سینماروزان: با شفاف سازی های حسین انتظامی درباره هزینههای هنگفتی که در زیرمجموعههای دولتی سینما خرج میشود، انتقادات از ساختار دولتی سینما روزبروز بیشتر میشود.
فرزاد موتمن که این روزها کمدی پرمخاطب “چشم و گوش بسته” را روی پرده دارد از تازهترین سینماگرانی است که به انتقاد از ساختار حاکم بر سینما پرداخته است.
موتمن با نقد بریز و بپاشهای فارابی به سینماروزان گفت: فارابی در دورهای، نقش کاتالیزور را داشت. دورهای بود در دهههای ۶۰، ۷۰ و اوایل ۸۰ که وقتی فیلمی پروانه ساخت میگرفت یک وام «تبصره ۳» از فارابی دریافت میکرد. حدود ۳۰ میلیون بود و تهیهکننده هم ۳۰ میلیون روی آن میگذاشت و با ۵۰، ۶۰ میلیون فیلمش را میساخت. فارابی به همه پروژهها کمک میکرد. خب، یک کاری داشت انجام میداد. ضمن اینکه یک انبار داشت که مجهزترین انبار وسایل سینمایی ایران بود. در ادامه از ۱۵، ۱۶ سال پیش، سیاستهای فارابی عوض شد. آن حمایتی را که از همه فیلمها انجام میداد، متوقف کرد و اصلا وامی به فیلمها نداد و خودش شد تهیهکننده. ابتدا شروع کردند به تولید فیلمهایی که به آنها «فاخر» میگفتند. سفرهای عریض و طویل برای یک ریختوپاش و بخوربخور پهن شد. به اسم اینکه داریم فیلمهای دینی و مذهبی میسازیم پولهای کلان صرف پروژههایی شد که فقط سهم کوچکی از سینما از آن پولها بهره میبرد و باقی سینما لهلهکنان ماند، چون دیگر وام فارابی قطع شده بود. در عین حال هر چه به جلو آمدیم، دیدیم دایره فیلمسازانی که میتوانند از فارابی پول بگیرند مدام در حال محدود شدن است. من بیش از ۲۵، ۲۶ فیلمنامه به فارابی دادم که برای تمام آنها گفتند در اولویت ما قرار نمیگیرد. همین فیلمهایی که ساختم، آثاری بوده که فارابی اعلام کرده در اولویت قرار نمیگیرد و اجازه ندادند ما بسازیم و بعد میبینی که چه چیزی میسازند، ۶۰ فیلم کودک که نمیتوانند اکران کنند، که یکی از دیگری بدتر است. الان این بحث پیش میآید که این دفتر به چه دردی میخورد؟
موتمن ادامه داد: من فکر میکنم اصولا هر چقدر بروکراسی و ریختوپاش اداری در سینمای ما کمتر شود، این سینما بهتر میشود. چرا سازمان سینمایی با این همه کارمند داریم؟ سازمانی در سهطبقه و این همه اداره و زیرمجموعه؟ سازمان سینمایی باید یک دفتری باشد با دواتاق و چهارنفر کارمند. یکی مجوز میدهد برای ساخت و یک مجوز هم برای پخش. چیزی دیگری نمیخواهد. این همه دفتر و دستک برای چیست؟ غیر از این است که انرژی فیلمساز بین این همه طبقات و این همه دوایر هدر میرود تا آیا فیلمی بسازد یا نسازد.
