تقلید از اصغر فرهادی است، انتظار دارد فیلمش بفروشد؟ وقتی شما مخاطب را کمشعور فرض کنید معلوم است که فیلمتان نمیفروشد وگرنه اینکه میگویند فقط کمدی میفروشد، نادرست است بلکه صحیح تر آن است که بگوییم کمدی ها بیشتر میفروشند وگرنه در همین اکران امسال هم فیلمهای غیرکمدی نظیر “بی بدن” و “مست عشق” داشتیم که خوب فروختند و هم فیلمهای کمدی مثل “قلهک” بوده که خوب نفروخته.
او خاطرنشان ساخت: تجاری سازی اگر به معنای تولید فیلم برای جلب مخاطب باشد نه تنها ایرادی ندارد بلکه کاملا هم اقدامی منطقی است. البته برخی هم توانستهاند وارد بیزنس جشنواره ای شوند یعنی از ابتدا میروند و فیلمی میسازند مطلوب تعدادی جشنواره مطرح خارجی که با چرخش در همان جشنواره ها و کسب چندی جایزه نقدی، میتواند دخل و خرج کند وگرنه اینکه فیلم بسازیم برای تجربه گرایی صرف بدون درنظر گرفتن مطلوب مخاطب، نتیجهاش میشود انبوه آثاری که یا پشت خط اکران می مانند و یا اگر اکران میشوند در قعر جدول فروش قرار میگیرند.
حامد مظفری که سابقه کار رسانهای داشته و مدیر رسانه تحلیلی سینماروزان است، درباره چگونگی جمع دو عنصر جلب مخاطب عام و خاص در تولید فیلم “سرآغاز” بیان داشت: این فیلم برای مخاطب خاص تولید شده ولی در داستان پردازی و شخصیت پردازی و تزریق ماجراهای متقاطع برای روایت، سعی شد لحنی انتخاب گردد که حتی مخاطب گذری سینما را هم به خود جلب کند. در نتیجه همین نگاه است که در اکران های فیلم مخاطبانی از دو طیف را می بینیم که با وجود نقدهایی که بر فیلم داشته اند، جملگی اذعان دارند که داستانک های مختلف فیلم را دنبال کرده اند و تا پایان فیلم را دیده اند تا گره گشایی را درک نمایند.
چگونگی تلفیق تئوری های علم فیزیک با زبان سینما در “سرآغاز” دیگر مسأله ای است که حامد مظفری درباره آن گفت: چون تحصیلات آکادمیک خودم مهندسی مکانیک سیالات است در نتیجه بی اطلاع از چفت و بست علمی ماجرا نبودم و سعی کردم در تعامل با شهاب کاظمی تهیهکننده فیلم و سعید حسینی کارگردان کار به نوعی همپوشانی درباره استفاده از تئوری های ملموس فیزیک در لایه های داستانی برویم. اینکه برویم و از زندگی یک فیزیکدان فیلم بسازیم،یک بحث دیگر است اما در “سرآغاز”، اصل بر این بود که نمود آدمیزادی قواعد فیزیکی را بر ساختار ارتباطات انسانی حاکم کنیم.
این منتقد سینما با بیان اینکه مهمترین راهکار احیای سینمای آلترناتیو توسل به آرای بزرگان سینماست، تاکید کرد: وقتی بهرام بیضایی به صراحت میگوید که انتظار نداشته به اندازه فیلمهای موسوم به فیلمفارسی به فیلمهایی مثل “رگبار” و “غریبه و مه” سالن دهند، یعنی تایید دور باطل هجمه علیه تجاریسازان. همین بهرام بیضایی فیلمی ساخت به نام “سگ کشی” که نتیجه تجمیع زیست خودش در واکاوی معضلات یک دوره زمانی خاص با عناصر مخاطب پسند بود و دیدیم که نه تنها فیلم برگزیده مخاطبان جشنواره فیلم فجر شد بلکه توانست در اکران عمومی آن هم در یکی از بدترین ادوار اکران، به فروشی فوق العاده دست یابد. پرسش این است برخی فیلمسازان ما که اتفاقا وابستگی های ارگانی خوبی دارند چرا از تجربه همین بیضایی درس نمیگیرند؟ و مدام در رثای هجرت بیضایی، شعار میدهند. بیضایی حتی آخرین فیلمش “وقتی همه خوابیم” را که نقدی تند بر پشت صحنه سینما بود باز با استفاده از داستانگویی عامهپسند ساخت ولی همانها که علیه تجاریسازان بودند نه تنها از فیلم استقبال نکردند-شاید چون هویت واقعی شان را لو میداد- بلکه چنان او را تحت فشار قرار دادند که بعد از آن فیلم و با وجود دریافت موافقت اصولی برای فیلمنامه هایی یکتا مثل “مقصد” و “اشغال”، نتوانست فیلم بسازد و درنهایت مجبور شد به مهاجرت. همین شهاب حسینی بازیگر باسابقه وقتی خواست فیلم اولش را بسازد یکی از پیچیدهترین و در عین حال دراماتیکترین فیلمنامه های محمدهادی کریمی با عنوان “ساکن طبقه وسط” را محور فیلمسازی کرد و چون مولف سناریو، فردی باتجربه و امتحان پس داده بود و خودش هم به عنوان مجری طرح در پروژه حضور داشت به فیلمی بدل شد که در گروه آزاد و در ماه محرم و صفر روی پرده رفت ولی توانست جزو موفقترین آثار غیرکمدی سینمای ایران شود.
