انتقادات نویسنده زندگینامه رهبر انقلاب از فیلم ارگانی «تنگه ابوقریب» و طرح پرسش درباره خروجی سازمان ارزشی متمول اوج⇐برای نشاندادن عظمت فداکاری رزمندگان، نیازی به بزرگنمایی کارهایشان نیست/سازندگان بر اساس کدام استدلال میگویند اگر عراق از تنگه ابوقریب میگذشت بهسرعت به اندیمشک و دزفول میرسید؟؟!!/عراق در ۴ ماه آخر جنگ یکی پس از دیگری مناطق مختلف ما را گرفت و دهها گردان ما نتوانستند این مناطق را حفظ کنند و سرنوشت جنگ را تغییر دهند!/ چرا در «تنگه ابوقریب» به بیننده چنین القا میشود که وجود یک گردان واقعا میتواند سرنوشت جنگ را تغییر دهد؟؟/قطعنامه ۵۹۸ فقط آتشبس بود و ارتباطی با صلح دائمی که سازندگان فیلم میگویند نداشت!/آیا ایجاد تشكیلات موازی مانند سازمان اوج يا شبکهی افق، توانسته اهداف را برآورده کند؟ اين نهادها با چه هزینهای به چه اهدافی رسیدهاند؟/چرا در اوجِ سختیهای اقتصادیِ اهالی فرهنگ، نهادهایی با اوجِ برخورداری از امکانات شکل میگیرند که تعادل صحنه فرهنگ را بر هم زنند؟؟/چقدر باید زمان بگذرد که کسانی دوباره بیایند و بگویند این نهادها نیز نتوانستند خواسته انقلاب را تامین کنند؟
سینماروزان: فیلم ارگانی «تنگه ابوقریب» که با حمایت مستقیم سازمان هنری-رسانه ای اوج تولید شد از همان زمان رونمایی در جشنواره فیلم فجر به واسطه ضعف دراماتیک و گافهای تاریخی با انتقاد رسانه های مستقل مواجه شد با این حال به مانند اغلب ارگانهای مشابه که وقتی میلیاردها را هزینه میکنند جز پذیرش تحسین، قابلیتی ندارند، نقدهای وارده به این محصول هم از سوی ارگان مولد، جدی گرفته نشد تا موسم اکران برسد و این نویسنده ای از اردوگاه اصولگرایان باشد که گافهای فیلم را ردیف کند.
جعفر شیرعلینیا پژوهشگر دفاع مقدس که به غیر از «دایره المعارف مصور زندگی امام خمینی(ره)»، نگارش «روایتی از زندگی و زمانه حضرت آیتالله سید علی خامنهای» را هم در کارنامه دارد در یادداشتی پیرامون «تنگه ابوقریب» نه فقط تلاشهای تولیدکنندگان برای القای ذهنیات خویش به مخاطبان را نقد کرده بلکه درباره کیفیت فعالیتهای نهادهایی مانند اوج هم طرح سوال کرده است.
متن یادداشت شیرعلی نیا را بخوانید:
در سینما فیلم «تنگهی ابوقریب» را دیدم. ابتدای فیلم آرم سازمان اوج نقش بست که مدیرعاملش افتخار میکند پول محصولاتش را از سپاه میگیرد. در پایان فیلم جملهای بر پردهی سینما نمایش داده شد که از آن عکس گرفتم. نوشته بود: «عراق در صورت عبور از تنگهی ابوقریب میتوانست به سرعت نیروهایش را به اندیمشک و دزفول برساند و با اشغال خوزستان خود را بهعنوان برندهی اصلی جنگ تثبیت کند. گردان عمار از لشکر 27 محمد رسولالله با دستان خالی و لبهای تشنهی افرادش مانع از اتمام این کار شد و سرنوشت جنگ را در آخرین روزها تغییر داد. داستان این مردان در میانهی تاریخ رسمی روزهای پایانی جنگ گم شد. پنج روز بعد قطعنامهی 598 بین ایران و عراق برای صلحی دائمی به امضاء رسید.»؛
جملههایی که بناست اهمیت سرگذشت قهرمانان این داستان را پررنگتر کند اما درست به نظر نمیرسد. برای نشاندادن عظمت فداکاری رزمندگان، نیازی به بزرگنمایی کارهایشان نیست.
