سینماروزان: همزمان با سالگرد فوت خسرو سینایی خالق #عروس_آتش، روزنامه جامجم گفتگویی منتشرنشده از او را ارائه داده که خواندن بخشهایی از آن، جالب است.
خسرو سینمایی که تا لحظه آخر و علیرغم همه نامرادیها در وطنش ماند با نقد هنر جشنوارهای بیان داشت: این درد روشنفکری ما در تاریخ بوده که با جامعهاش قهر میکرده. در حالی که اوست باید آگاهی داشته باشد و به مردم آگاهی بدهد. نباید با فرمولهای وارداتی زندگی کنیم. باید آن فرمولها را بشناسیم، هضم کرده و فراموش نکنیم در کدام مقطع تاریخی و کدام نقطه جغرافیایی ایستادهایم. ما بین عراق و افغانستان و قرقیزستان و… هستیم، در سوئیس که زندگی نمیکنیم، ولی میتوانیم پایههای درستی برای فرزندانمان بگذاریم.
خسرو سینایی تاکید کرد: چرا وقتی یک فرانسوی یا آلمانی از ما تعریف میکند دستپاچه میشویم و او متر و معیار ما میشود؟ همیشه گفتهام از اینکه سینمای ما در جشنوارههای خارجی موفق است خوشحالم؛ اما سینمای ما این ظرفیت را دارد که از مرز ترکیه تا مرز هند و بالیوود آن، از مرز کشورهای شمالی و از جنوب تا عربستان و… بازارشان را تسخیر کند.
این کارگردان اظهار داشت: چرا باید به سلیقه فرانسویها فیلم بسازیم؟! مهمترین اتفاقی که در صورت توجه به بازار منطقه میافتد، شکوفایی اقتصاد سینماست. چون سینمای ما از ترکها و عربها و تاجیکها و… بهتر است و فرهنگ و تاریخمان به هم نزدیکتر است. آسیا یک قاره بزرگ است که باید با آگاهی خودش را کشف کند. چرا بسنده کردهایم به یکی دو جشنواره محفلی؟
سینایی در تحلیل خودش بر سینمای جنگ بیان داشت: من فیلمهایی مثل «از کرخه تا راین»، «برج مینو»، «دکل» و … را در ذهن دارم. یادم میآید #دکل را دوست داشتم؛ هرچند به لحاظ تکنولوژی پخته نبود. فیلم روراستی بود و نشان میداد که این آدمها و فضا را میشناسد. فکر میکنم چند اتفاق افتاده است؛ بچههای معتقدی که به فیلمسازی علاقهمند بودند، صمیمیت لازم را داشتند، ولی فیلمسازیشان پخته نشده بود. به این ترتیب یکسری موضوعات خوب، خام مطرح شد و حیف شد و به همین دلیل با استقبال مردم مواجه نگردید. برخی از فیلمسازان دفاعمقدس در شروع کارشان خیلی خالصتر بودند؛ ولی در ادامه راه سعی کردند ادای روشنفکرهای مشهور را دربیاورند و همین جا کار خود را خراب کردند. به عبارتی هرچقدر این فیلمسازی به پختگی نزدیک شد، لحظات صمیمی جذاب در آثار کمتر شد.
خسرو سینایی با گلایه از نگاهی که او را خودی ندانسته و نگذاشته درباره جنگ فیلم بسازد گفت: در سال ۱۳۶۱ داستان کوتاهی به اسم «کویر خون» نوشتم. مفهوم کلیاش این بود که انسانها به خودی خود با هم دوست هستند و بین هر آدمی با آدم دیگری از کشور دیگر میتواند دوستی شکل بگیرد. آن چیزی که باعث میشود این دو نفر همدیگر را بکشند، پدیدهای به اسم جنگ است. معروف است که در جنگ جهانی اول در اروپا سربازان دو طرف در طول روز با هم میجنگیدند و غروب در خط مرزی جبهه با هم شطرنج بازی میکردند. به نظر من کویر خون یک بیان انسانی قابل دفاع بود که گفتند صلاح نیست این داستان ساخته شود و این خیلی مرا متأسف کرد، چون معتقد بودم در صورت ساخته شدن، بسیار عمیق از آب درمیآمد. با این همه وقتی حدود سه سال پیش بنا به درخواست آقای احمدزاده فیلمنامهای براساس آن داستان نوشتم، نتیجه شوراهای مختلف باز فرصت ساخت این داستان را فراهم نکرد.