فرزاد موتمن با تایید حرفهای جعفری جوزانی افزود: به نظر من تصمیم گرفتند آن چیزی را که مسعود جعفریجوزانی چندی پیش در گفتوگویی بهصراحت آن را اعلام کردند، پیاده کنند. یک سیاستی به وجود آمد که همه ما داریم آن را حس میکنیم: «سیاست حذف». یعنی کمک نکنیم که اینها فیلم بسازند و به همین دلیل هر ساله شروع کردند فیلمساز جدید آوردن. چرا سالی ۶۰، ۷۰ فیلم اولی داریم؟ این طبیعی نیست؛ در آمریکا هم با سالی ۲۰۰۰ فیلم، ۶۰، ۷۰ فیلم اولی وجود ندارد. چرا این همه امکانات در اختیار فیلم اولیها قرار میگیرد؟
موتمن خاطرنشان ساخت: نه اینکه من مخالف جوانگرایی باشم، ولی کاری که اینها کردند این است که شلوغش کردند. میگویند میخواهی کاری را بیاعتبار کنی، زیادش کن. سینما بیاعتبار شد بس که فیلمساز فله ای آوردند و این فیلمسازها اغلب رفتند. چون اینها یک تا دو فیلم میسازند و اکران هنر و تجربه میگیرند و بعد خداحافظ. تا از میان آنها دو، سه آدم در میآید که بتوانند ادامه دهند. اینها به چه قیمتی درمیآید؟ به قیمت پول لایزال، ماهها فیلمبرداری و امکاناتی که در اختیار همه قرار نمیگیرد. درواقع اینها به این قیمت شروع کردند نسل دیگری را بیاورند و فیلمسازانی که تازه آمده بودند به محض اینکه دو فیلم ساختند و باید تازه مورد حمایت قرار میگرفتند، دیگر هیچحمایتی از آنها صورت نگرفت.
سیاست اصلی این است که اینها نسازند و ناامید شوند و بروند بمیرند. میخواهند ما بمیریم که یک سینمای بیبو و بیخاصیت داشته باشیم و تکلحنی و یکرنگی که هیچتنوعی در آن نباشد.
این کارگردان با اشاره به ترویج نوعی از سینمای شبهاجتماعی پرفحش گفت: درامهای اجتماعی ما را کنترل کردند و اگر در دورهای درامها لحنی اعتراضآمیز داشتند، الان درامهای اجتماعی ما تبدیل شدند به مشتی فیلم که فحاشی میکنند برای اینکه سازندگانش معترض نیستند و به چیزی اعتراض ندارند. نوعی «اکسپلویتیشن مووی» (سینمایی با محوریت تجاوز و انتقام) داریم میسازیم. در دهه ۷۰، نوعی اکسپلویتیشن مووی در آمریکا شکل گرفت که متکی بود به اینکه چیزهایی به تماشاگر نشان دهیم که در فیلمهای دیگر به او نشان نمیدهند و اینها فیلمهای ارزانقیمتی بودند مثل خشونت افسارگسیخته که دل و روده بیرون بریزیم، مغز بترکانیم، سر قطع کنیم، اتاق شکنجه نشان دهیم، چشم در بیاوریم و سکس وقیح نشان دهیم و به این نوع سینما گفتند «اکسپلویتیشن». ما هم به همین رسیدیم فقط ما نمیتوانیم آن خشونت را نشان دهیم طبعا سکس را هم نمیتوانیم نشان دهیم. حالا ما صحنههایی را نشان میدهیم که برادری، خواهر خودش را میکشد. صحنههایی نشان میدهیم که پلیس و قاچاقچی مواد مخدر مدام به هم میگویند: «… خوردی» یا خانوادهای را نشان میدهیم که در جیب تمام آنها مواد مخدر است و وقتی هم نیروی انتظامی وارد محلهشان میشود، بسته مواد را به حیاط همسایه بغلی میاندازند. مردم از این خوششان میآید، چون جامعه ما عصبی است و این گرایش خشمگین و لجامگسیختهای که الان در فیلمهای ما نشان داده میشود، به دلشان مینشیند، چون فکر میکنند خیلی چیز مترقیای است.