سینماروزان/مریم آموسا: پدرم اشتباه كرد از ایران رفت. براي چه رفت؟ اختلافي كه من با پدرم دارم براي همين است. براي چه رفت؟
لیلی گلستان فرزند ابراهیم گلستان با بیان مطلب فوق به روزنامه اعتماد گفت: آدمي كه از وقتي كه رفته حتي يك خط هم ننوشته. او هر روز صبح قصهاي را كه ديشب نوشته بود، براي ما ميخواند. هميشه وقتي اين حرف را ميزنم، واقعا بغض ميكنم. او سال ۱۳۵۵ از ايران رفت. رفتنش به انقلاب ربط نداشت. الان هم ميتواند برگردد. هيچ مشكلي ندارد. تا به حال دو بار هم آمده. از وقتي كه از ايران رفته، هيچ كاري نكرده. نه فيلم ساخته، نه قصه نوشته، چرا؟ چه كسي از ايران بيرون رفته و توانسته كارهايي را كه در ايران ميكرده، آنجا انجام بدهد؟ هيچكس. شهيد ثالث چه كار كرد؟ توانست «طبيعت بيجان» ديگري بسازد؟ آقاي خويي توانست آن شعرهايي را كه در تهران ميسرود در لندن بگويد؟ نه! آقاي گلستان توانست؟ نه! شهرنوش پارسيپور توانست؟ نه! منيرو روانيپور؟ هيچكدام نتوانستند كارهايي را كه در ايران كردند، انجام دهند.
لیلی گلستان دلیل این کمکاری در خارج را این گونه بیان کرد: دليلش اين است كه در جاي خودمان بايد باشيم تا بتوانيم خلق كنيم. ما جايمان اينجاست. در جاي خودت ميتواني خلق كني. آقاي محصص يا آقاي زندهرودي اگر توانستند كارشان را ادامه بدهند به اين دليل بود كه از جواني رفته بودند! يا ابوالقاسم سعيدي؛ ولي كساني كه بعد از انقلاب رفتند، هيچكدامشان كاري نكردند.
لیلی گلستان افزود: هرچه از پدر منتشر ميشود متعلق به قبل است. كتاب «مختار در روزگار» مال سالهاي پيش از رفتن پدرم است. يك جور نشخوار است. پدرم در اين مدت يك مصاحبه كرد كه كتاب شد و چند نفر هم با او مصاحبه تصويري كردند كه به نظرم خيلي بد بود. حيف است.
لیلی گلستان گفت: پدرم مخالف جشن هنر شیراز بود به خاطر مخالفتش با دربار. او هميشه ساز مخالف ميزد. يادم است يك بار گفت قرتيبازي است. نه، قرتيبازي نبود. قبول نداشت اينجور كارها را. به هر حال يك جورهايي تفكر چپي داشت. ميگفت اين همه پول دارند خرج ميكنند، مملكت فقير است. اينجوري فكر ميكرد.
فرزند ابراهیم گلستان مدعی شد: پدرم انقلاب را در فيلم «اسرار گنج دره جني» پيشبيني كرده بود، شاه گرفتش انداختندش زندان و مانع اكران فيلمش شدند. خب تو كه انقلاب را پيشبيني كرده بودي، چه شد؟ چرا برنگشتي وقتي انقلاب شد؟ نميدانيم. چرايش را نميدانيم. ديگر اصلا حوصله پرسيدن نداشتم براي اينكه جوابهايي كه ميداد، توجيههايي بود كه هم قانعكننده نبود و هم در كمال بيادبي پرت بود. توجيهات اصلا توجيهاتي نبود كه قابلقبول باشد و از آن آدم اين توجيهات بعيد بود. يك بار سوال كردم ديدم آنقدر دارد پرت و پلا ميگويد كه از جايم بلند شدم و از اتاق آمدم بيرون. براي اينكه حرفهايي كه زد، قابل قبول نبود.
لیلی گلستان درباره اوضاع پدر در انگلیس بیان داشت: اصلا در انگلیس نتوانست جمعی پیدا کند. جمع كجا بود. يك عده الكي! هيچ کاری نمیکند. منفعل! و متاسفم كه اين حرف را بزنم، يك آدمي كه اين همه فيلم ساخته يكي از يكي بهتر. اين همه كتاب درجه يك نوشته يكي از يكي زيباتر. چه اتفاقي افتاد كه منفعل شد. هيچ كاري نكرد و اين قابلبخشش نيست. يك آدمي كه ميتوانست براي جوانان مفيد واقع شود. الان ميدانيد چقدر جوانها دارند تز درباره ابراهيم گلستان مينويسند؟ ميآيند پيش من براي پرسش كردن. خُب، وقتي اينقدر دوستت دارند، وقتي اينقدر بهت احترام ميگذارند، برايت اعتبار قائلند، براي چه نبايد در كشورت باشي؟ تو وظيفه داري باشي و به جوانها كمك كني. وظيفه است. من الان بيش از يك گالريدار كار ميكنم. به مخاطبين جواني كه كلي پرسش دارند، در حد توان و دانشم توضيحات لازم را ميدهم. وظيفهام است. من وظيفهام است كه ايتالو كالوينو را بشناسانم به خواننده ايراني. من وظيفهام است كه كريستوفر فرانك و كتاب «ميرا» را بشناسانم به خواننده ايراني. وظيفه است. من يك ايراني هستم و در حد توانم بايد براي ارتقاي فرهنگ كوشش كنم. من حق ندارم بگذارم بروم، اصلا اجازه ندارم اين كار را بكنم. امير نادري كه «تنگنا» و «تنگسير» را ساخت چه كار كرد؟ بله، سخت است اينجا كار كردن اما سختياش را به جان خريديم.
لیلی گلستان درپاسخ به این پرسش كه ابراهيم گلستان احساس كرد تمام شده گفت: فكر ميكنم كه همين طور است…