سینایی ادامه داد: از طرف دیگر میدانید چه اتفاقی افتاد؟ یک هفته پیش مسئول سینمای معناگرای بنیاد سینمایی فارابی از من خواست فیلمی روسی به نام «فاخته» را ببینم که جوایزی از جشنوارههای خارجی کسب کرده بود و بهعنوان یک فیلم شاخص راجع به آن بحث کنم. دیدن فیلم، نمکی بر زخم من پاشید. فاخته همان داستان کویر خون من بود. فیلمنامه من ساخته نمیشود ولی از فیلمی با همان مضمون بهعنوان نمونه سینمای معناگرا یاد میشود. دلیلش هم این است که به هم اعتماد نمیکنیم. پس غیبت برخی فیلمسازان در عرصه سینمای دفاع مقدس، مسأله نخواستن آنها نیست؛ بلکه نوعی بیاعتمادی و خودی را نپذیرفتن است و الان میبینیم که یک جریان و واقعه تاریخی با ابعاد و موضوعات مختلف به دلیل همین بیاعتمادی فرصت مطرح شدن پیدا نمیکند.
این فیلمساز بیان داشت: وقتی برای ساخت فیلم من دهها شورا باید نظر بدهد و همه این شوراها ۳۸ سال سابقه فیلمسازیام را فراموش میکنند و اهمیت نمیدهند که من عمر و آبرویم را در این حرفه گذاشتهام، در وهله اول ارتباط من را با اثر قطع میکنند. فیلم «مثل یک قصه» من لطمه خورد. مهمترین صحنههایش را حذف کردند ولی خوشترین خاطره من اعتمادی است که آقای عبدا… اسفندیاری زمان ساخت «در کوچههای عشق» به من کرد. یک روز نزد او رفتم و گفتم: «میخواهم یک فیلم بسازم. من شاید امتحانم را در سینمای این کشور پس دادهام. نگذارید ارتباط عاطفی و گرم من با اثر قطع شود و دیگر انگیزه درونی نداشته باشم.» گفت: «کمک میکنم. حالا چه میخواهی بسازی؟» گفتم: «آبادان خراب شده. میخواهم بگویم برگردیم و آن را بسازیم.» موافقت کرد. انصافا در هیچ لحظهای از فیلم هیچکس دخالتی نکرد و تا امروز هم هیچکس به یک فریم آن دست نزده است، چون اعتماد وجود داشت. وقتی کسی به من اعتماد میکند، من هم خود را موظف میدانم به او اعتماد کنم. این اولین فیلم ایرانی بود که در جشنواره کن نمایش داده شد و بعد از آن شاید به ۲۰ جشنواره هم رفت. آن فیلم را با دست خالی ساختیم ولی حاصل اعتماد بود. همیشه معتقدم اگر در تنگنای ایدئولوژی و در کنج سیاستزدگیها قرار نگیریم و ارتباطات انسانیمان را درست کنیم، میتوانیم به هم اعتماد کنیم.
خسرو سینایی تاکید کرد: فیلمهایی ساختم مثل «در کوچههای عشق» و «کوچهپاییز» که میدانستم با مردم ارتباط آنچنانی برقرار نمیکند. تا اینکه «عروسآتش» را با همان اعتقاد اولیه ساختم که فیلم اول با مردم خودمان ارتباط برقرار کند و همینطور هم شد و در جشنواره فیلم فجر آن سال فیلم منتخب تماشاگران شد و در خارج از کشور هم هر جا رفت موفق بود. گرچه در تلویزیون آن بلا بر سرش آمد. وقتی من چنین رفتارهایی میبینم، چگونه میتوانم اعتماد کنم؟