سینماژورنال: روز گذشته گزارشی با عنوان “برادرزاده رییس اداره نظارت ، فیلمبردار فعال فیلم اولی ها” در سینماژورنال منتشر شد؛(اینجا را بخوانید) گزارشی که در آن به پرکاری ماههای اخیر یک فیلمبردار جوان به نام مهدی ایل بیگی اشاره شده بود.
به گزارش سینماژورنال در آن گزارش با مرور برخی از آثاری که مهدی ایل بیگی به عنوان فیلمبردار آنها حضور داشته این پرسش طرح شده بود که آیا این پرکاری می تواند ارتباط داشته باشد با نسبت خویشاوندی ایشان با حبیب ایل بیگی رییس اداره نظارت.
طرح آن پرسش علاوه بر بازخوردهای متفاوت در فضای مجازی با جوابیه حسین نمازی کارگردان جوان سینمای ایران مواجه شده است. نمازی که کارگردانی فیلمی به نام “آپاندیس” را با حضور مهدی ایل بیگی به عنوان مدیر فیلمبرداری انجام داده در این جوابیه کوشیده به زعم خود توضیحاتی در این باره دهد.
ابتدا متن جوابیه حسین نمازی را بخوانید:
موتور جستجوگرتان را عوض کنید
دوستان عزیز سینماژورنال. اول اینکه با چند روز تاخیر، روز خبرنگار مبارک. موضوعی را مطرح نموده بودید مبنی بر اینکه آقای حبیب ایلبیگی با اعطای رانت به برادرزادهاش، مهدی ایلبیگی، باعث شده تا وی فیلمبردار سه فیلم اولی ، از جمله من ، باشد و اشاره کرده بودید : “جستجوی نام مهدی ایلبیگی در اینترنت دامنه گستردهای را پیش روی مخاطب نمیگذارد…”.
قریب یک سال هم از تمام سالهایی که من در معاونت تولید انجمن سینمای جوانان ایران مشغول بکار بودم با مدیریت حبیب ایلبیگی همراه بود. اما من پروانه ساخت اولین فیلم سینمایی خود بنام “حرفهای درگوشی” را در زمان تصدی آقای احسانی در معاونت ارزشیابی اخذ کردم و اتفاقا همان پروانه ساخت در زمان مدیریت آقای ایل بیگی در معاونت نظارت و ارزشیابی باطل گردید و تلاش های بیوقفه و چند ماههی من برای گرفتن مجدد پروانه ساخت آن فیلمنامه به جایی نرسید و درنهایت پس از دو سال دوندگی موفق به ساخت فیلمنامهی دیگری بنام “آپاندیس” شدم. پس تا اینجای کار حضور حبیب ایل بیگی در معاونت ارزشیابی باعث شد تا من نتوانم فیلمنامهای را که برایش یکبار پروانه ساخت گرفته بودم را بسازم. بطور کلی هرچه به او نزدیکتر باشی، از حقوق قانونی خودت هم محرومی و مهدی ایلبیگی سالها از بسیاری حق و حقوقش محروم بوده تنها به جرم اینکه اتفاقا عمویش حبیب ایل بیگی ست.
در سینما کوتاه ما جوانانی مشغول به فعالیت هستند که نامشان را هیچ موتور جستجوگری نمیتواند بیابد. موتور جستجوگرتان را عوض کنید. موتور جستجوگر شما باید چشم شما باشد که لااقل چند روز پاییزی را در سال وقت بگذارید و سری به جشنواره فیلم کوتاه تهران بزنید و چند فیلم کوتاه ببیند. آن وقت است که بر پردهی سینما شاهکارهایی را می بینید که نامهای نقش بسته بر تیتراژ بی ادعایشان را هیچ جستجوگری نمیتواند پیدا نمیکند.
