سینماروزان: علی مصفا بازیگری که در سالهای اخیر تجربیات کارگردانی و تهیه کنندگی اش را در آثاری همچون «پله آخر» و «سیمای زنی در دوردست» دیده ایم این روزها با فیلمی به نام «وارونگی» به سینماها آمده است.
به گزارش سینماروزان مصفا در «وارونگی» ایفاگر شخصیتی است زورگو و کمی هم متفرعن که پیشتر کمتر از او دیده ایم. مصفا در گفتگو با «شرق» کوشیده درباره ایفای نقش در این فیلم توضیحاتی دهد و از همه این توصیحات جالبتر توصیفی است که او از فضای فیلم دارد.
متن گفتگوی مصفا را بخوانید:
به نظر شما – چه در مقام بازیگر و چه در جایگاه تماشاگر این فیلم- «وارونگی» چه ویژگیهایی دارد؟
اظهارنظر و قضاوت درباره فیلمی که من خودم یکی از عواملش هستم همیشه برایم سخت بوده چون این کار نیاز به فاصلهای دارد و دیدی خارج از گود؛ بنابراین صحبت درباره ویژگیهای فیلمنامه و آنچه مرا ترغیب به حضور در این کار کرد درستتر به نظر میرسد. اولینبار که فیلمنامه را خواندم تفاوتش با فیلمنامههای متداول این سالها برایم جذاب بود. موضوع خارقالعادهای در کار نبود. موقعیت ابتدایی فیلم برای همه آشناست؛ جماعتی در حال فرورفتن در باتلاقی که به گلویشان رسیده. اعتراضی در کار نیست و همه میدانند غرق خواهند شد و تنها هشدار حکیمانه برای گروهی که هنوز دستوپا میزنند یک جمله است «موج ننداز!». دستوپازدن فقط موجی ایجاد میکند که پیامدش فرورفتن این کثافت به حلقمان خواهد بود و حداقل کاری که میتوان کرد پرهیز از بهتلاطمدرآوردن این مرداب است. این تصویری خارقالعاده است که برای همه عادی شده. وضعیت آنقدر برای همه آشنا و روزمره است که دیگر نیازی نیست بهزور بیننده را با خود همراه کنیم.
در جایی گفته بودید «فیلمنامههایی که شخصیت متضاد با خودم باشد را قبول نمیکنم». با این نگاه نقش «فرهاد» چقدر به خودِ شما نزدیک بود؟
به گمانم اصلا بعید نیست متضاد شخصیت شناختهشده هرکسی در شرایطی خاص یا با توجیهی خاص ظاهر شود و مثلا رفیق یا حتی برادر جونجونی شما یکدفعه به اهریمن زندگیتان تبدیل شود و حتما فرهاد این فیلم هم زمانی برادری دوستداشتنی برای نیلوفر بوده. درباره من هم این جنبه از شخصیتم در فیلمها کمتر امکان بروز داشته ولی انگار با گذشت سالها بالاخره دستم رو شده. اما واقعا این شخصیت متضاد خودم نیست من میتوانستم در مسیر دیگری از زندگی اینشکلی باشم. چهبسا الان هم همینشکلی باشم.
هنوز خاطره بازیتان در فیلم «پری» در ذهن ما نقش پررنگی دارد؛ شخصیتی طناز و درعینحال رها از تعلقات و… . اما فرهادِ «وارونگی» عبوس، خسته و دلزده است. در فاصله این دو نقش، فیلمهای زیادی بازی کردید منتها همچنان این سؤال مطرح میشود که بالاخره شما خودتان را به این نقشها نزدیک کردهاید، یا نقشها خودشان را به شما نزدیک کردهاند؟ جدا از خاصیتِ فیلمنامهها، تغییر و تحولات جامعه، مسائل پیچیده زندگی و… چقدر در انتخابهای شما تأثیرگذار بودهاند؟
هنوز هم ملاکم برای انتخاب نقش دوری و نزدیکی من به آن است. اینکه مجبور نباشم ادای کس دیگری را دربیاورم و زور بزنم. اینکه بتوانم در صورت نیاز مشخصهای از خودم را جایگزین چیزی کنم که در نقش نوشته شده. چیزی که از من دور است یا خیلی وقتها به نظرم منطقی نیست. اتفاقا این را از آقای مهرجویی سر فیلم پری یاد گرفتم. البته این کارها که گفتم نباید چارچوب اصلی نقش و فیلمنامه را به هم بریزد و باید مطابق سلیقه کارگردان هم باشد و قبل از همه اینها کارگردان باید پذیرش چنین اتفاقی را داشته باشد. کم نیستند نویسندهها و کارگردانهایی که برایشان فیلمنامه یا دیالوگها وحی منزل است و شخصیتی که خلق کردهاند را همسنگ شخصیتهای شکسپیر میدانند. هیچ ایرادی ندارد و میتواند ادعای گزافی هم نباشد اما باید بتوانند مرا بهعنوان خواننده یا بازیگر مجاب کنند که این شخصیت که مثلا حداکثر در شش ماه از روی فلان آدم واقعی در زندگی نوشته شده پذیرفتنیتر از شخصیتی است که خودت ٥٠ سال است میشناسی یا مثلا خیلی جالبتر یا پیچیدهتر از شخصیت خودت است؛ اما باور کنید بیشتر اوقات شخصیت نوشتهشده حتی به کسلکنندگی شخصیت خودم هم نمیرسد. شخصا اعتقاد دارم خیلی وقتها سبک کار آدم بیشتر از ضعفهایش شکل میگیرد تا نقاط قوتش. من برای بازیگری خودم سبک خاصی قائل نیستم اما رویکرد مشخصی برای این کار دارم. کار بازیگری من چیزی نیست جز جنگ و درگیریام با نقشِ نوشتهشده و راههایی که برای فرار از فروافتادن در قالب او پیدا میکنم. درواقع سعی میکنم در نبرد با شخصیت نوشتهشده فیلمنامه تا حد امکان خودم را جایگزین نقش کنم چون آن کار دیگر را بلد نیستم.