سینماروزان: عماد افروغ ورای پیشینه ای که به عنوان سیاستمدار و نماینده مجلس دارد از اوایل تابستان گذشته به عضویت در شورای پروانه نمایش معاونت نظارت منصوب گشت و البته در جمع هیأت انتخاب جشنواره پرحاشیه سی و پنجم فیلم فجر هم حضور داشت.
به گزارش سینماروزان عماد افروغ که البته مدتی بعد از حواشی پیش آمده بر سر اعلام فهرست آثار حاضر در بخش مسابقه جشنواره به افشاگری پیرامون فشارهای سیاسی برای ورود فیلم یک آقازاده اصلاح طلب به بخش مسابقه پرداخت و البته زبان به انتقاد از فیلم ارگانی «امپراطوری جهنم» گشود(اینجا و اینجا را بخوانید) به تازگی در گفتگویی که با «اعتماد» داشته ادعاهایی را طرح کرده درباره تلاش برای چینش کاندیداهای انتخابات۸۸ به گونه ای که فضا از حالت قطبی درآید.
متن گفته های افروغ در این باره را بخوانید:
گويا سال ٨٨ جزو كساني بوديد كه از آقاي ميرحسين موسوي دعوت كرديد به حضور در انتخابات؟
بله دقيقا
چرا؟
حسب تشخيص و جامعهشناسي سياسي خودم، اصلا بحثم شخص ميرحسين نبود، بحثم جرياني بود، علمي بود. ميگفتم جامعه ما جامعه طيفي است، قطبي نيست؛ جامعه طيفي ويژگيهايي دارد.
يعني چه كه طيفي است؟
يعني نه به لحاظ اقتصادي طبقه شكل گرفته و نه فضا به لحاظ سياسي و مدني قطبي است. جامعه مدني ما طيفي است، بنابراين اگر حضور حداكثري ميخواهيم بايد كانديداي حداكثري بخواهيم، نبايد كانديداها قطبي باشند.
به نظرتان تشخيص درستي داديد؟
خيلي هم درست تشخيص دادم؛ گفتم اگر آقاي احمدينژاد بيايد اين طرف فضا قطبي ميشود، يعني فضاي اصولگرايي. اگر در اصلاحطلبان هم فرد خاصي بيايد باز هم فضا قطبي و تصنعي ميشود، با اين فرض كه اينها دو تا هستند كه البته شك دارم، خيلي شكم هم بيشتر شده است.
چرا؟ يعني ميگوييد يك جريان اند؟
نه؛ نه اينكه يك جرياناند، اما تشابهات و تفاوتهاي زيادي دارند، يعني دو جريان كاملا مستقل نيستند، اصلا من نميفهمم حتي عنوان اينها را هم نميفهمم، مگر ميشود كسي اصولگرا باشد و اصلاحطلب نباشد؟ من نميفهمم؟ شما يك اصولي داريد و با آن اصول شرايط را ارزيابي ميكنيد و بعد متوجه ضرورت برخي اصلاحات ميشويد. اين هم امكان ندارد كه يك اصلاحطلب بگويد كه من عطف به هيچ اصولي اصلاحطلبي نميكنم. يعني چه؟ آدم كه عاقل باشد متوجه ميشود كه نبايد در دام اين دستهبنديهاي نامعلوم و آشفته طرفيني گرفتار آيد. اين دام و تله نه دنيا دارد نه آخرت، هر دو دعواي قدرت است، اينجا فقط سر مردم بيكلاه مانده است، «و تِلك الايامُ نُداوِلُها بين النّاس»؛ چپ ميرود و راست ميآيد، چپ و راست هم در اينجا معني غلطي دارد.
چرا غلط؟
آخر چه چپي را در دنيا سراغ داريد كه ليبرال باشد؟ چه چپي را سراغ داريد كه طرفدار آزادي ليبراليستي باشد؟ و چه راستي سراغ داريد كه طرفدار عدالت باشد؟ چه آش شله قلمكاريه كه اينجا درست شده است؟ طرف پارسونزي است ميگويد من چپم. طرف طرفدار عدالت اجتماعي است ميگويند راست است. پارسونز كه در دنيا به راست و محافظهكار بودن معروف است. چرا مردم را فريب ميدهيد؟ كسي نميگويد چپ و راست در كشور نباشد، اما واقعي باشد. نه اينكه اصلا معلوم نباشد فلسفه سياسي، ايدئولوژي و عضوگيري و امثال ذلكش چيست.