مهدی ایل بیگی سالهاست فیلمبرداری می کند. البته شما حق دارید او و امثال او را نشناسید. چرا که در تمام سایت شما جایی برای فیلم کوتاه وجود ندارد. شما فیلم کوتاه را یک فضای آماتوری میدانید درحالیکه فیلم کوتاه یک مدیوم مستقل حرفهایست و بنظر بسیاری صاحبنظران از سینمای بلند ما جلوتر است. فیلم کوتاه همیشه در این مملکت مهجور بوده. شما استعدادهای سینما ایران را زمانی بخاطر می سپارید که وارد عرصهی فیلم بلند شوند درحالیکه این آدمها لحظات بینظیری را در سینمای کوتاه خلق کردهاند. شما هومن بهمنش را با سیمرغ فیلمبرداری فیلم “دربند” میشناسید و ما با انبوه فیلمهای کوتاهی که فیلمبرداری کرده. شما “مهدی جعفری” را برای فیلمبرداری فیلم “دهلیز” می شناسید و ما با کارگردانی فیلم کوتاه “کمی بالاتر”. شما شهرام مکری را با “ماهی و گربه” میشناسید و ما با “طوفان سنجاقک” ، شما مهدی نادری را با “بدرود بغداد” می شناسید و ما با “دختران آفتاب”. شما امیرشهاب رضویان را با “مینای شهر خاموش” میشناسید و ما با “آوازهای مرد خاکستری” . شما مجید برزگر را با “پرویز” می شناسید و ما با “کوچه های باد”. شما سعید روستایی را با “ابد و یک روز” می شناسید و ما با “خیابان خیلی خلوت”. ما استعدادهای بینظیری میشناسیم که شما نامشان را با هیچ موتور جستجوگری پیدا نمی کنید.
مهدی ایل بیگی را من برای فیلمبرداری فیلمم انتخاب کردم و تنها (تنها و تنها) مخالف سرسخت حضور ایشان حبیب ایل بیگی بود.
قطعا فیلمبرداران با تجربه تر از مهدی ایلبیگی بسیارند اما کمال بی وجدانیست اینکه من فیلمهای کوتاهم که هیچ پول و دستمزدی در آن وجود ندارد را با عواملی که اسمشان در موتورهای جستجوگر اینترنتی وجود ندارد بسازم و فیلم سینماییام را با کسانی که شما میشناسیدشان. منتظر باشید که من در فیلمهای بعدیام فیلمبردارهای دیگری را هم معرفی خواهم کرد که نه در جستجوگرهای اینترنتی نامشان را می بینید نه نام فامیلشان شبیه نام فامیل مدیران سینماییست.
حبیب ایل بیگی یکی از پاک ترین مدیران این مملکت است. قطعا دوران مدیریتش مانند هر مدیر دیگری دارای نقاط ضعف و قوت است. مطمئنم تهمت شما دلش را آزرده است. اگر به روزی اعتقاد دارید که باید پاسخگوی اعمالتان باشید ، از او دلجویی کنید.
توصیه میکنم فیلم “آپاندیس” را هم حتما ببینید. البته می توانید تیتراژ فیلمم را نبینید چرا که چندان نام آشنایی ندارد. بدنبال پیدا کردن عموی هیچکدام از اسامی تیتراژ فیلمم هم نباشید چرا که اتفاقا اقوام هیچیک از این بچهها مقام و رتبهای ندارند. در تیتراژ فیلم “آپاندیس” بجز سه چهار نام ، نام هیچکسی در هیچ موتور جستجوگری پیدا نمیشود. بیایید بازی متفاوت امیرعلی دانایی و آنا نعمتی را ببیند و در کنار آنها نام سایر بازیگرانم که اتفاقا در هیچ جستجوگری پیدا نمی شوند را هم بخاطر بسپارید. از همین حالا نام بازیگران نا آشنای من از جمله؛ رضا اکبرپور، پردیس منوچهری، مرجان مومنی ، صحرا اسدالهی را در موتور جستجوگرتان وارد کنید … اصلا تمام تیتراژ مرا بخاطر بسپارید. ما آمده ایم که بمانیم.
پی نوشت سینماژورنال
اول آن که در گزارش موردنظر کمترین تهمتی به شخص خاصی منتسب نشده بود و صرفا یک تشابه نام خانوادگی و پرکاری یک فیلمبردار به واسطه این تشابه مورد سوال قرار گرفته بود.