حامد مظفری درباره اینکه فیلمسازان قبل از هر چیز مخاطبان را باشعور و جلوتر از خود فرض کنند، اظهار داشت: فیلمسازی که حتی به عمرش یک مجله عامهپسند ورق نزده چگونه میخواهد فیلم بسازد؟ فیلمسازی که هنوز نگاهش به آرای دو دهه قبل سینمای محفلی است چگونه میتواند در همان بیزنس جشنواره ای، رشد کند؟ الان جشنواره ای سازی سینمای جهان نیز به فیلمسازانی مثل یورگوس لانتیموس یونانی تبار رسیده که پیچیدهترین مفاهیم فلسفی را در قالب داستانی پرتحرک و با رنگ و لعابی زیبا و شخصیت پردازی های چندگانه در “انواع مهربانی” یا “بیچارگان” ارائه میکند ولی برخی از منتقدان سینمای تجاری حتی نمیتوانند همچون جوانانی مثل کاظم دانشی و نمونه هایی مثل “علفزار” و “بی بدن”، یک ماجرای جنایی را روی زمین و همهفهم به فیلم بدل کنند.
این عضو باسابقه انجمن نویسندگان و منتقدان سینما در چگونگی ترکیب علوم طبیعی با سینما گفت: فارغ از آن که در حیطه مورد بحث باید دانش طبیعی لازم را داشت در عین حال باید سینما و جریانات مختلف سینمایی را شناخت و از همه مهمتر کپی برداری نکرد. برخی حتی تئوری نسبیت انیشتین را درک نکرده و فیلم علمی میسازند درباره سفر به آینده در حالی که همان تئوری از این میگوید که اگر بتوان بر سرعت نور غلبه کرد فقط میتوان به گذشته سفر کرد! البته تفاوت فیلم تخیلی با روایت علمی در همین است و وقتی در “سرآغاز” بنا بود درباره ورود به جهان های موازی حرف بزنیم نگره های علمی موجود را به کار گرفتیم و خوشبختانه مخاطب نیز به اندازه خود، حرف فیلم را درک کرد و در عین حال برخی اساتید فیزیک که فیلم را در اکران های خصوصی دیدند، وامداری علمی آن را ستودند.
وی با ابراز امیدواری درباره ایجاد شرایط رشد تمام گونه های سینمایی متذکر شد: سینما و تلویزیون ایران در ادوار مختلف در ژانرهای مختلف از جنایی نا تاریخی و ماورایی و جنگی و ملودرام و کمدی تجربیات قابل اعتنایی داشته. امیدواریم که جوانترها حتما به عقبه سینمای ایران و تجربیات افرادی ژانرگرا مثل ساموئل خاچیکیان یا علی حاتمی یا داوود میرباقری یا حمید رخشانی یا رسول ملاقلی پور یا داریوش مهرجویی و…، توجه کنند و بعد ببینند میتوانند بهتر از آنها کار کنند یا نه؟ اگر فهمیدند که حتی یکسوم چنین الگوهایی نیستند بهتر است که همچنان تجربه کنند. عطش فیلمسازی بدون جهان بینی، چیزی جز اتلاف وقت و انرژی و سرمایه نیست.