سینماورزان/رضا آشفته: بهزاد فراهانی از کهنهکارهای تئاتری است و بیش از چهار دهه بازی، کارگردانی و درامنویسیاش مثالزدنی است.
به گزارش سینماروزان و به نقل از “شرق” او از فعالان خانه تئاتر است و برای این روزهای تئاتر ایران چشمانداز روشنی نمیبیند. پای گفتوگویش نشستهایم تا بدانیم از چه دارد میگوید!
آیا امسال تئاتری را به صحنه خواهید آورد؟
دارم متنی را تا یکماه دیگر کامل میکنم که اردیبهشت و خرداد ٩٦ در تالار سمندریان ایرانشهر کار کنم. فعلا نامی ندارد.
از بازی بگویید؟
فعلا دارم فیلمی را برای نعمتالله بازی میکنم و یک فیلم هم برای جعفریجوزانی دارم و همچنین یک کاری برای سینما تدارک میبینم که فعلا دربارهاش نمیخواهم افشاگری کنم.
شما یک دهه قبل در نمایش موسیو ابراهیم و گلهای قرآن، به قلم امانوئل اشمیت و کار علیرضا کوشکجلالی بازی کردید که به نظر یکی از بهترین نقشآفرینیهایتان در تئاتر بوده است، چرا در اجرای فعلیاش حضور ندارید؟
شما لطف دارید… بله آقای کوشکجلالی دعوت هم کرد، اما مشکلاتی پیش آمد که نشد ادامه بدهیم.
این روزها تئاتر هم میبینید؟
بله، نمیشود تئاتر ندید. اکثر کارها را میبینم.
کار خوب دیدهاید؟
کار خوب؟ مگر شما کار خوب هم میبینید؟
بالاخره هرازگاهی پیش میآید، برای شما پیش نیامده؟
چرا… در اداره تئاتر یک نمایش دیدم که براساس شعر فروغ بود به نظر جالب بود.
علیکوچیکه، کار حسین فرخی، بیشتر دربارهاش میگویید؟
علیکوچیکه کار قشنگی بود چون براساس مؤلفههای تئاتر ملی شکل گرفته است و دلیل جذابیتش این است که تئاتر ما دارد به دلیل مدیریت اشتباهش از وجاهت خودش دور میشود و زمانی که ما اعلام کردیم تئاتر را باید شورایی اداره کرد، میفهمیدیم که چه چیزهایی تئاتر ما را تهدید میکند و امروز تئاتر ملی منکوب شده و درامنویسان خوبمان نیز مهجور ماندهاند. متأسفانه اینها تشویق هم نمیشوند. بنابراین علیکوچیکه یادآور ادبیات میهنی ماست و اگر ما از این کانالها وارد تئاتر بشویم، داشتههای خوبی خواهیم داشت. من چندان دلخوشی از تئاتر آبستره، مدرنیسم، پستمدرنیسم، موسیقی- تئاتر و مانند اینها ندارم. تئاتر خصوصی هم اصل و اساسش گیشه است و این هم حال تئاتر را بد میکند. انگار دوباره داریم به دوران پس از ٢٨ مرداد سال ٣٢ برمیگردیم که دیگر تئاتری نبود. این مرز تاریخ تئاتر ایران است که پیش از این موعد، استاد نوشین، استاد حالتی، استاد جعفری و بسیاری از بزرگان در لالهزار تئاتر کار میکردند و از این موعد بهبعد اتفاقات دیگری افتاد که بیشتر کاسبکارانه بود و گیشه برایشان محور بود. برای همین بارها گفته بودیم دلیل این نگاه کاسبکاری هم در روزگار ما به مدیریت کلانی برمیگردد که نمیتواند در برابرش مقاومت کند.
چه راهحلی برای این مسئله ارائه کردهاید؟
ما در آغاز کاندیداتوری آقای روحانی از طرف خانه تئاتر اعلام کردیم که نیاز به سازمان تئاتر داریم و همه اصولش را به صورت ریز برشمردیم و متأسفانه این نگاه ما را ندیدند حتي آمدند همان قرارداد تیپ را هم از بین بردند و دیگر هم کمک و یاریای به تئاتر نرساندند و بعد هم نگاه کاسبکارانه بر تئاتر حاکم شد و اینکه همه دکان باز کنند، باب شد. میبینید که در تالار وحدت، رنو و جاروبرقی میآورند و از این هم بدتر خواهد شد. اینها باعث شده که تئاتر مضمحل شود و دیگر جایی برای تئاتر نوشین و مانند این بزرگان وجود نداشته باشد و شاید هم دوباره آتراکسیون بیاید و از این هم تیرهتر شود.
دولت بیتوجه است، هنرمندان چه میتوانند بکنند؟
ما نیاز به سازمان مستقل تئاتر داریم که در آن مدیران از گوهرهای عاشقانه تئاتر و با درک و درایت خاص انتخاب شوند. ما هنوز هم داریم مقاومت میکنیم که ژرفای تئاتر را دریابند و زورمان را میزنیم که این حق تئاتریهاست و هدفمان این است که دولت کنار بکشد. تابهحال هم گفته که کنار میکشد، اما خلاف گفته چون کنار نمیکشد. دولت باید خطقرمزهایش را مشخص و مدلل کند و افرادی با سلیقههای شخصی را برای سانسور گزینش نکند، بلکه طوری رفتار شود که بگذارند ادبیات نمایشی ما رشد کند و هژمونی قوی خودش را داشته باشد. درحالحاضر این دور از ماست و مثل یک آرزو میماند. فعلا دخالت دولت در تئاتر باعث شده که حالت دولتفرموده وضع شود و این نگاه از بالا به هنر باعث ایجاد هنر دیکتهشده خواهد شد که با هنر مؤلف و خلاقه میانهای ندارند.
