سینماژورنال: در میان صنفهای مختلفی که در خانه سینما و در سایه هیأت مدیره مرکزی آن شکل گرفته اند صنفی هم وجود دارد به نام انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی.
به گزارش سینماژورنال این صنف در سالهای اخیر به واسطه خودکامگی برخی از اعضای هیأت رییسه اش در استفاده از عنوان حقوقی انجمن برای تحقق مقاصد شخصی مدام در معرض انتقاد بوده است.
این انتقادات به جایی رسید که سال قبل طهماسب صلح جو یکی از اعضای هیأت رییسه از حضور در این انجمن انصراف داد.
البته که این استعفا هم به جای آن که به تغییر مشی مستبدانه هیأت رییسه منجر شود عاملی شد برای یکدستی بیشتر و البته امتداد برنامه های تمامیت خواهانه ای که از کنترات کردن جلسات نقد و بررسی جشنواره فجر تا انعقاد قرارداد نگارش نقد برای جشنواره سینماحقیقت را به دنبال داشت.
در آستانه تازه ترین جشن این انجمن نیما حسنی نسب روزنامه نگار و منتقد حوزه سینما که در سالهایی نه چندان دور سایت “سینمای ما” را مدیریت می کرد با نگارش یادداشتی آتشین بخشی از گرفت و گیرهای این انجمن را مرور کرده است
سینماژورنال متن کامل این یادداشت که با عنوان “هر چی که دارم مال تو” در روزنامه “صبا” منتشر شده است را ارائه میدهد:
صحبت از یک تشکل صنفی است یا یک جمع دورهمی؟
وقتی از «انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی» حرف میزنیم، داریم از چه حرف میزنیم؟ از یک نهاد صنفی واقعی، مستقل و معتبر با اعضای جدی، فعال و معتبر یا یک تشکل نصفهنیمه زیرمجموعه خانه سینما و متشکل از انواع و اقسام نیروهای مطبوعاتی که براساس یک اساسنامه غلط و ناکارآمد و غیر کارشناسی بنا شده و بر همین اساس هم عضو میگیرد و مجمع عمومی میگذارد و کجدار و مریز به کارش ادامه میدهد؟
آیا صحبت از تعریف درست و اصولیِ یک تشکل صنفی با ساختار و الگوهای سندیکایی است یا یک جمعِ دورهمی که محلی برای رانتخواهی (و خواری!) عده معدودی است که در شرایطی نه چندان مطمئن و قابل استناد بر مسند مدیریت و ریاست و دبیری و الخ آن تکیه زدهاند تا عِرض خود ببرند و زحمت دیگران بدارند؟! جایگاه و موقعیت اعضای این صنف با سایر فعالانی که به هر دلیل عضو صنف نیستند چه تفاوتی دارد؟ اصلا چرا اغلب چهرههای معتبر، باسابقه و کارآمد این رشته تمایلی به عضویت و فعالیت در انجمن خودشان ندارند و اگر هم عضو هستند، جنبه تشریفاتی و تعارفی و افتخاری دارد؟
چرا اعضای شورای مرکزی صنف هیچ کدام سابقه روشن و کارنامه قابل اعتنایی ندارند؟
جمله بامزه «من عضویت گروهی را که مرا به عضویت خودش بپذیرد قبول نمیکنم» که به وودی آلن و گروچو مارکس نسبت میدهند، در شرایط فعلی خیلی برای طفره رفتن از پاسخ به کسانی که درباره عضویت در انجمن منتقدان سوال میکنند، مناسب به نظر میرسد!
ظاهرا این روزها اگر قرار باشد جواب درست و جامعی به این پرسش بدهیم، باید صریح و شفاف باشیم و پیِ خیلی اتهامات و انگها و تخریبها را به تن بمالیم. مثلا اول از همه سوال کنیم که چرا اعضای شورای مرکزی صنف در حال حاضر (صرف نظر از تهماسب صلحجو که به همین دلایل احتمالی استعفا داد و جواد طوسی که معلوم نیست چرا هنوز استعفا نداده) هیچکدام سابقه روشن و اعتبارِ قابل استناد و کارنامه قابل اعتنایی در حوزه نقد و تحلیل فیلم و ادبیات سینمایی ندارند؟ اگر ترکیب همین شورای مرکزی فعلی را بهعنوان یک جامعه آماری در نظر بگیریم، نشاندهنده تنوع و تکثر عجیبِ این جمعِ بیقاعده و چینش نابجای اعضای انجمن خواهد بود. حرفم نه ربطی به سابقه و کسوت و عمر فعالیت دوستان دارد و نه خدای ناکرده قصدم توهین یا نادیدهگرفتن جایگاه حرفهای و منزلت اشخاص است. موضوع مهم و نقطه مرکزی بحث اینجاست که وقتی اساسنامهای تا این حد باز و بیضابطه و آسانگیر باشد، چنین تکثری هم بدیهی و غیرقابل کنترل خواهد بود.
