سینماروزان/مسعود احمدی:
➕روان، داستان میگوید و بیلکنت با آن که پر است از بازیگر ولی از پس کنترل بازیگر حتی بازیگران فرعیتر هم برآمده
➕کارگردانی یکدست و بی دستانداز و پرهیز از اغراق در دکوپاژ
➕ اقتباس از نمایشنامه #ملاقات_با_بانوی_سالخورده فردریش دورنمات فینفسه قابل تقدیر است در سینمایی که همه میخواهند مولف جلوه کنند حتی با سرقت
➖جغرافیای داستان، روستایی در مرکز ایران حوالی راهآهن است ولی اثری از اتمسفر روستا موجود نیست. چرا؟ به خاطر عدم هماهنگی داستان با مختصات ایران؟ یا به خاطر طراحی لباس دوگانه که برخی جاها به زمان اتفاقات میخورد و برخی جاها، نه؟ منبع اقتباس، #سوئیس است با سیر و سلوک اجتماعی خاص خودش و اینجا، ایران است با سلوکی دیگر. آنجا مناسبات شهری بر روح نمایش حاکم است و پول برای هتلدار و بانکدار و کارخانهدار یک شهر اروپایی در میانههای سده پیش چنان اهمیت داشت که همه منافقانه و ریاکارانه وارد فضایی که بانوی متمول میسازد بشوند و خود را نجات دهند اما آدمهای سادهدل روستایی در عصر پهلوی دوم، اساسا عاری از این طراحی شخصیت ویژه شهر سوئیسی نمایشنامه دورنمات هستند! در نتیجه آن بازیهای کثیف شهری طبقات بالای اجتماعی سرمایه داری اینجا تبدیلمیشود به روابط اجتماعی غیرواقعی که در باور نمی گنجد و فقط چیدمانی میشود برای فیلمسازی که به زور میخواهد حقنه کند پول، برادر را هم در مقابل برادر قرار میدهد.
➕البته که میشود برای عمیق جلوه دادن کار ، اشارات و کنایات سیاسی-اجتماعی از آن بیرون کشید، علیه مردسالاری شعار داد و با #میتو مغازله کرد و کارگردان را حلوا حلوا نمود...➖ در این فضا میبایست آن روح حاکم بر اثری که فیلم از آن اقتباس شده در میآمد وگرنه باقی قضایا، اشارات و کنایات تزییناتی الصاق شده هستند ، ضمن اینکه شتاب سیاسی این روزگار هزار برابر صریحتر از کنایات دمده امثال این فیلمهاست که البته داعیهای هم ندارند.
➖هادی حجازیفر خیلی سعی کرده نقشش را با رگههای کمیک بازی کند ولی باز همان کمال نیمروز است با عصبیت و عجلهای لابد برای زدن! این بار بهجای #موسی ، هدف #امیر است!
.
➕کلیپهای آهنگین خوبی برای قرار دادن در جای جای فیلم ساخته شده و نشان از تسلط کارگردان بر زبان تصویر دارد ➖صد حیف که هر چه میکند باز روح ندارد. روح است که نماهای مشابه در فیلمهایی همچون #مالنا که منبع رونویسی بودهاند را مانا کرده ولی هیچ کدام از کلیپهای این فیلم حتی به صورت اسلوموشن نقطه عطفی نمیسازد
.
➕سرمایهگذاری بنیاد خیریه(!؟) بر فیلمی اقتباسی حتی اقتباسی بیروح جای خوشحالی ندارد؟
.
➖آموزگاری که بناست حاکمیت عقل و نه احساس را اجرا کند چقدر شبیه است به آقامعلم #جادههای_سرد و آموزگار #ایران_برگر
.
➕ هدیه تهرانی با آن صورت سنگی کاملا همگن است با لیلی؛ بانویی که آمده تا انتقام ۴۰ سال قبل را بگیرد!
.
➖پرستویی خیلی سعی میکند تودار باشد و پارادوکس مظلوم-ظالم را اجرا کند ولی سرآخر و وقت موعظه قبل از قصاص باز حاج کاظمش بیرون میزند؛ آن انتحار پایانبندی هم که دیگر انگ حاجکاظم است و شاید هم یک قدم جلوتر ، انگ #عمر_مختار و بازیگر نام آوازه اش در آن هیبت ، زیاده خواهی این بازیگر از نقش- وقتی که حق و سهم این نقش در روند درام نیست- کاملا مشهود است.
.
➖ لحن اثر دورنمات که یک هجویه تلخ است ، موقعیتهای طنز بسیاری را میآفریند اما در اینجا به غیر از ذبح گاو دختر یائسه روستایی یا صحنه غارت مغازه با پولهای اهدایی، موقعیتی کمیک که طنازی هجوگونه آدمهای ریاکار و پول پرست را رقم زند ،به چشم نمیآید چون فیلم در انتخاب لحن خود بین کمدی و تراژدی سرگردان است.
?کاراکتر
#نوری زنی روستایی(با بازی باران کوثری) که بدویتش باعث میشود در نفاق قدری عقبتر باشد از دیگران!
?گاف
معلم مدرسه روی تخته، عکس متوازی الاضلاع کشیده و زیرش نوشته: ذوزنقه!! و با صدای بلند از کودکان میخواهد به متوازیالاضلاع بگویند: ذوزنقه!
?سکانس
–تاراج مغازه متجاوز با پول زن تحتتجاوز
–انگشتزنی دورویان بر برگه اعدام متجاوز و لحظاتی بعد، گریستن همان دورویان به حال اعدامی!