آیا با این تعابیر تلخ میشود چشمانداز روشنی را متصور شد؟
نه، نیست. با این نگاه آقایان دولتمرد متأسفانه هیچ چشماندازی نیست. نسل جوان به میدان آمده و سمتوسوی درستوحسابی تئاتر ملی دارد دربوداغان میشود. بههرحال ارج و قربی نیست و درام نویسان خوبمان نیز خوشهچین خرمن ادبیات کشورهای دیگر شدهاند و اقتباس و کپیبرداری میکنند که این بد است.
بنابراین با اقتباس و اجرای متون بیگانه مخالف هستید؟
مخالف نیستم. وقتی همهچیز تئاترمان این میشود و تئاتر خودمان از بین میرود، این برایم دردناک است. شما ببینید زمانی بهرام بیضایی بهعنوان رئیس دپارتمان دانشکده تئاتر بوده و کسانی چون دکتر پرویز ممنون و آدمهایی از این دست در آنجا درس دادهاند و حالا اینها نیستند و دپارتمان به کسانی سپرده میشود که خیلی راه جلو پایشان است که بسیار بدانند و مردمشناس شوند که بتوانند در مدیریت آن وارد شوند. در یک نگاه ساده، روزگاری چهرههایی چون دکتر محجوب، دکتر آریانپور، دکتر جواد مشکوت، دکتر فروغ، حمید سمندریان و داوود رشیدی تدریس میکردند و این هژمونی قوی بر آموزش تئاتر حاکم بود و الان ببینید چگونه دانشکدههای تئاتر اداره میشوند.
اینهایی که میگویید بسیار تلخ است.
برای اینکه گوش نمیکنند؛ ما بارها به آقای علی جنتی دوست خوبمان گفتیم و درخواست کردیم که ما هیأتمدیره خانه تئاتر میخواهیم شما را ببینیم؛ اما معاونت ایشان نگذاشت این اتفاق بیفتد و الان هم آقای وزیر جدید نمیخواهند ما را ببینند. یکی از ارکان وزارت فرهنگ و ارشاد، تئاتر و هنر نمایش است. ما در حدود ٥٦٥ انجمن هنر نمایش در سراسر کشور داریم و اگر در هر شهر هم بهطور متوسط ١٠ گروه فعال باشند این آمار سر به ثریا میبرد؛ بنابراین باید صدای ما را بشنوند که بتوانند بهتر مدیریت کنند و نمیدانیم چرا از ما دعوت نمیشود که دستکم خوشامد بگوییم و درباره این مشکلات حرف بزنیم.
نمیشود اقدامی دیگر انجام داد؟
ما به مجلس محترم صد بار گفتهایم ای دوستان محترم وکیل مردم، شما تئاتر را نمیشناسید و نمیبینید و بارها از آنها خواستیم با خانواده به دیدن تئاتر بیایند؛ متأسفانه آنهایی که به تئاتر آمدهاند به انگشتان یک دست هم نمیرسند، برای همین بودجه تئاتر تهران میشود سه میلیارد و بودجه کل شهرستانها میشود، سه میلیارد. درصورتیکه تئاتر مانند نسیم خوش فرهنگی است و همه میتوانند از آن لذت ببرند و در دهات و شهرستانها و در کارخانهها و مدارس و دانشگاهها و هر جایی میشود از آن بهدرستی بهره برد که ابزار روانشناسی و فرهنگ و تمدنساز است. این نیامدن اهل مجلس به تئاتر و بیتوجهی به فرهنگ دردناک است؛ برای همین معیار تئاتر این روزها شده است گیشه و اگر تماشاگر به دیدن کاری نیاید و کمتر بیاید، تئاتر را از صحنه برمیدارند. با این کمبودهای سختافزاری و نرمافزاری و نداشتن خیاطخانه، مرکز دوخت لباس و کلاه، نداشتن آهنگری و نجاری و ازدسترفتن آرشیو لباس و نبودن مرکزی برای تمرین، تئاتر آشفتهتر از آشفته میشود.
نقش خانه تئاتر در این اوضاع چیست؟
خانه تئاتر هنوز نوپا بود و تشکیلات صنفی آن آسيبپذير است؛ با آنکه ١٧ سال است ٤٠، ٥٠ نفری کمک کردهایم که برقرار بماند اما جز اینکه بخواهند حرکتهای بازدارنده انجام دهند و نهادهای مشابه راهاندازی کنند، دیگر هیچ حمایت و خبری نیست. نه در برگزاری فستیوالها سراغمان میآیند و نه برای داوری فجر و نه برای انتخاب آثار از اروپا یادی از ما میکنند. پیرمردی ز نزع مینالید/ پیرزن صندلش همي مالید.