دوم آن که در حیطه سینمای کوتاه هم رسانههای خاص خود وجود دارند؛ رسانه هایی که اتفاقا حمایتهای خوبی از بخشهای دولتی نصیب آنها میشود. اینکه نام یک فیلمبردار بهزعم شما پرکار در حیطه سینمای کوتاه به واسطه این رسانهها هم وارد فضای مجازی نمیشود محل پرسش است.
سوم و از همه مهمتر آن که گزارش موردنظر درباره یک فیلمبردار جوان بود و نه کارگردانی که این فیلمبردار با وی همکاری کرده بود. بنابرایت به نظر می رسد بهتر بود به پرسش طرح شده در گزارش موردنظر همان فیلمبردار جوان پاسخ دهد و نه یکی از چند کارگردانی که نامش در گزارش به عنوان همکار فیلمبردار ذکر شده بود.
اول:
همینکه با تصورات خود دنبال یافتن یک ارتباط میان عمو و عموزاده هستید به وضوح نشانگر بیان رانت در سینماست که قطعا قبل از اثبات ، یک تهمت است
دوم:
نقد خوبیست…البته به همکاران شما در حیطه فیلم کوتاه
سوم:
گاهی برخی حرفها آنقدر قلب را آزار میدهد که وجدان مجبور به ایفای نقش میشود… برای شما فرقی میکند؟
مهم دریافت پاسخ بود
اتفاقا اینجا شما هستید که اولین گام را برای سد شدن برابر پیشرفت یک انسان برداشتید…یک جوان که به قدر کافی خاک این حرفه را خورده و حالا وقت قرار گرفتنش در ویترین شده است…با دستهای نشسته مان ظاهر ویترین را کثیف نکیم…
درود بر شما
کاملا موافقم اما احساس من این است که موضوع صرفا یک شیطنت ژورنالیستی ست. سخت نگیرید.
آقا یا خانم قلمدان
ارتباط میان عمو و عموزاده نیاز به اثبات ندارد
اون عموست و این عموزاده
اگه ایشون علاقمند به این بود که به واسطه عموجان شناخته نشه خیلی راحت با نام خانوادگی مستعار فعالیت میکرد مثل نیکلاس کیج برادرزاده جناب کوپولا
فيلم بردارى با ديجيتال همه را پهلوان كرده
چون مغز اصلى در دوربين جا سازى شده و اتفاقا اشكال در همين جاست
اگر اين همه استرارو داريم چرا رفتيم
استرارو اورديم؟؟؟
اتفاقا به نظر میرسه که گزارش اصلی بیشتر به نفع جوانان بود تاا این جوابیه…
صحبت بر سر این بود اين كه شانس را به هم
استرارو ها بدين .
وقتى شانس به همه داده شد
انوقت ماندنى ها خواهند ماند…
این شانس برای شما هم هست. اگر فکر می کنید فیلمبردار خوبی هستید می توانید درصورت جلب نظر یک کارگردان کار کنید. با شمادرمورد بحث دیجیتال کاملا موافقم. ضمن اینکه هر کارگردان و صاحب اثری حق دارد کسی را که مورد نظرش است انتخااب کند چرا که درنهایت خودش باید پاسخگو باشد. باید نشست و نظاره کرو حسین نمازی با این ترکیبی که در فیلمش بکار برده چقدر در جذب مخاطب موفق شده. بنظرم کاری که انجام داده خلاف جریان سینماست و شاید این به خودی خود بد نباشد. البته قطعا تبعاتی برایش در بر خواهد داشت. آفرین به غیرتش که از همان بچه هایی در فیلم بلندش استفاده کرده که قبل تر با آنها فیام کوته ساخته. این کمال جوانمردیست. اگرچه بنظرم ریسک بزرگی کرده
