سینماروزان: سینمای جنگ یا دفاع مقدس به لطف بریز و بپاشهای ارگانهای موسوم به ارزشی همچنان ادامه حیات میدهد اما به لحاظ کیفی این سینما نتوانسته تداعیگر حس و حال آثار نسل اول سینمای جنگ باشد.
علی ملاقلی پور کارگردان جوان و مستعدی که فرزند رسول از پیشتازان سینمای جنگ بوده در یادداشتی برای “اعتماد” با انتقاد از بی حس و حال شدن فیلمهای جنگی این سالها از نبود تعهد در پروژه های ارگانی حرف زده است.
متن یادداشت ملاقلی پور را بخوانید:
در آغاز هفته دفاع مقدس اين پرسش مطرح ميشود كه چه شد سينماي دفاع مقدس به اين وضع افتاده؟ يعني فيلمها بهجاي مفهوم دفاع و فداكاري براي رسيدن به دنيايي بهتر تبديلشده است به يك هيبت پرمدعاي توخالي. يعني در ترقهبازي و نمايش ادوات و يا لودگي و لوث كردن مفهوم جهاد پيشتازي ميكنند؛ گويي از آرمان شهدا كيلومترها فاصله دارند. امكانات رشد كرده اما تاملات و مفاهيم به قهقرا رسيده است.
چرا سياست بيشتر از ديانت در پيشاني فيلمهاي دفاع مقدس مهر ميخورد؟ اگر روزگاري «كاني مانگا» و «افق» پرفروشترين و محبوبترين آثار سينمايي بودند ولي امروز فيلمهاي دفاع مقدسي با تبليغات فراوان و بليتهاي نيمبها به فروش متوسطي دست پيدا ميكنند؛ البته بازهم عنصر محبوبيت را كسب نميكنند. آيا مردم از مفهوم دفاع و شهادت فاصله گرفتند؟ نه، اين گونه نيست چراكه مثلا در تشييع غواصان شهيد، شهرها به پا خاستند و مردم از هر طيف و نگاهي به استقبال قهرمانان و عزيزان جگرگوشهشان شتافتند. اما چرا سالنهاي فيلمهايي كه درباره غواصان ساختهشده خالي بودند و كمفروغ؟
با بررسي آثار فيلمسازان مطرح دوران دفاع مقدس درمييابيم از آغاز دهه هفتاد يك بيهدفي در آثار اين فيلمسازها موج ميزند و هركدام به يك سمتي رفته و حتي تعهد و ازخودگذشتگي در آثارشان كمرنگتر ميشود و حتي فيلمهاي ضدونقيض ميسازند. فيلمسازاني كه همه در دهه شصت يك جان بودند و از نگاهي واحد برخوردار بودند. آيا اين به خاطر پايان يافتن دوران دفاع و امضاي قطعنامه بود؟ اما اين هم نميتواند باشد.
چون همين فيلمسازان معتقدند جنگ هميشه هست و شكلهاي مختلف يافته و تهاجم به شكل فرهنگي و يا ستم به شكل اقتصادي بر مردم ما هميشه تحميلشده. اما سوال اينجاست كه اين فيلمسازهاي متعهد به تمام مرزهاي اعتقادي در شرايط فعلي هيچگونه بروز و ظهور ندارند و ديگر در يك جبهه نيستند؟
علت اساسي به نظر بنده كه سالها با روحيات يكي از اين فيلمسازان نزديك بودهام اين است. بعد از فوت امام خميني اين اتفاقات رقم خورد و گويي منبع الهامبخش اين فرهنگسازان قطع شد؛ منبعي كه حلقه وصل امثال ملاقليپور و احمدرضا درويش و كمال تبريزي و عزيزالله حميدنژاد و ابراهيم حاتميكيا و احمد مرادپور و… بود.
امام خميني هنر را دميدن روح تعهد در انسانها تعريف كرد و خودش چون با همين هنر توانست انقلاب اسلامي برپا كند و در جنگ عليه شرق و غرب بايستد و دفاع مقدس براي كليه سربازانش تا زماني بود كه او قطعنامه را امضا كرد؛ حتي آنقدر روحيه آخرت محوري در يارانش زياد بود و اين تعهد در مردمش بالا بود كه بعد از پايان جنگ بهجاي خوشحالي، بسياري گريستند كه چرا از قافله شهدا جاماندند.
گواه اين كلام عمليات مرصاد است كه بعد از پذيرش قطعنامه و امضاي صلحنامه با حمله منافقين به مرزها آنقدر نيروي داوطلب براي شركت در جهاد و دفاع زياد شد كه بسياري را برگرداند. در اين باره خاطرهاي از رسول ملاقليپور بگويم. او حتي در سالهاي قبل فوتش به من ميگفت علي من هنوز هم سرباز خميني هستم؛ درواقع نهتنها پيشانيبند لبيك يا خميني در زمان جنگ زمين نيفتاد بلكه هنوز سربازانش اين پيشانيبند را بر لوح پيشاني خود دارند.
امروز روح تعهد و باور و ايمان در فيلمها كم شده و فيلمها بوي سياست گرفتهاند. هنرمند امروز بايد روح تعهد به جامعه بدمد زيرا تا انسان راسخ تربيت نشود نه هنر ارزشمند به وجود ميآيد نه هنرمند ماندگار.