1

فیلم “ماریا”(مهدی اصغری ازغدی/علی لدنی): چرا هتل نبینند؟

سینماروزان/احمد محمداسماعیلی:

-قلت تکنیک از همان ابتدا معلوم است؛ کارگردان حتی از گرفتن نمای خودکشی دختر بلوچ که مهمترین وجه فیلم است، عاجز است و بجایش یک نمای قبل و یک نمای بعد را تحویل مان می‌دهد.

-وقتی صابر ابر و پانته آ پناهیها وارد می‌شوند امیدوار می‌شویم بلکه بتوانند جانی دهند به فیلم ولی متن، آن قدر دمده و قدیمی است و از آن بدتر در اجرا چنان مسخ جریان کدر سینمای موسوم به جشنواره‌‌ای شده که این دو بازیگر هم نمی‌توانند کمکی کنند به فیلم.

-بازی نقش اصلی مرد-مهدی صدیقی مهر-بسیار پایین تر از حد انتظار و +باز به حسین محجوب در نقش پدر بلوچ که کشف و شهود شخصی کرده بر نقش و جاهایی که حضور دارد، می‌تواند مشتاق مان کند به دنبال کردن.

-فیلمبرداری بی چارچوب، تدوین کسالت بار، دکورهای سرد و بی‌روح، عملا چیزی از فیلم باقی نمی‌گذارد.

-بیست و چند سال پیش که ماجرای زهرا امیرابراهیمی و لو رفتن فیلم شخصی اش رخ داد، اوضاع به مراتب متفاوت تر بود، اول که خبری از اندروید و آی او اس و سوشال نتورک نبود و بعد هم که طرف سلبریتی بود و نه بازیگر گمنامی که اتودی زده برای نقش روسپی. این همه دور از زمان!؟ چرا؟؟ البته همان زمان اتفاق امیرابراهیمی هم فیلمی در این رابطه ساختند به نام “سایه ی وحشت” با بازیگران حرفه ای شهاب حسینی و‌ماه چهره خلیلی که به اکران هم هرگز نرسید!

-انبوه شک و تردید و دودلی شخصیت اصلی و بعد رنگ بندی تیره و تار ایران!؟ زمانی می‌شد با این سبک به کن و برلین و ونیز رفت. الان چطور؟ کجا طلبه دارد اینها؟ مگر اینکه جریانات پسامهسایی باشد در ژاپن و جایزه ای که گرفته شد و شد بلای جان دیگری برای سینمایی که سینما نیست.

-سینمای موسوم به اجتماعی یعنی این؟ ریتم کند و روایت کهنه و سوژه منقضی؟؟ اجرا هم که در حد اتودهای سینمای جوان. باز میگویید چرا مردم هتل و تگزاس می‌بینند؟ حداقل از هر سه کمدی، یکی اش بازی های بدردبخور دارد، کمدی سازان موفق لااقل ریتم را می‌شناسند ولی اینها چه؟ حتی جسارت بازسازی اصل واقعه را ندارند و حرف و حرف و حرف است که اول و وسط و آخر را گرفته‌. چه کاریست؟ بروید در رادیو و نمایش رادیویی پر کنید.