#اتاقک_گلی(محمدعلی عسگری/ داود صبوری)؛ کلاس درس برای ارگانیهای فربه!/لایق چند سیمرغ!
سینماروزان/حامد مظفری:
+افتتاحیه دل انگیز با نماهایی از مردمان کرد مرزنشین؛ نورپردازی موثر و صحنه آرایی دهکده عین واقعیت
+فیلمبرداری پایا و با ثبات و طمانینه بالا بی تعجیل و اغراق؛ فرشاد محمدی که پیشتر از مستانه تا آل و کلاشینکف تجربه در گونههای مختلف کرده، حالا باید کاندیدای سیمرغ باشد.
+گریمهای رئال شهرام خلج حس و حال لازم را به صحنه های پرتعلیق داده. بیفزایید محسن خدابخشی طراح صحنه را.
+تصاویر از بالای لشکر منافقین در پی او وی نقطه نظر قهرمان، هم اطلاعات میدهد و هم از آنها تبری میجوید.
+از دور به منافقین میپردازد ولی به هر حال پردازش خود را از کشمکشها ی چهارزبر دارد به جای اینکه بهسبک ارگانی متمول فقط داد بزند و داد بزند و داد بزند..
+بازی سیال بین جدی و کمدی تورج الوند. که انگار خودش را بازی میکند؛ نماد گرفتاران بیخبر در چارزبر. یادآور حسین عابدینی فیلمهای مجیدی…
-برگردان کردی به فارسی زیرنویس چندان عین واقعیت نیست!
+بایسته و شایسته حیرانی مردم گرفتار در جنگ نابرابر با منافقین را نشان میدهد، به جای تاکید بیخود بر نظامیها، آشوب را به دل مردم روستا میبرد و همین همدلی دوربین با مردم است که نقطه رستگاری میشود.
+پر از پلان حرفه ای و وسترنطور از حاشیه مرصاد. اینکه از میانه به جای اصل مرصاد به مصیبت های مردمان متاثر از هجمه منافقین پرداخته و آن همراهی روستاییان برای تقابل یادآور هفت دلاور و بعد نبردهای سام پکین پایی.
+بدون لرزش و بی اطوار و درست بهموقع وارد درگیریهای مرصاد میشود. نقش فیلمبردار باتجربه و بی ادعا اینجاست که رخ میدهد. برای تصویرسازی عین جنگ لازم نیست مدام بلرزانی، لرزش را باید درون مخاطب رقم بزنی که فرشاد محمدی به بهترین شکل این کار را کرده.
+پدرام کریمی بعد از #کارگر_ساده_… نشان داده داستان پردازی منطبق با الگوهای تجربهشده را یاد گرفته ولی امان از دیالوگهایش که در سکانس های روستایی، خوب و در سکانسهای نظامی، شعاری.
-چه کسی میتواند این گونه رئالیسم جنگ را در سال ۱۴۰۱ یادمان اورد؟ حاتمی کیا؟ مهدویان؟ ده نمکی؟ فعلا که داوود صبوری با تحصیلات حقوقی یک درام جنگی بی نظیر تولید کرده؛ این هموست که سابقه ورود به اسیدپاشی را داشت در فیلمی که توقیف شد و به جشنواره معتدل راهش ندادند. منصفانه داوری کنند او باید سیمرغ بگیرد.
+خلق یک کارت پستال برای پایانبندی، هم بومی، هم عاشقانه، هم انسانی و هم میهنی. سه ضلع زندگی بالاخره پساآخرالزمان به هم میرسند.
فایده؟
–کلاس درس برای ارگانی های فربه که آن قدر به فکر سود در تولیدند که حتی یک پلان واقعگرا از جنگ نمیگیرند و به جایش با گریه و زاری در نشست خبری یا سوارکاری در پردیسهای لاکچری به دنبال توجیه تلفات بیت المال ند. نه که ارگانی بودن بد باشد که اتفاقا این یکی هم ارگانی است و باغ موزه دفاع را کنار بنیاد شهید و بنیاد روایت داشته ولی حضور مشاورانی مجرب مثل جمال شورجه باعث شده کار بر مدار و بی کمفروشی باشد.