معلوم نیست سازندگان فیلم بر اساس کدام استدلال میگویند اگر عراق از تنگهی ابوقریب بگذرد بهسرعت به اندیمشک و دزفول میرسد، یعنی به سرعت دشت عباس را طی میکند و به رودخانهی کرخه میرسد و بعد به آسانی از رودخانه عبور میکند و اندیمشک و دزفول را اشغال میکند. جالب است که عزیزان به این حد هم اکتفا نکردهاند و نوشتهاند ارتش عراق خوزستان را هم اشغال میکرد، یعنی با پیشروی چندصد کیلومتری پس از دزفول و اندیمشک، اهواز، خرمشهر، آبادان و … را هم میگرفت. این در حالی است که در حملهی 21 تیرماه 67 آشفتگی خطوط دفاعی ایران، اوج خودش را نشان داد. حتی ارتش عراق پس از سالها تا کیلومترها در عمق خاک ایران پیش رفت و شهر دهلران را نیز تصرف کرد و چند روز در اشغال نگه داشت و بعد عقب نشست؛ قصد ماندن نداشت و در محور فکه نیز که تنگهی ابوقریب در آن قرار داشت شکستهای تلخی نصیب ایران شد و نه تنها بحث اشغال خوزستان که حتی اشغال اندیمشک و دزفول هم مطرح نبوده اما گویا سازندگان فیلم از جایی دیگر به اهداف عراق برای اشغال خوزستان در این حمله پی بردهاند!
آنها مدعی هستند مقاومت گردان عمار در تنگهی ابوقریب سرنوشت جنگ را تغییر داده و به بیننده چنین القا میشود که وجود یک گردان واقعا میتواند سرنوشت جنگ را تغییر دهد این در حالی است که عراق در 4 ماه آخر جنگ یکی پس از دیگری مناطقی را که ما سالها در عملیاتهای بسیار سخت گرفته بودیم، گرفت و دهها گردان ما نتوانستند این مناطق را حفظ کنند و سرنوشت جنگ را تغییر دهند.
در خط آخر نیز یک جملهی عجیب وجود دارد: «پنج روز بعد، قطعنامهی 598 بین ایران و عراق برای صلحی دائمی به امضا رسید.» بگذریم از اینکه در واقع قطعنامهها میان طرفین امضاء نمیشوند و موضوع قطعنامه نیز آتشبس بود و ارتباطی با صلح دائمی که سازندگان فیلم میگویند نداشت و اینکه قطعنامه یک سال قبل از این ماجراها در شورای امنیت سازمان ملل تصویب شده بود و ایران با تلخی تمام ناچار به پذیرش آن در 27 تیر 1367 شد که امام از آن بهعنوان جام زهر یاد کرد. اما روال جملات انتهایی بهگونهایست که گویا گردان عمار سرنوشت جنگ را تغییر داده و نتیجهی آن امضای قطعنامهی 598 شده است.
فیلم میتوانست بدون این ادعاها نیز جذاب باشد و مظلومیت و فداکاری رزمندگان گردان عمار را به تصویر بکشد که عزیزترین فرزندان این مرزوبوم بودند.
نمیدانم این جملهها از تیم هنری اثر است یا به سازمان سازندهی فیلم مربوط میشود اما این جملات، شبیه توجیهات برخی از دوستان برای تشکیل نهادهای تازه است که مراحلی اینگونه را طی میکند:
1- خطر بزرگی کشور را تهدید میکند و اگر کارهایی که ما میگوییم انجام نشود، این خطر بهسرعت کشور را از پا میاندازد.
2- ما آن کسانی هستیم که میتوانیم جلوی این خطر بزرگ را بگیریم اما این کار با نهادها و روندهای رسمی کشور ممکن نیست. به جملهی کنایهآمیز انتهای فیلم توجه کنید: «داستان این مردان در میانهی تاریخ رسمی روزهای پایانی جنگ گم شد.»
3- کار با انتقاد از نهادهای رسمی و تلاش برای اثبات ناتوانیشان آغاز میشود و به تشکیل نهادهای جدید ختم میشود. در اوجِ سختیهای اقتصادیِ اهالی فرهنگ، نهادهایی با اوجِ برخورداری از امکانات شکل میگیرند که تعادل صحنهی فرهنگ را بر هم میزنند.
آیا تجربهی اینگونه نهادسازیها با دقت بررسی شده است؟ آیا ایجاد تشكیلات موازی مانند سازمان اوج يا شبکهی افق یا نهادهای موازیِ نظامی- فرهنگی توانسته اهداف را برآورده کند؟ اين نهادها با چه هزینهای به چه اهدافی رسیدهاند؟
چقدر باید زمان بگذرد که کسانی دوباره بیایند و بگویند این نهادها نیز نتوانستند خواستهی انقلاب را تامین کنند؟