نتیجه انتخابات اعضای شورای مرکزی هم چیزی جز بلبشوی فعلی نیست
ماده ۱۰ اساسنامه انجمن میگوید «منتقدان با داشتن حداقل ۳ سال سابقه مستمر نقد نویسی در نشریات کشور و نویسندگان سینمایی با داشتن ۴ سال سابقه مستمر نویسندگی (یا ترجمه سینمایی) در نشریات کشور» میتوانند عضو پیوسته انجمن باشند. واقعا شرایطی مبهمتر از این برای عضو شدن در هیچ نهاد و تشکلی در سطح جهان سراغ دارید؟ (درست همانطور که هر سال در ازدحام و قیامت کبرای سینمای رسانههای برج میلاد همه از هم میپرسیم کجای جهان اینهمه نیروی مطبوعاتی و منتقد فعال سینمایی سراغ دارید؟!) با این شرایط و ضوابط اساسنامهای بیراه نیست اگر بگوییم ظاهرا انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی یکتنه بار دموکراسی و پلورالیسم را در جامعه کنونی به عهده گرفته است! در همین یک جمله کذایی، معنای واژههای «مستمر»، «نقد نویسی»، «نشریات کشور»، «نویسندگی» و «ترجمه» کاملا نامشخص و موهوم و بیمصداق است.
وقتی سرنا را اینچنین از دم گشادش مینوازیم و قیفمان سر و تهش به یک اندازه است، چنین ازدحام و هرج و مرجی غیر طبیعی نخواهد بود و کسی هم لازم نیست بپرسد این چندصد نفر عضو انجمن در حال حاضر در چه حالی هستند و مشغول چه کاری. در چنین اوضاعی، نتیجه انتخابات اعضای شورای مرکزی هم چیزی جز بلبشوی فعلی نیست. گروهی که هیچ تفکیک حرفهای میان اعضایش قائل نیست و تفاوت درجه و سطح و جایگاه افراد برایش کوچکترین محلی از اعراب ندارد، چگونه میتواند قابل اعتماد و اعتنا باشد تا کسانی برای عضویت در آن اشتیاق نشان بدهند؟
خودم هم وقتی کارت هدیه نقدی می دادند به صرافت عضویت افتادم پس دوستان هوس افشاگری به سرشان نزند
اعتراف میکنم که خودم شخصا موقعی که به اعضای خانه سینما بُن و کارت هدیه نقدی میدادند، تازه به صِرافت عضویت در انجمن افتادم و پس از دریافت هدایا هم ما را به خیر و انجمن را به سلامت… تا هدایای بعدی احتمالی! (این را نوشتم که دوستان هوس افشاگری و بگم بگم به سرشان نزند)
بابت حق عضویت به جز سالی یک کارت جشنواره چه امتیازاتی نصیب اعضاء شده؟
به نظر میرسد اوضاع و احوال فعلی انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی نیازمند چیزی در مایههای تحقیق و تفحص جدی و پرسشگری اساسی در همه ارکان و کلیات و جزییات است که امیدوارم در روزنامه صبا فرصتش مهیا شود. اینکه اصلا در این انجمن چه خبر است و این روزها براساس چه شرایطی و با کدام نظارت اداره میشود؟ در این سالها چه گُلی به سر اعضای وابسته و پیوستهاش زده و چه خدمات و تسهیلاتی برای چه تعداد از اعضایش فراهم کرده است؟ چند نفر از این جمع پر شمار از حضور در آن رضایت دارند و بابت حق عضویتی که میپردازند، بجز سالی یک کارت جشنواره فجر، چه امتیازها و تسهیلات و موقعیتهایی نصیبشان شده است؟ (جهت تداومِ خودافشاگری بگویم که خودم تا این لحظه ریالی حق عضویت ندادهام که طلبکار چیزی باشم و حتی شرایط و صلاحیتم جهت کاندیداتوری در انتخابات شورای مرکزی هم رد شد که بدانید از راینیاوردن ناراحت نیستم!)
