سینماروزان/حامد مظفری:
+آغاز مناسب از ترور و بلافاصله فلاش بک به شش ماه قبل…
+دقایق اندک قاب بندی های شکیل و چشمنواز مناسب پرده عریض؛ هرچه قاب خوب بوده گذاشته ابتدا که مرعوب مان کند؟ ای کلک!
-آن نمای ورود احمد دهقان که مرا بالاخره زدن، زیادی تصنعی شده.
-فیس سحر جوزانی متغیر!؟
+بالاخره یک بازی متعادل از رضا یزدانی با گریمی یادآور محمدرضا پهلوی! در نقش سرکمیسری که متهم میکند!؟
-آدمها، چیدمان هستند و چیزی به اسم تبعیض و فقر نمیبینیم! عموجان یادش نبوده که ابتدا باید نیاز به ملی شدن صنعت نفت را دید بزند و بعد برود به سمت منادی ملی شدن؟
-حسن جعفری؟ سلحشور؟ اصلا روحیه سلحشوری ندارد و حتی پیشنهاد تظاهرات روز کارگر را نمیپذیرد و میگوید در همان رستوران جشن بگیریم ولی یکدفعه و در طرفهالعین میشود عمر مختار! متاسفانه بازی امیرحسین آرمان-که خیلی هم پسر مودبی است- چندان خوب نیست و به جای آن که آدم سیاس قهرمانی باشد به آلت دست شبیه است.
+اتفاقات و وقایع تاریخی را خیلی ویکیپدیایی تعریف میکند و میخواهد از همه بگوید ولی هیچ کدام دراماتیک نشده و مخاطب، فیلم را نمی فهمد چون آدمها تیپیکال هستند. بیشتر به درد امثال خسرو معتضد و موسی حقانی میخورد تا مخاطب عام که درام سینمایی میخواهد و روایت مافیایی پدرخواندهای که اینجا اثری ازش نیست، نه رئیس مافیا معلوم است و نه نشمه مافیا و نه عمله و اکره مافیا.
-در آبادان برج تیر کاپشن چرم بر تن حسن جعفری؟ قهرمان رمان جان اشتاین بک است؟ خوشه های خشم؟! مارلون براندو؟ در بارانداز؟ نگاه کنید به آن نماهای غذاخوری صنعت نفت و لباس فرم های دربارانداز؟ به نظر میرسد هیچ تحقیقاتی درباره زندگی آدمیان آن دوره آبادان صورت نگرفته! مصداق؟ آبادان در #آن_سوی_آتش کیانوش عیاری به شدت واقعی است!
-اساسا اعتصاب کارگری در آبادان برای چیست؟ کارگران که همه تر و تمیز و لباس فرم های اتو خورده و سلف سرویس شیک! کدام فقر و کدام بدبختی باعث آن اعتراضات کارگری شده؟ آن طرف دارند فیلم چاپلین نشان میدهند و این طرف هم که میتینگ میکنند و شراب شیراز مینوشند؟
-مشکل طراحی صحنه و پس از آن فیلمبرداری به شدت آسیب زده به فیلم و حداقل میشد نماهایی از فقر و بدبختی و محرومیت مردم آبادان آن دوران نشان داد تا شعارهای ملی شدن صنعت نفت توجیه پذیر باشد ولی به جز آن دقایق ابتدایی نه قاب های خوبی می بینیم و نه در پرداخت نماهای خارجی خوب عمل کرده و نه طراحی نماهای داخلی! کاش یکی مثل زریندست یا رفیعی جم یا کلاری یا آلادپوش مدیر فیلمبردای بود.