من در فیلم آپاندیس ایفای نقش کردم. یه گروه آروم و بی حاشیه و کارگردانی که دو چیز براش مهمه: اول شان و جایگاه انسانی آدمها و دوم فیلمی که داره می سازه. به جرات میتونم بگم یکی از امن ترین فضاها برای خانم ها در گروه حسین نمازی شکل گرفته. برای حسین نمازی فرقی نمیکنه شما خانم باشی یا آقا، زشت باشی یا زیبا، فقیر باشی یا غنی. برای حضور در گروه حسین نمازی دو چیز از همه چیز مهمتره، اول اینکه انسان باشی و بدون حاشیه و دوم اینکه ، به قول خودش ، پوستت برای رسیدن به موقعیتی که بهت میده کنده شده باشه تا قدر شرایطی که برات مهیا شده رو بدونی. توصیه میکنم حتما این فیلم رو ببینید. حسین نمازی با بی پولی و کمترین امکانات این فیلم رو ساخت و بنظرم نتیجه ش فیلمی شد ک مجال نفس کشیدن رو ازت می گیره. یک فیلم دراماتیک و پرکشش که بازی خیره کننده ی برخی بازیگراش تو رو به این سوال وا میداره که اینها تا الان کجا بودن و چرا کارگردانهای دیگه کشفشون نکردن. بازیگرای این فیلم به حسین نمازی مدیونن چرا که درشرایطی که میتونست از خیلی چهره های سینما استفاده کنه و با خیلی بازیگرای سينما رفاقت تنگاتنگ داشت ک حاضر بودن بدون چشمداشت بداش بازی کنن، پشت بازیگرای ناشناختش وایساد و مسوولیت کارش رو هم قبول کرد.
درمورد مهدی ایل بیگی هم باید بگم که کارش رو انقدر بلد بود که خیلی هایی که روزهای فیلمبرداری پشت صحنه حاضر میشدن بهش پیشنهاد کار دادن و قطعا سینما در آینده از او بیشتر خواهد دید و شنید.
با آرزوی سلامتی برای همه ی شما عزیزان. شب و رورتون بخیر
جالبه که ما ایرانیا مدام دم از دموکراسی می زنیم و از اونور طاقت شنیدن یه نقد ساده رو نداریم
تازه اینجا فقط یه سوال پرسیده شده
واقعا اگر این اقای فیلمبردار بااستعدادن، چرا یه دفعه بعد از حضور عموجان در پست مدیریتی پرکار شدن؟؟؟
این همه جوون بااستعداد هس چرا ایشون باید سه تا کار تو یک سال داشته باشه؟؟؟ اونم همون سالی که عموجان مسئولیت گرفتن و دارای جایگاه در تایید صلاحیت کارگردانان فیلم اول
مگر بازیگران و عواملی که به واسطه پدر و مادر و یا وابسطه به آنها وارد سینما میشوند کم هستند که انگشت اشاره ایشان را نشانه گرفته؟ مسله قابل توجه که در فیلم سازان فیلم اولی مشهود است توجه به بازیگران و عوامل ناآشنا و نا شناس است.قدرت ریسک و اعتمادی که در این نسل از فیلم سازان دیده
میشود در کارگردانان کهنه کار و صاحب نام دیده نمیشو د و این یک فکر تازه و انرژی زایدالوصفیست که در جناب نمازی به وضوح دیده میشود.ربطی هم به به پست و مقام فامیلی ندارد.من به شما پیشنهاد میکنم اندکی شکیبا باشید و فیلم هایی را که مهدی ایلبیگی تصویر برداری کردن ببینید و بعد قضاوت کنید.شاید این رسم قدیمی بعد از دیده شدن فیلم آپاندیس گسسته شود که تمام و کمال توجه فیلم سازان به بازیگران و عوامل حرفه ای نباشد.ناگفته نماند که حرفه ای تنها یک واژه است.این اعتماد به استعدادهای تازه نفس کاملا قابل احترام هست.
جالب است که ورای جوابیه در میان حجم انبوه کامنتها نامی از ایل بیگی جوان دیده نمیشود اما ادبیات اغلب کامنتها طوری است که انگار از زبان برادرزاده رییس اداره نظارت نوشته شده؟
با این همه یک سوال همچنان باقیست و آن هم اینکه
چرا استعدادهای ایشان به یک باره و در همین ماههایی دیده شد که عمویشان وارد اداره نظارت شده اند؟
آیا این تقارن اتفاقی است
انشاءا.. که اتفاقی باشد