1

تازه‌ترین حرفهای علی ملاقلی‌پور درباره پدر: امثال رسول ملاقلی‌پور، مخملباف، مجیدی، سلحشور و… همه فقر را با گوشت و پوست خود تجربه کردند/در خانه‌ای زندگی می‌کردیم که سقفش از پنج جا چکه می‌کرد!/رسول پیشنهاد سلحشور را جدی نگرفت!/پیشقدم فیلم اعتراضی در سینمای جنگ را محسن مخملباف میدانم/پیش از آژانس شیشه‌ای و قارچ سمی، فیلم عروسی خوبان مخملباف بود که به‌عنوان فیلم اعتراضی شناخته می‌شد!/شخصیت اصلی قارچ سمی در پایان در تنهایی و غربت از دنیا می‌رود ولی در آژانس شیشه‌ای یک جایی هست که برای عباس هلیکوپتر بفرستد!/این، یعنی انقطاع یا ناامیدی از شرایط موجود در ذهن حاتمی‌کیا رقم نخورده، اما انگار در ذهن رسول انقطاع به وجود آمده بود!/رسول هیچ خساستی در انتقال تجربه‌هایش به دیگران مثلا دستیارانش نداشت/تمام دستیاران رسول جزو کارگردان‌های حرفه‌ای شدند؛ از علی شاه‌حاتمی و جمال شورجه بگیر تا نادر مقدس و شهرام شاه‌حسینی!/رسول عاشق #این_گروه_خشن_سام_پکین‌پا بود/رسول اگر زنده می‌ماند بیش از هر چیز به ماجرای هواپیمای اوکراینی واکنش نشان می‌داد!!

سینماروزان/رضا صائمی: نزدیک انقلاب، عکاسی محل آگهی زده بود که شاگرد می‌خواهد و رسول ملاقلی‌پور هم مشتاقانه به آنجا رفت و کارش را به‌عنوان شاگرد عکاسی محله شروع کرد. همان موقع فرج‌الله سلحشور که بچه‌محل پدرم بود به او می‌گوید ما داریم یک جایی راه می‌اندازیم و  تو که کار عکاسی می‌کنی بیا آنجا کار کن. آنجا بعدها به حوزه هنری تبدیل شد.

 

علی ملاقلی‌پور فرزند رسول ملاقلی‌پور با بیان مطلب فوق به روزنامه هم‌میهن گفت: پدرم می‌گفت من به چشم بچه‌محل بودن به سلحشور نگاه می‌کردم و خیلی جدی‌اش نگرفتم چون دغدغه نان درآوردن داشتم و قبول نکردم. پس از مدتی عکاس محل فوت کرد و خانواده‌اش هم قبول نکردند که پدرم آنجا را بچرخاند و تصمیم گرفتند عکاسی را بفروشند. خب در نهایت پدرم بیکار شد و همین بهانه‌ای شد به پیشنهاد سلحشور جواب مثبت بدهد و یک واحد عکاسی در حوزه هنری راه بیاندازد که کارش عکاسی از رخدادهای گوناگون اجتماعی بود. عکاسی از سیل و زلزله گرفته تا جنگ و جبهه. پدر یک دوره کوتاهی در آنجا می‌ماند و به تدریج به‌عنوان عکاس بحران به جبهه‌ها می‌رفت و مستندسازی را هم تجربه کرد. خودش هم می‌گفت من با این نیت به جبهه می‌رفتم که آنجا عکاسی کنم و به‌عنوان عکاس بحران شناخته شوم.