دکانی چندنبش برای آنها که برای چند مهره بالایی خانه سینما، رگ گردنی شدند
خلاصه کنم، انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی در شرایط فعلی دکان چند نبشی برای تک و توکی از اعضایش شده که در سالهای اخیر با ایثارگری و جانفشانی و رگ گردنی شدن برای چند مهره اصلی مدیریت خانه سینما در جنجالهای اخیر برادریشان را اثبات کردهاند و حالا که موقع تقسیم ارث و میراث رسیده، جلوی صف منتظر ایستادهاند! این روزها انگار قرار است مزایای این تشکل نصیب معدودی شود و در عوض پرداخت حق عضویت و شرکت در رایگیریها و پُرکردن سالنهای نشست و همایشهای بیهوده بر عهده دیگران باشد! به عبارت دیگر انگار دوستان میگویند سفر ینگه دنیا و جشنواره کن و ونیز و برلین مال من، کارت جشنواره فجر و وارش و روستا و مقاومت مال تو!
کنترات بولتنهای ریز و درست مال من، سردبیری نشریات رایگان و بخش انگلیسی آنها مال من و منزل و خلاصه هر چه رانت و امتیاز است مال من
ظاهرا زمزمه این روزهایشان این است که کنترات بولتنهای ریز و درشت جورواجور و برگزاری نشستها و جلسات و برنامههای سطح کشور مال من، دریافتِ امتیاز مجله و سایت و آموزشگاه سینمایی مال من، سردبیری نشریات سینمایی رایگان ارشاد مال من (و بخش انگلیسی آن نشریه مال منزل)، دبیری و برپایی جشن و مراسم و نشست و سمینارها مال من اما حضور در این برنامههای فرهنگی آموزشی انجمن مال تو!
خلاصه هر چه رانت و امتیاز و مزیت و بودجه و امکانات هست مال من، در عوض افتخار عضویت در انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران مال تو! این روزها اغلب آنها که واقعا باید عضو و گرداننده تشکلی با این اسم و عنوان باشند، این روزها اهل طاعونی قبیلههای مشرقیاند و در روزگاری که دوستان مسافران شیشهای شهر فرنگ شدهاند و در سودای جنگلِ آهن و آسمانخراش بسر میبرند، خیلی از رگ و ریشهدارهای این ماجرا به فکر یک اتاق برای خواب هستند اما انگار لازم است به این دوستان یادآوری کنیم که این شعر، مصرع دیگری هم دارد: «تو آخه مسافری، خونِ رگ اینجا منم»… و این داستان ادامه دارد.
پی نوشت سینماژورنال:
آنچه نیما حسنینسب نوشته نقد یک منتقد است بر انجمنی که نام منتقدان را با خود یدک میکشد.
سینماژورنال گمان میکند تکمله یادداشت ایشان که برآمده از ترانه “بوی گندم” شهیار قنبری است میتوانست به غزل “تقسیم عادلانه” وحشی بافقی پیوند بخورد.
بخصوص که برخلاف ترانه “بوی گندم” که ترانه سرا سعی کرده تا حد امکان توصیف نگاه تمامیتخواهانه را با رنگ و لعابی از نمادگردایی پیش ببرد وحشی بافقی در “تقسیم عادلانه” به صراحت تمام و البته آمیخته با طنزی تکان دهنده، رفتار تمامیت خواهانه دنیاطلبان را به نقد کشیده است.
“تقسیم عادلانه” وحشی بافقی را با این توضیح بخوانید که در مثل مناقشه نبوده و البته که معدودی از تمامیتخواهان حاضر در هیأت رییس انجمن منتقدان، برادر بزرگتر و قيم برادر صغير و مهجورشان نيستند كه اين تقسيم عادلانه ي ارث(!!!) حق قانونی شان باشد:
ای یار صبر ماتم بابا از آن من/خرج عزا و شیون و غوغا از آن تو
در خفیه استماع وصیت از آن من/در نوحه همزبانی ماما از آن تو
زیباتر آنچه ماند ز بابا از آن تو/بد٬ ای برادر از من و اعلی از آن تو
کهنه قلم تراش شکسته از آن من/طومار نظم و دفتر انشا از آن تو
یابوی ریسمان گسل میخ کن زمن/مهمیز کله تیز مطلا از آن تو
این لاشه اشتران قطاری از آن من/آن بارکش خران توانا از آن تو
این دیگ لب شکسته صابون پزی ز من/آن چمچه هریسه و حلوا از آن تو
این مالها که مانده به دنیا از آن من/آن خیرها که کرده به عقبی از آن تو
این قاطر چموش لگد زن از آن من/آن گربه میو میو کن بابا از آن تو
این قوچ شاخ کج که زند شاخ از آن من/غوغای جنگ قوچ و تماشا از آن تو
از صحن خانه تا لب بام از برای من/ از بام خانه تا به سقف ثریا از آن تو.