بهرام بیضایی: در ایران ظاهرا در مرکز سینما بودم و در واقع بیرون از آن!/در ایران از “مجوز” حرف میزنند و اینجا از ملزومات اجرا!
سینماژورنال: بهرام بیضایی شهریور 89 ایران را به مقصد استنفورد کالیفرنیا ایالتی در غرب آمریکا ترک کرد.
او به دعوت دانشگاه استنفورد و برای تدریس در مرکز ایران شناسی این دانشگاه بار سفر بست.
به گزارش سینماژورنال در ماههای ابتدایی بعد از رجعتش بسیاری شرایط فرهنگی دولت دهم را دلیل مهاجرت دانستند اما قریب دو سال بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم بیضایی نه تنها به ایران بازنگشته که همچنان تنها سهمش از اداره نظارت یک موافقت اصولی-با جرح و تعدیل فراوان-برای تولید “مقصد” است!!!
با این حال بیضایی در ینگه دنیا، علاوه بر تدریس نمایشهایی چون “آرش” و “شب هزارویکم” را برخوانی کرده و نمایشهای “جانا و بلادور” و “اردویراف نامه” را نیز روی صحنه برده است.
بیضایی در تازه ترین گفتگویش که با علیرضا اکبری در “اندیشه پویا” انجام شده نکاتی دردناک را در توجه به هنرمندان ایرانی از سوی غربیون و بی توجهی به همین هنرمندان در داخل بیان کرده است.
پرسش از داشتن مجوز درست مثل پتک بود!
به گزارش سینماژورنال بهرام بیضایی با اشاره به نمایش “جانا و بلادور” از رفتارهای مدیریتی در ایران این طور گلایه میکند: {در ایران} در یکی دو تماس تعارفی جشواره نمایشهای سنتی گفتم که متنی برای کار تجربی بر محوریت سایه بازی دارم. نه از خوشحالی جیغ کشیدند و نه به من یا خودشان تبریک گفتند و نه وانمود کردند که اشکالی در خط تلفن است…فقط پرسیدند تصویب شده {یعنی مجوز دارد؟} درست مثل پتک!
پرسش از ملزومات اجرا که جهان را در چشمم عوض کرد
بیضایی در ادامه به مقایسه این رفتار با رفتاری میپردازد که آن طرفیها در برابر وی از خود نشان می دهند. وی بیان میدارد: دو سال پیش اینجا روزی از آرزوی اجرای “جانا و بلادور” حرف میزدم که دیگر از سرم بیرون شده بود. پرسیدند اجرای آن چه میخواهد؟ و یک باره جهان در چشمم عوض شد. به گزارش سینماژورنال بیضایی می افزاید: جای تصویب که در کشور ما نخستین گام مانع سازی در راه بعضیهاست از “شدن”{ملزومات اجرا} شنیدم و شد.
حرف امروز جامعه ایرانی چیست؟ فحش مادر و شعار “مرگ بر”؟
نویسنده نمایشنامه “آرش” درباره اینکه این نمایش بعد از گذشت نیم قرن چقدر میتواند حرف امروز جامعه ایران باشد به صراحت می گوید: چرا هر کس هر چه و هر وقت نوشته باید حرف روز جامعه باشد؟ و حرف امروز جامعه ایرانی چیست؟ فحش مادر و شعار مرگ بر فلان و بهمان؟ یا آنچه از ذهن رسانه های رسمی برمی آید؟ حرف آنهایی که می گویند و نمی شنوند یا آنهایی که حرف نزده روی هوا را مسخ و آن را هو می کنند؟ و راستی کدام بخش از جامعه ایرانی؟
بیضایی ادامه می دهد: آرزو می کردم جامعه ایرانی از روزی که “آرش” نوشته شد قرنها پیشتر رفته باشد و حرف “آرش” را پشت سر گذاشته باشد… شاید “آرش” حرف مردمی است که شنیده نمی شوند.
در ایران ظاهرا در مرکز و محیط سینما و تئاتر بودم و در واقع، بیرون از آن
بیضایی که آخرین اجراهای نمایشی اش در ایران “مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش رخشید فرزین” و “افرا یا روز می گذرد” بوده است درباره تفاوتهای اجرا در ایران و آمریکا اظهار می کند: در ایران ظاهرا در مرکز و محیط سینما و تئاتر بودم و در واقع، بیرون از آن…اما اینجا دور از سینما و تئاتر در دانشگاهم که کارش آموزش است و نه برنامه سازی با این همه شوق ایرانیان اینجا، انگیزه و سرآغاز تجربه های اجرایی ما شد. به گزارش سینماژورنال بیضایی ادامه می دهد: شوق آن همه کسانی که از راههای بعضی به راستی دور برای زیستن در فضای فرهنگی بی اگر و مگر می آیند. حتما کسانی هم هستند که مشکلاتشان را هم با خودشان از ایران آورده اند ولی هستند بسیاری که بجای عادت به گسترش مشکل، پی ریشهیابی و حل مشکل اند.
دلم میخواست معناشناسی شخصی ام از اساطیر ایرانی را منتشر می کردم
بهرام بیضایی درباره تازه ترین کارهای پژوهشی اش چنین می گوید: قرار بود یکی دو صفحه ای درباره خیمه شب بازی بنویسم که به پژوهشی از نو به ویژه درباره سایه بازی رسید. دلم میخواست می رسیدم سامان بندی و معناشناسی شخصی ام از اساطیر ایرانی را سر فرصت می نوشتم و منتشر می کردم. پژوهشهای درسی ام هم باقی مانده…
آرزوی همیشگیام بازنویسی نمایش در ایران بود و هست
بیضایی ادامه می دهد: البته آرزوی همیشگی ام بازنویسی نمایش در ایران بود و هست و افزودن نگفته و نویافته ها که اگر آن همه پشت دربهای بسته ارباب بی مروت دنیا، زندگی تلف نمی کردم الان در دستهای شما بود.