 

علی ملاقلی‌پور گفت: زمانی که در جبهه تیر خورد به این فکر می‌کرد حالا که اینقدر جلو هستم چه خوب است از عراقی‌ها فیلم بگیرم. می‌گفت من عطش این را داشتم تصاویری از جنگ را ثبت کنم که تاکنون کسی این کار را نکرده. در واقع پدر خود را بیشتر به‌عنوان عکاس و مستندساز جنگ می‌شناخت. دقیقا در همین وضعیت بود که زندگی و ذهنیت او شکل گرفت و اولین آدم‌هایی که بر او اثر گذاشتند آدم‌های جبهه و جنگ بودند

 

وی افزود: می‌توان بین روحیه شخصی و دغدغه اجتماعی او در سینما که به اعتراض پیوند می‌خورد، ارتباط برقرار کرد. همین روحیه را در برابر مسئولان هم داشت و گاهی تا معاونت سینمایی یا وزیر هم حرفش می‌شد. اگر کم‌کاری یا سنگ‌اندازی و به‌طور کلی کاستی و ظلمی می‌دید زود برآشفته می‌شد و بدون توجه به موقعیت طرف مقابل اعتراض می‌کرد. نه اینکه پدرم باشد بگویم ولی رسول ملاقلی‌پور به شدت دوست داشت آدم‌ها روی پای خودشان بایستند و مستقل باشند چون خودش همین‌طور بود. برای همین هیچ خساستی در انتقال تجربه‌هایش به دیگران مثلا دستیارانش نداشت. الان تمام دستیاران او جزو کارگردان‌های حرفه‌ای و شناخته‌شده هستند. از علی شاه‌حاتمی و جمال شورجه بگیر تا نادر مقدس و شهرام شاه‌حسینی.

 

علی ملاقلی‌پور تاکید کرد: کسانی مثل رسول ملاقلی‌پور، محسن مخملباف، مجید مجیدی، فرج‌الله سلحشور و… همه این آدم‌ها در یک چیز مشترکند. همه بچه‌پایین شهر بودند و فقر را با گوشت و پوست خود تجربه کردند. اکثر آنها پدرشان را زود از دست دادند و پدران‌شان از طبقه کارگر بودند. مثلا پدربزرگ من کارگر نانوایی بوده و زندگی‌اش به سختی می‌گذشته است. با وقوع انقلاب آنها با امید به آرمان‌هایی که داشتند دست به تلاش مضاعف زدند و استعدادشان را شکوفا کردند. در واقع باور به عدالت‌طلبی در رسول ملاقلی‌پور هم به‌عنوان خصلت شخصی و هم آرمان‌گرایی جمعی که به واسطه وقوع انقلاب تقویت شده بود او را نسبت به ظلم و ظلم‌پذیری حساس کرده بود که در سینمای او هم نفوذ کرده بود. از نظر من تمام فیلم‌های رسول ملاقلی‌پور یک شباهتی به هم دارند و آن این است که قهرمان‌ها فدا می‌شوند تا جامعه اصلاح شود. آخرین فیلمش «میم مثل مادر» شاید روایت نمادین این معنا باشد. مادری که پای فرزند فدا می‌شود تا جامعه او را بپذیرد یا پدرش او را بپذیرد. در میان فیلم‌های او هم به نظرم «قارچ سمی» اعتراضی‌ترین فیلم رسول ملاقلی‌پور بود.

 

او ادامه داد: وقتی بچه بودم وضع مالی‌مان خوب نبود. ما آن روزها در یک خانه‌ای زندگی می‌کردیم در فلکه صادقیه که در دهه 60 یک بیابان بود با خیابان خاکی. توی آن کوچه‌ای که ما زندگی می‌کردیم فقط سه تا خانه ساخته شده بود که تازه آجری بود و حتی سیمانی نشده بود. وقتی باران می‌بارید آب از سقف چکه می‌کرد و من یادم هست که یک شب 5 بار جایم را عوض کردم برای آنکه خیس نشوم. برای همین در خاطرات من برف و سرما تلخ است. پدرم تا بیاید فیلمساز مشهورتری شود و دستمزدهای بیشتری بگیرد زمان برد و این فقر با او عجین بود. از کودکی تا زمانی که خود تشکیل خانواده داد.