من چند روز پیش سوار تاکسی شدم. یک تلفن داشتم که راننده از روی آن مکالمه من فهمید که فیلمسازم. گفت: «آقا الان سینما خیلی خوب شده.» گفتم چرا خوب شده گفت: «چند وقت پیش فیلمی دیدم که طناز طباطبایی به یک پسره میگفت… زیادی نخور.» گفتم به همین خاطر میگویی خوب شده؟ گفت: «بله قبلا نمیدیدیم در فیلمها که اینطور حرف بزنند.» تماشاگر دارد به این واکنش نشان میدهد و این فیلمها میفروشند. عملا اکسپلویتیشن است با این تفاوت که در یک سینمای نرمال، اکسپلویتیشن باید با یک پول محدود ساخته شود و اتفاقا فیلمهای کمدی و اکشن باید با یک پول کلان ساخته شوند. حالا برعکس شده است و اکسپلویتیشن همه پولها را در اختیار دارد و حتی وقتی فیلم کمدی میخواهی بسازی، با جیب خالی داری میسازی. درواقع معیوب است و به همین دلیل است که میگویم ما که چرخهمان معیوب است لااقل این دفاتر را نداشته باشیم. این بنیادها را نداشته باشیم شاید کمی اوضاع بهتر و سینما کمی طبیعیتر شود. احساس کلیام این است که هر چقدر کمتر مدیریت شود ما جواب بهتری میگیریم.
فرزاد موتمن تاکید کرد: در مورد پروانه نمایش باید بگویم که در تمام دنیا وجود دارد ولی پروانه ساخت میتواند حذف شود. واقعیت این است که همه ما میدانیم چارچوبها چیست. قرار نیست کارگردانی در فیلمش سکس نشان دهد، میدانیم کسی به مقدسات اهانت نخواهد کرد، خب باید ول کرد یعنی بگذاریم کمی طبیعیتر باشد. سینمایی که کاملا توسط دولت کنترل شود، غیر از ایران در جاهای دیگر هم وجود داشته، مثلا در شوروی خروشچف داشتیم، در یوگسلاوی تیتو، در لهستان، مجارستان و رومانی هم داشتیم. یک تفاوت کنترلی که دولت، آنجا روی فیلمها داشت با ما، این است که آنجا میگفتند که این کارها را نمیتوانید انجام دهید؛ مثلا «دوشان ماکاویف» در یوگسلاوی به این متهم شد که سر فیلم «دبیلو آر: اسرار ارگانیزم» (۱۹۶۷) دولت دیکتاتور تیتو را مسخره کرده و مجبور شد به آلمان مهاجرت کند. دولت یا حکومت را نمیتوان مسخره کرد یا نمیتوان خیلی به آن حمله کرد؛ این یک خط قرمز است. احساسات مذهبی مردم را جریحهدار نکنیم و سکس خیلی وقیح نشان ندهیم. اینها را فیلمساز رعایت میکند اما دیگر نمیآمدند فردیت فیلمساز را منکر شوند. نمیگفتند تو دیگر فکر نکن و فکری را که ما میکنیم، انجام بده. مشکلی که ما در ایران داریم این است که فردیتمان را از ما میگیرند، یعنی میگویند این فیلم تو در اولویت ما نیست. خب موضوع شما نیست، موضوع من که هست؛ من فیلمسازم. این فردیت نباید گرفته شود و اگر اجازه دهند فردیت فیلمساز حفظ شود و اینقدر نخواهند که از آنها سرباز درست کنند ما سینمای خیلی متنوعتر و دوستداشتنیتری خواهیم داشت.
سرهنگ محمد بخشنده رئیس مبارزه با مواد مخدر پایتخت گفت: توزیع قانونی مواد مخدر تبعات منفی در جامعه خواهد داشت.
آقای بخشنده،
توزیع غیرقانونی هم تبعات منفی دارد ولی مزیت قانونی آن است که باندهای قاچاقچی که مشوق اصلی اعتیاد هستند مضمحل میگردند.
سرور گرامی،
تنها راه نجات کشور اتحاد ماست