سینماژورنال: سیدعلی میرفتاح از جمله روزنامه نگاران ایرانی که ستونی ثابت در روزنامه “اعتماد” دارد در تازه ترین یادداشتی که برای این رسانه اصلاح طلب نگاشته است با اشاره به پخش سخنان نوه امام(ره) بعد از پخش یک سری گفتگوی متفرقه در رسانه ملی، این سیاست را بازگشت به سی سال پیش دانسته است یعنی زمانی که تنها روزهای جمعه یک فیلم سینمایی برای مخاطبان پخش می شد و بقیه ایام هفته به تکرار می گذشت.
به گزارش سینماژورنال این روزنامه نگار البته که یکی از دلایلی که در سالهای اخیر استفاده از شبکه های اجتماعی مانند تلگرام به مراتب بیشتر از استفاده از تلویزیوه شده است را هم همین تناقضات دانسته است.
متن کامل یادداشت میرفتاح را بخوانید:
عرضه اجناس خوب همراه با اجناس بنجل
اوايل انقلاب هر وقت كه سازمان تهيه و توزيع كالاي وزارت بازرگاني، جنس خوب و پدر و مادرداري به خانوارها ميداد، دوتا جنس بنجل هم تنگش ميزد و با اين كار هم انبارهايش را خالي ميكرد هم اجناس بد را از بيخ ريشش ميكند و ميانداخت به بقيه. نوار كاست مكسل كه ميدادند، دوتا گونيا، نقاله پلاستيكي هم به ضميمه ميدادند. يا مايع ظرفشويي مرغوب كه ميدادند، چهار تكه اسفنج الكي هم ميدادند… كمكم اين ايده از وزارت بازرگاني به بقيه جاها هم سرايت كرد و به صدا و سيما هم راه يافت و مديران تلويزيون هر وقت فيلم خوبي را نيت ميكردند نمايش دهند، قبلش كلي برنامه سخت و اعصابخردكن را پيشقراول ميفرستادند كه اعصاب ملت را جلوجلو حسابي آسفالت كنند.
البته اين كار يك حسن هم داشت و آن اينكه چون مزد تحصيل فيلمها بالا ميرفت، ارزششان هم در ذهنمان بالا ميرفت. يكي گفت «من فلان فيلم را دهه شصت كه از تلويزيون ديدم فكر كردم شاهكار ديدهام. تا يك هفته همهاش به فيلم و ديالوگهاش فكر ميكردم. فكر ميكردم بزرگترين اثر هنري را ديدهام… اما اخيرا كه ديويدياش را خريدم و با كيفيت بلوري ديدم به دلم ننشست، سهل است، حتي حوصله نكردم تا تهش را ببينم. نصف كه شد خاموشش كردم و رفتم سراغ زندگي…» تلويزيون يك كار ديگر هم قديمها ميكرد. از آن طرف هم وقتي از دستش درميرفت و ندانسته و نشناخته يك فيلم درخشان و عالي نشان ميداد، بعدش تا يك هفته جبران مافات ميكرد و با پخش برنامههاي تكراري و حوصلهسربر و آموزشي و اخلاقي لذت آن تماشا را از دماغ تماشاگران درميآورد…
خصوصیتی که به پدر و مادرها هم منتقل شد
اين خصوصيت به پدر و مادرهاي دهه شصت هم منتقل شد و آنها هم فهميدند كه اگر يك جمعه به بچههايشان پلو، چلو ميدهند تا يك هفته ميتوانند اشكنه و كلهگنجشكي و نان و پنير بدهند. يك هفته قبل و يك هفته بعدش نان و تره ميخورديم كه جمعه آينده بتوانيم نان و كره بخوريم. حتي معلمها نيز اين روش عالمانه را در نظام تربيتيشان گنجاندند كه هميشه خوش به حال بچهها نشود و دانشآموزان همواره بر يك حال و منوال نباشند. سه هفته اخم ميكردند كه قدر يك لحظه لبخندشان را بچهها بيشتر بدانند. قدر عافيت كسي داند كه به مصيبتي دچار آيد…
حالا در دهه نود تلويزيون به همان سياست سي سال پيشش برگشته
حالا در دهه نود تلويزيون به همان سياست سي سال پيشش برگشته و بعد از يك مصاحبه با حاجحسنآقاي خميني، ١٠ مصاحبه با ديگران ميگذارد كه يك وقت ملت فكر نكنند خبري است و دنيا نزديك است بهكامشان شود. سه ماه ميخور و نهماه پارسا ميباش. يك بار حاجحسنآقاي خميني، ١٠ بار يامينپور و ساير اعاظم قوم…
اما عيبي ندارد. ملت به همين هم راضياند. هشت سال فقط نهماه پارسايي داشتيم و هيچ ميخوري. نه ماه پارسا ميبوديم و آن سه ماه هم روش. اما به همين هم قانعيم. همين هم خيلي خوب است. آن شب كه تلويزيون ناپرهيزي كرد و با حاجحسنآقا مصاحبه كرد اكثر ملت به جاي اينكه به تلويزيون نگاه كنند از طريق تلگرام ماجرا را پيگيري ميكردند. خوشتر آن باشد كه سر دلبران، گفته آيد در حديث ديگران.
انگار كه نگاه كردن به تلويزيون بيكلاسي باشد يا يك جور عار داشته باشد، انعكاسش را در تلگرام پي ميگرفتند. ياد يك قصه عارفانه افتادم كه يكي داشت به روي چون قمري نگاه ميكرد و حظ وافي ميبرد. ديگري گفت چه ميبيني؟ گفت عكس ماه را در انعكاس آب ميبينم. گفت اگر بر گردنت دمل نداشتي سر بلند ميكردي و مستقيم ماه را ميديدي نه انعكاسش را در تشت آب.
ظاهرا دارد تغییراتی رخ می دهد
حالا ما هم يك عيب و ايرادي اين وسط هست كه به جاي اينكه مستقيم به تلويزيون نگاه كنيم به تشت تلگرام نگاه ميكنيم. چرا؟ آيا بر گردنمان دمل داريم؟ نه. مشكل از ما نيست. به قول خود تلويزيونيها مشكل از فرستنده است نه ازگيرنده.
ما نيستيم كه بر گردن دمل داريم بلكه اين خود تلويزيون است كه دملي بر چهره دارد و آدم رغبت نميكند تماشايش كند. البته ظاهرا دارد تغييراتي به وجود ميآيد، اگرچه ديرهنگام. خيلي هم عالي. به فال نيك ميگيريم اما نه آنقدر جدي كه بنشينيم به پاش… اگر ميخواهيد تلويزيون ديده شود چارهاش اين نيست كه با ١٠ تا مصاحبه، شيريني يك مصاحبه را در كاممان تلخ كنيد. راهش اين است كه اين دمل را از چهرهبرداريد تا با خيال راحت بشود نگاهتان كرد و لذت برد.