1

شعبده‌ی نادر فلاح در نمایش”جایی که گوزن‌ها آواز میخوانند”!

سینماروزان/حامد مظفری: قبل از هر چیز باید ابراز تاسف کرد که ابراجرای یک‌نفره نادر فلاح در “گوزن‌ها آواز نمی‌خوانند” به جای این همه سالن دولتی آغشته به اجراهای بی‌سروته باید در بلک‌باکسی روی صحنه برود که نه سن مناسبی دارد نه سیستم صوتی درستی و نه جایگاه مناسبی برای مخاطبان…

 

نادر فلاح نه به خاطر تجربیات تئاتر بلکه به خاطر مال خود کردن نقش‌های مکمل‌ش در آثاری مثل “بی پولی” و “اژدها وارد میشود” بازیگر قابلی نشان داده بود و حالا با این اجرای تک‌نفره “گوزن‌ها…” نشان داده که می‌تواند چقدر خوب نقش اصلی ایفا کند و حسرتی بر جای می‌گذارد برای تهیه‌کننده هایی که دستیاران یا نابازیگران را گریم‌ میکنند و می‌گذارند نقش اصلی.

 

“گوزن‌ها…” بخشی از جذابیت خود را از متن مهدی غلامحیدری روزنامه‌نگاری میگیرد که تلاش کرده همه آنچه می‌تواند یک عشق سرکوب‌شده سینما را سرپا نگه دارد برای روایت زندگی یاور خوشنام استفاده کند. مرور چند دوره تاریخی مختلف با پاساژهای مفرح و عامه‌پسند به گونه ای که خط قرمزها را هم رد نکند، کاری است که غلامحیدری به خاطر سوابق مطبوعاتی، خوب توانسته از آن عبور کند. عجبا که جماعت شبه‌انتلکت چنین آثاری نیز بیشتر از هر جای دیگر از آن شوخی‌های منشوری مثلا با قلعه و شهرنو و لاس‌زنی و…، خوششان می‌آید!

 

ابتدا به ساکن حضور تک‌نفره نادر فلاح و اینکه خودش می‌خواهد همه‌ی نقش‌های زن و مرد را یکجا اجرا کند، خودنمایی به نظر برسد اما هرچه از زمان روایت می‌گذرد بیشتر متوجه می‌شویم اگر اجرا به جای یک نفر بر سه یا چهار نفر تقسیم میشد، شاید یکدستی لحن از بین میرفت و تصور اینکه بازیگران دیگر همپای فلاح می‌توانستند شعبده‌اش را درک و بازنمایی کنند، دشوار میشد.

 

نادر فلاح با فاکتور گرفتن میکروب اوراکت که بدجوری سلبریتی‌های لمپن‌گراف را اسیر کرده، شخصيت هاي مختلف را در ذهن یاور بازخوانی و ارائه می‌کند و عجبا که در مدت زمان حدود دو ساعته کار، یک‌نفس جلو می‌رود و به جز ابزار بدن، تنظیم تنفس و مونولوگ‌ها را طوری پیش می‌برد که نه خودش کم بیاورد و نه مخاطب.

 

نقطه عطف؟ آنجا که یاور-نادر- از خستگی یا رهایی از ایستادگی زننده‌ای که مدام میخواهند ملت را به آن سوق دهند، می‌رود پشت پرده‌ی سینمای فرضی و به پهلو دراز می‌کشد و هم حس چُرت را در ما نهادینه می‌کند و هم خودش دمی-فقط یک دم- آسایش باقی را تجربه می‌کند.

حامد مظفری منتقد و روزنامه نگار
حامد مظفری منتقد و روزنامه نگار