و ميخواستيد فضا قطبي نشود؟
من حسب واقعيت طيفي جامعه معتقد بودم اگر از هر دو طرف آقايان خاتمي و احمدينژاد بيايند فضا قطبي ميشود. اما اگر از طرف به اصطلاح اصلاحطلبان آقاي موسوي بيايد فضا در جبهه اصلاحطلبان طيفي خواهد شد. در اردوگاه به اصطلاح اصولگرايان هم بايد كوشيد تا همين اتفاق بيفتد. تحليلم درست بود، آقاي ميرحسين كه آمد آقاي كروبي هم آمد. خب حالا در اصلاح طلبان فضا طيفي شده بود، حالا اين طرف هم بايد طيفي ميشد. گفتم اگر تنها آقاي احمدينژاد بيايد فضا طيفي نميشود، بايد تلاش كنيم حداقل كس ديگري هم از جبهه اصولگرايان بيايد، اما اين طرف ميخواستند الا ولابد آقاي احمدينژاد به تنهايي بيايد. بحثم اصلا جناحي نبود، بحثم فكري بود.
از گذشته هم شناخت داشتيد يا تشخيص فردي شما به حضور آقاي موسوي بود؟
نه، تحليلم بود. من در آن سالها درس جامعهشناسي سياسي دكتري براي دانشجويان گروه علوم سياسي و جامعهشناسي دانشگاه تربيت مدرس را تدريس ميكردم.
مثلا رابطه قبلي؟ رفاقت؟ دوستي؟
نه، من با همه رفاقت داشتم. با آقاي ميرحسين، به غير از خاطرهاي كه نقل كردم چند جلسه ديگر هم داشتم، يكي بعد از انتشار كتاب فضا و نابرابري من كه ظاهرا مورد توجه ايشان واقع شده بود، يكي در مورد چاپ كتابي در مورد فساد اقتصادي كه با همكاري تعدادي از محققان و با پيگيري و مقدمه بنده انجام شد و يكي دو جلسه هم مربوط به بودجه فرهنگستان هنر در زماني كه رييس كميسيون فرهنگي مجلس بودم، در همين حد. آقاي ميرحسين كه آمد، گفتم حالا بايد در طرف مقابل هم اتفاق مشابهي رخ دهد تا فضاي سياسي طيفي بماند. خيلي تلاش كردم تا اينكه آقاي رضايي آمد، حتي جلسهاي هم با ايشان داشتم. خيالم آسوده شد و مصاحبهاي نيز به تشكر از آمدن ايشان كردم. حالا ديگر جدول حضور كانديداهاي معرف واقعيت طيفي جامعه، كامل شده بود. شرط حضور حداكثري مردم كه كانديداهاي متكثر باشد تامين شد. چند درصد از واجدين شرايط آراي خود را به صندوق ريختند؟ تا آنجا كه به ياد دارم ٨٥ درصد، يعني يكي از بالاترين حضورها، اگر نگويم بالاترين. پس من درست تشخيص داده بودم، اما مگر ميگذارند حرف حق برملا بشود؟ آن قدر وارد دعواهاي حيدري و نعمتياش ميكنند كه اصل حرف و تحليل پيش پاي دعواهاي جناحي ذبح بشود.
ولي وقتي آقاي خاتمي انصراف دادند رفت به سمت قطبي شدن ديگر؟
نه. در نهايت چهار كانديدا داشتيم كه سهم هر جريان دو كانديدا بود. در دور بعد يعني انتخابات سال ٩٢ نيز در ابتدا فضا كاملا طيفي بود كه يكي از كانديداها قطبياش كرد و بنده هم بلافاصله موضع گرفتم. در اين دوره همه چيزش خوب پيش ميرفت، ٨ كانديدا بود و به هر حال طيفي بود. دفعتا يكي از كانديداها از جناح اصلاحطلبان به نفع يكي ديگر از كانديداها كنارهگيري كرد و فضا را به سمت قطبيشدگي سوق داد. بنده بلافاصله موضع گرفتم و طرف مقابل را هم به اقدام مشابه و حسب عقلانيت سياسي دعوت كردم كه اين اتفاق رخ نداد. حالا ديگر مايل به ورود بيشتر به اين مقولات نيستم. قصدم ارايه يك تحليل ساختاري بود و بس. عزيز من، باور بفرماييد اگر الان به من بگويند تو اصولگرا هستي ميگويم، بله، مبنائا و بنيانا اصولگرا هستم.
و جرياني؟
نه، جريانا خير. من براي خودم اصولي دارم، افتخار هم ميكنم خدا را هم شاكرم، مرگ من باشد آن روزي كه آن اصول را نداشته باشم، آزاديخواه نباشم، عدالتخواه نباشم، برايم اخلاق و معنويت بيمعنا باشد.