سینماروزان/هومن ظریف(روزنامهنگار و مستندساز):
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه بر نگذرد
با نام خدایی آغاز میکنیم که اندیشه دانشمندان بر چیستی و هستی او یارای دسترسی ندارد مگر با استعانت از خود پروردگار و فرستادگان برحق او که انصافا همگی در هر مذهب و نحلهای، خبر بر صفات رحمانی او داده اند و از این بابت است که می گوییم و می گویند: به نام خداوند بخشنده و مهربان.
و باز بر همین اساس است که در صفت رحمانیت ، رحمت خداوند به همه مخلوقات از جمله انسانهای مومن و کافر و نیز غیر انسانها تعلق می گیرد.
و خدمت ملت شریف شعر و ادب پرور ایران زیره به کرمان می بریم که حتی در محاوره هم از مخزن فرهنگ سترگ ایرانی، ضرب المثلهایی استفاده می کنند که همگی بر اعتدال و اغتنام فرصت و گذشت تاکید دارد.
چقدر سخنان بزرگان و صاحبان راه معرفت و دعوت از این منظر برای جذب مردم به گذشت و نیکوکاری بهره بردهاند؟! کافی است آن منش مالک اشتر در برابر رهگذر هتاک را به یاد آوریم.
اما مقایسه غلط می نماید. در اینجا، هم این جوان جویای نام -امیر تتلو-با طرفداران بی شمارش، و هم طرفدارانش شنوندگانش می دانند او هرگز در قید و بند توهین نیست.
اصولاً اگر بر این سیاق بخواهیم نقدی منصفانه بر متن ترانههای او داشته باشیم و غور کنیم، با این همه اشعارش، چندین مرحله از رکاکت اشعار متون ادبی گرانقدر ایران عقب است!
زیرا در قیاس و نه در استقرا، اگر دیوان ایرج میرزا و عبید زاکانی و برخی از اشعار وحشی بافقی و هجویات سعدی علیهالرحمه( نه آنچه پس از تصحیح ذکاءالملک فروغی در بازار نشر است) و به مثنوی معنوی مولوی رجوع کنیم، آمار کمّی و کیفی لغات و استعارات و بخش زیادی از متون کلاسیک ادب و فرهنگ ما، به خاطر جانمایه پیام شاعر و نویسنده، در ورطه رکاکت افتاده است.
اما چرا آنها به چشم نمی آید؟ یک به این دلیل که حال و احوال و مغازله آن ادبا و شاعران در تاریخ، تجسد پیدا کرده است و ما حتی تاریخ تولد و مرگ آنها را هم به زحمت به یاد می آوریم چه برسد به اینکه شکل و ظاهر و آرایش صورت و نوع پوشش آنها را بدانیم!
عزیزان! هنوز بین علمای تاریخ دعواست که شراب و شاهد و ساغر شعر حافظ مجازی است یا حقیقی.
دوم اینکه اگر همین قابوسنامه وشمگیری که در کتاب درسی ما زیر نظر هیات مولفان چاپ و نشر می شود، به ناگهان و بدون پیش زمینهای باز کنید شاید نتوانید آن را با صدای بلند بلند حتی در جمع خصوصی بخوانید چه برسد در جمع خانواده.
مثنوی معنوی هم با اینکه معنوی است، از داستانهایی بعضاً از مضامینی که در خلوت هم نمی توان مرور کرد برای ارجاع پیام و استنتاج معنوی بهره برده.
کوتاه سخن اینکه معالم شریعت و مفسران کلام وحی نیز در برخی از عبارات سوره یوسف، به ویژه سخن زلیخا به یوسف، به پیام بسنده کردهاند تا پوسته کلام.
در همین کتاب مقدس ما مسلمانان زنهار شکوهمندی هم هست که نص صریح آن این است: لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ ۚ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا.
خدا دوست نمیدارد که کسی به گفتار زشت (به عیب خلق) صدا بلند کند مگر آن که ظلمی به او رسیده باشد، همانا که خدا شنوا و داناست.
صد البته این جوان واکنشی ادبی به کنش اجتماعی و زندگی شخصی خود داشته، ظلمی دیده و بر این اساس خشونت کلام او اگرچه عرض شد می تواند با تسامح از زمره ادبی به حساب آورد اما فی الذاته اگر هتک حرمت هم قلمداد شود، باز هم به رسیدگی و تشفی نیاز دارد…
مگر نه این است طرفداران او جوانانی هستند با دامنه سنی گاه کوچک و گاه میانسالان جواندل؟!
پس سخن او پذیرش از جنس همذاتپنداری، داشته که برخی از صاحبان ابرو برای دیدار او اظهار لحیه کردهاند و روی موج افواج طرفداران او حساب باز کرده بودند.
فلذا نگارنده بر این باور است برائت از شنیدن توهین، خود از زیرکی است زیرا اگر حتی بپذیریم که مخاطب خدای ناکرده قصد اهانت صرف غیر از ساحت ادبیات (که عرض شد در تاریخ و آثار شعرا مرسوم است) داشته، از این سو ما سیره و اخبار بزرگان را داریم که باز راه و مفری برای درک تسامح و تساحل ایجاد کرده است.
