1

فیلم “داد”(ابوالفضل جلیلی/امیر سیدزاده و ابوالفضل جلیلی)؛ جزجیگر بزنی مارکس!

سینماروزان/حامد مظفری:

-جلیلی کارگردان

جلیلی نویسنده

جلیلی فیلمبردار

جلیلی طراح صحنه و لباس

جلیلی تدوین‌گر

جلیلی کافیه دستشو دراز کنه…

 

+بازی گرفتن جلیلی از نوجوان همچنان نقطه اتکای کارهایش است.

 

+خط داستانی، بدک نیست ولی اجرا، فقیر.

 

+آن شوخی با بنگاه های کاریابی که پول ثبت نام می‌گیرند و خلاص، بجاست ولی -اینکه چرا طرف قید این همه فست فود و رستوران و کافه که “کارگر ساده نیازمندیم” را چسبانده و برای پول دو ساندویچ، تن می‌دهد به کارهای دشوار حول ضایعاتی راه آهن، چرا؟ خواسته از فیلمبرداری شهری دربرود؟

 

-اسم اول شخص فیلم هم که #امکان از باب افعال و مترادف توانایی یا پتانسیل یا همان قدرتِ توده؟ ادای دین به مارکس جز جیگر زده؟ رها کن برادر…

 

-پاساژهای رفیق عشق فیلم و دیالوگ خوانی آن قدر تکرار می‌شود که می‌زند توی ذوق.

 

+شوخی با کارمند ناقص‌عقل شهری و آن تن دادن به بزم امکان و نوش‌خواری، یک بارش مفرح است ولی -تکرارش چه فایده دارد؟ ایضا آن ورود امکان به قمار و دعوا و درگیری…

 

-امکان، کار ندارد! امکان، نان ندارد! امکان، گناه دارد! امکان، بی‌امکان است!

این همه غیرممکن هم در همان یک ربع اول معلوم است، ادامه دادن تا دو ساعت چرا؟؟