تفاوت رسول ملاقلی‌پور و ابراهیم حاتمی کیا در مساله انقطاع
تفاوت رسول ملاقلی‌پور و ابراهیم حاتمی کیا در مساله انقطاع

فرزند رسول اظهار داشت: پیشقدم رزمنده معترض یا اساسا فیلم اعتراضی در سینمای جنگ را محسن مخملباف می‌دانم. شاید بهتر است بگویم در میان سینماگران انقلابی نخستین کارگردانی که فیلم‌های اعتراضی ساخته محسن مخملباف است، فارغ از اینکه با خودش و فیلم‌هایش موافق باشیم یا نباشیم. پیش از ساخت «آژانس شیشه‌ای» حاتمی‌کیا و «قارچ سمی» ملاقلی‌پور این فیلم «عروسی خوبان» مخملباف بود که به‌عنوان فیلم اعتراضی شناخته شد. اعتراض رزمندگان به وضعیت بعد از جنگ و اینکه خیلی چیزها عوض شده و برخی ارزش‌های جنگ در حال رنگ باختن هستند. در آژانس شیشه‌ای حاتمی‌کیا سویه‌هایی از سیاست با اعتراض پیوند می‌خورد. در واقع سویه‌های سیاسی کاراکترها در آژانس شیشه‌ای مثلا نسبت به عروسی خوبان یا قارچ سمی بیشتر است.

 

وی در تفاوت سینمای رسول و حاتمی‌کیا گفت: شخصیت اصلی قارچ سمی در پایان در تنهایی و غربت از دنیا می‌رود یا شهید می‌شود. در آژانس شیشه‌ای یک جایی بالاخره هنوز هست که برای عباس هلیکوپتر بفرستد و این یعنی انقطاع یا ناامیدی از شرایط موجود در ذهن فیلمساز رقم نخورده، اما انگار در ذهن رسول ملاقلی‌پور انقطاع به وجود آمده است که قهرمانش در پایان قارچ سمی تنهای تنهاست.

 

علی ملاقلی‌پور گفت: از نظر فرم و ساختار سینمایی، «سفر به چزابه» خاص‌ترین فیلم کارنامه اوست به نظر من اما از نظر زلال بودن حسی به گمانم نخستین فیلمش «بلمی به سوی ساحل» فیلم مورد علاقه‌ام باشد. آخرین فیلم پدر یعنی «میم مثل مادر» خیلی فیلم سختی از حیث فرم است اما «بلمی به سوی ساحل» زلالی عجیبی دارد که مرا جذب می‌کند. جالب است که بگویم خود پدر فیلمی که خیلی دوست داشت «این گروه خشن» سام پکین‌پا بود. این فیلم را بیش از 20 بار با خود من تماشا کرد. رگه‌های عدالت‌خواهی، آدم‌های اجتماع در جنگ که برای نجات مردم دور هم جمع می‌شوند از ویژگی‌های مهم این فیلم بود. خودش هم در فیلم‌هایش به دنبال چنین فضایی بود. جایی که بتوان انسان یا مردم را نجات داد. اساسا دوربین رسول ملاقلی‌پور سمت مردم می‌ایستاد. وقتی ایشان فوت کردند از جایی با من تماس گرفتند که در قطعه هنرمندان برای ایشان قبری در نظر گرفتیم، اما پدر وصیت کرده بود که در قبر دوطبقه‌ای که خریده بود در کنار مادرش دفن شود. بدترین چیزی که رسول ملاقلی‌پور از آن متنفر بود و برآشفته و عصبانی می‌شد دروغ‌گویی و عدم صداقت بود. به همین دلیل من فکر می‌کنم که اگر زنده بود در میان اتفاقات تلخی که طی این یک دهه و نیم رخ داد، بیش از همه از ماجرای هواپیمای اوکراینی به هم می‌ریخت و واکنش نشان می‌داد. برای او چه در زندگی و چه در سینما هیچ چیزی مهمتر، اصیل‌تر و ارزشمندتر از صداقت نبود. همیشه می‌گفت خودت باش با تمام معایبت.