-اصلا معلوم نیست حسن چرا میخواهد به مبارز سیاسی بدل شود؟ هیچ صیروریتی در کار نیست؛ نه در ظاهر و در باطن و از ابتدا تا انتهای فیلم تقریبا یکجور است! پسرکی که میخواسته بورسیه بگیرد و برود انگلیس درس بخواند چطور یک دفعه میشود مبارز؟
-فقر نویسنده حاذق کنار عموجان باعث شده در بطن روایت علی-معلولی لنگ بزند. دقت کنید که احمد دهقان علیه توده است، رزم آرا علیه توده است، بقایی علیه توده است و جز آذرمهر-برادر حسن- هیچ کس از قرار و مدار او با رزم آرا مطلع نیست! یعنی برادر حسن، او را لو داده؟؟؟ پس چرا آخر فیلم میرود و نامه رضایت ولی دم را میاورد؟ اگر هم میخواهید بگویید رزم آرا پشت ماجراست که باز هم کاشت درستی برایش نیست! او چرا باید احمد دهقان را بکشد و بندازد گردن حسن؟ وقتی همه اینها تمایلات ضدتودهای دارند؟
-آن نقش لادن مستوفی که دیگر منتهی الیه نبود یک نویسنده حسابی کنار عموجان است! چطور میشود یک زن هفتخط با خواندن چهار خط مقاله، عاشق صورت حسن شود؟
-ضعف دیالوگ محسوس است در همه جا و اینکه چرا یک نویسنده مشرف به تاریخ کنار عموجان نیست جای سوال؟ از نماهای درگیری حسن و فروغ که انگار دارند نطق حکومتی میخوانند بگیرید تا دیالوگهای حسن و لادن و… این همان عموجان ی هست که در سریال درچشم باد به شدت متن خوب و دیالوگهای قابل قبولی داشت! عموجان مشاوران خبره در چشم باد کجا هستند؟
-دو سکانس پلان میگذارد و تعدادی نما لابلا!؟ عموجان کجاست؟ و چه کسی گفته نوآر یعنی کلاه شاپو و بارانی؟
-آن تئاتر روحوضی طور در دهه سی که دوران شکوفایی تئاتر بود چه میگوید؟ با آن متلک های کودکانه سیاسی؟
-آن پلان های شهرک سینمایی که دیگر نور علی نور است! چهل سال قبل علی حاتمی از آن شهرک که یک سوم شهرک فعلی هم نبود نماهای بهتری نگرفت؟اصلا چرا دست به دامن شهرک شدید؟ مگر عیاری سریال دکتر قریب را در شهرک ساخت؟ مگر حمید رخشانی فیلم اعاده امنیت را در شهرک ساخت؟ شهرک فقط یک ویدیوکلیپ زیبا از دهه سی نشان میدهد و زیست واقعی کوچه و بازار آن دوران را باید جای دیگر جست.
-خیلی سعی کرده روزی روزگاری آمریکا را بسازد! آن را که کیمیایی به بهترین شکل در سرب درآورده بود؟ آن نماهای ورودی دادگاه و بعد کش دادن داستان تا آن سالن تاریخی دادگاه، کاملا یادآور سرب نیست؟
-خواهر حسن کجاست؟ چرا خبری ازش نیست؟
-جوک؟ طرف از دیدار با رزم آرا آمده و بدون هر گونه اضطراب به قهوه خانه ای در وسط شهر میرود و به برادرش میگوید گفته اند دهقان را بزن! به همین راحتی؟ بیخیال بیخیال؟ میشود؟
-ژان پیر ملویل بازی و هی دود سیگار و یقه های بالای بارانی و…
-حضرت اجل یا رزم آرا؟ بازیگر بهتری نبود؟
-برای فتوشاپ بهتر آن روزنامه قتل خاله جان(لادن مستوفی) هم بودجه نبود؟
-بهنام تشکر با گریم سعید نیکپور و بیشتر سعید مطلبی در جای قاضی!!
-جوک؟ آن نطق پایانی حسن جعفری که فرزند کارم! چقدر انطباق دارد بر صورت تر و تمیز و شیو کرده و سرخ و سفید ایشان؟؟
+بازی خوب علیرضا جلالی تبار که در نماهای کوتاه میدرخشد و نشان میدهد که چقدر بهتر بود یکی از نقشهای اصلی را ایفا کند. اصلا چرا نقش حسن جعفری را نداده علیرضا جلالی تبار؟ اتفاقا آن صورت کبود استخوانی و لحن خشن بسیار بسیار بیشتر از این صورت ملوس گوگولی به نقش میخورد؟ بودجه؟ بودجه یا امکان دورچینی امیر جدیدی و نوید محمدزاده نبوده؟ جلالی تبار که خالصانه نقش مکمل را موثر کرده! چرا آن مشاوران عموجان نگفتند لااقل نقش جلالی تبار را افزایش بده و رمز و راز برایش ننوشتند که درام، جان گیرد؟
-دکتر والا چرا وارد فیلم نشد؟ آدم موثری که لاله زار را بعد از کودتای ۲۸مرداد ۳۲ بدل کرد به دورهمی آتراکسیونبازها را چرا وارد داستان نکرد؟
-در لحظه اعدام، حسن میخندد! این یعنی قهرمان سازی؟ با آن موهای بریانتین زده و انگار نه انگار که لحظه مرگ است…
-حتما هم باید فیلم بر تصویر آقازاده عموجان تمام میشد؟؟
-آن اسنادی که حسن به فروغ میدهد چه بود؟؟ و چرا اسناد به آن مهمی باید زیر بغل فروغ باشد تا مامور خوفیه بیاید و بزند و پخش و پلایش کند؟ و چرا آن مامور خوفیه به فکر جمع کردن اسناد نیست؟ آیا او هم فهمیده که کاغذهای منشی صحنه لابلای اسناد بوده؟؟ آن دستیاران خبره در چشم باد را چه شد؟
-آمر قتل را که ندیدیم؟ عامل قتل هم هکذا؟ تولید شد که به بهانه احمد دهقان، حسن جعفری را بکشد بالا؟ این هم که درنیامده؟