زیره به کرمان بردن است اگر از کتاب «مناقب آل ابیطالب» روایات خویشتنداری پیشوای اول تشیع را خدمت سروران نقل کنیم. زیره به کرمان است اگر کتابهایی که عزیزان ملکه ذهن دارند تورق کنیم. از نهجالبلاغه بگوییم یا نهج الفصاحه؟! از تاریخ طبری و مصباحالشریعه وغرر الحکم و درر الکلم بیانی بینه و آشکار کنیم که اتفاقا آشکارتر از هر آشکاری است.
این مردم با فرهنگ اهل شعر و تفال به حافظ که تنها مردمی هستند که برای شعر و تلذذ روحی فال حافظ می خرند و در هر دعوایی، بانگ بر می دارند: صلوات بفرستید( به کنایه اینکه دعوا را فیصله دهید) این مردم همگی اهل رأفت و بخشش و چشم پوشی هستند. عموم این ملت می دانند که کور خود و بینای دیگران نباید باشند.
اما گناه امیرحسین در تزریق حالات و اتفاقات زندگی اش در بند بند ترانه هایش است. او گناهکار است که در خلوت آن کار دیگر را نکرده.
طفلک هرچه کرده همه کس می دانند!
همانند وحشی بافقی هم در وصل داد زده و هم در هجر یارش دشنام داده!
لذا من از این بعد از کارنامه ایشان، او را فرد سادهای می دانم که با زلال دل خود، بازی کرده و این دل شیشهای اش را در معرض سنگ قضاوت گذاشته است.
آنچنان ساده که حتی در جای جای اشعارش تصریح کرده: ها؟ مست بودی و حواست نبود در یک اتاق نامحرم حرامه بمونی..
اشعار او و لحنش با مصلحتسنجی بیگانه است و بر این اساس حتی از بیان اعتقادات مذهبی و اخلاقی و پند و اندرز هم واهمه نداشته. با اینکه می دانیم و میدانید جوانان کمتر پند را وقعی می نهند. او بی محابا مضامین اخلاقی هم بیان کرده که متاسفانه نگاه منتقدان روی بخش رکیک اشعارش، قفل شده.
اگر به یک دهه مصاحبه های او رجوع شود به ویژه متن پاسخهای او در مصاحبه با رضا رشیدپور، یک نکته کاملا مشهود است: او هرچه هست با همان شخصیت و همان کلام و منش در همه جا ظاهر می شود. مخلص کلام، هتاک یا غیر هتاک، او صادق است. همچنانکه مغرور است و خود را سلطان ژانر موسیقی خاص خود در ایران می داند در بازگویی زندگی کودکی و نوجوانیاش لکنت ندارد. با مادرش زندگی می کرده و تحت حمایت…
مادرش کارگری کرده تا او حرف زدن یاد بگیرد و با مطالعه در متون تخصصی یونگ و فروید و عرفان شرق و غرب، تفکر کند و در فوتونهای انرژی کلام با خاص و عام، ارتباط بگیرد.
از سوی دیگر، اگرچه بیش از یک دهه است که موسیقی زیرزمینی با مجوز ارشاد روی زمین هویدا شده، اما مراکز ادبی و کانونهای نقد شعر و ترانه و دپارتمانهای دانشکده های ادبیات کشور برای نقد ترانههای رپ و ار. اند. بی، مسکوت و منکوب تعارف ماندهاند.
حالا چرا نقد ترانه های پاپ کم و بیش صاحب پایاننامه و رساله است اما موسیقی با مجوز صاحب تاریخچه از این دست، مسکوت مانده در این مجال نمی گنجد. اما می توان حق داد که جامعه عام و خاص هنوز در درک استعارات و تعبیرات و طنازی کلام جوانان و نوجوانان درمانده است. این سخن من نیست، استعانت از همایشها و سمینارهای جامعه شناختی و مردم شناختی و رفتارشناسی است که عرض می کنم؛ جامعه خشن شده است. ولی از حسن اتفاق، خشم و بغض موکل مذکور، از جنس کلامی است که می توان از آن درگذشت.
چه بسا برگشت او از کشور بیگانه به وطنش، برگی است برای تبرئه اش. او به مام میهن برگشته چون در حالت خوف و رجا، وزنه امید و رجا و بخشایش را در وطنش جستجو می کرده، انگار ایشان از ترکیه به دنبال دادرسی از اسارت به قفسی در گوشه وطنی خزیده و با خود نجوا کرده:
دل غمدیده به دنبال کسی افتادست
دادخواهی ز پی دادرسی افتادست
از من خسته خدا را به تغافل مگذار
که مرا کار به آخر نفسی افتادست
حسرت مرغ اسیری کشدم کز دامی
کرده پرواز و به کنج قفسی افتادست
در این میان پرهیز او از گفتگوی رسانهای هم لابد به خاطر این است که مشاهده می کند خبری که برخی خبرنگاران از او روایت می کنند گویا برای گره گشودن نیست و کلاف سر درگم او را صعبتر و سختتر می کنند.
از آن طرف ماندنش در غربت، آب در آسیاب بیگانگان بوده شاید!
کوتاه سخن اینکه؛
سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست
معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته کردگار چیست؟