«تنگه ابوقریب»⇐تولید محصول ضدجنگ در یک سازمان ارزشی/شکستی دیگر برای کارگردان آثار شکستخورده/«روایت فتح»نمایی بدون علقه⇔پرسش: آیا در روزهای انتهایی جنگ، دست هر سربازی یک خمپارهانداز بود؟؟؟
سینماروزان/حامد مظفری:
منفی: «روایت فتح»نمایی بدون علقه، بدون روایت اصیل، بدون روح! عجیب هم نیست؛ وقتی سفارش فیلم جنگی را میدهند به کارگردان محصولات شکست خورده از سینمایی «مارادونا…» تا سریال «بیمار استاندارد» جز این هم رخ نمیدهد.
منفی: چشممان روشن شد به تولید فیلم ضدجنگ در ساختار سازمان ارزشی اوج! هواداران ارزشیها که مدام گلایه میکنند از نبود قهرمان در سینمای جنگ حالا توجیهی ارائه دهند درباره ساخت #تنگه_ابوقریب ی که نه قهرمان دارد و نه ضدقهرمان و کوشیده با مستندنمایی کشت و کشتار در جنگ، یک محصول ضدجنگ خلق کند که صدالبته فقدان روح در این مسیر هم آنها را ناکام کرده!
منفی: سینمای جنگ، نقاشی ساختمان نیست که پیمانکار پیدا کنی و انتظاراتت را ردیف کنی تا رنگ را بپاشد و فرچه مالی کند! سینمای جنگ رزومه جنگ میخواهد؛ حتی اگر رزومه نداشته باشی باید روح جنگ را درک کرده باشی تا لااقل بتوانی شخصیت سمپاتیک خلق کنی اما سازمان ارزشی می آید بودجه میدهد به افرادی که نه رزومه دارند و نه علقه، خروجی هم میشود کلی تیپ تکراری که فقط میزنند و میروند.
منفی: «تنگه ابوقریب» فیلم پرخرجی است و تا دلتان بخواهد هنرور و توپ و تانک ردیف کرده اند برای دلبری از مخاطب؛ حمید خضوعیابیانه هم دوربین را گذاشته روی دوشش و تا توانسته لرزانده(!) تا حس تولید «روایت فتح»ی دیگر نمودار شود اما زهی خیال باطل! «روایت فتح» برآمده از روح ایثارگری جنگ بود و مرتضی آوینی ورای همه شعارها، روح آن زمانه را درک و به مجموعه وارد کرده بود اما «تنگه ابوقریب» پیکره ایست بی روان!
منفی: مایه افسوس است که دست فیلمساز بازِ باز بوده و حسابی برای پروژه خرج کرده اند اما یک ساعت از فیلم می گذرد و دریغ از یک سکانس مهیج جنگی! ! این نتیجه فیلمسازی جنگ با همان نگاه کند «بیگانه» و «آسمان زرد کمعمق» است.
تیپ:
—تیپ پادرهوای یک فرمانده با بازی کلیشه گرای مهدی پاکدل
— تیپ یک جوان لات مسلک به نام حسن با بازی امیر جدیدی با پوشش «رمبو»!!! ⇐تیپی همپای مجید سوزوکی که برخلاف مجید که لااقل مرگش دل انگیز است اینجا حتی موج گرفتگی «حسن» هم سمپاتی ایجاد نمیکند چون اصلا شخصیتی شکل نمیگیرد که مرگ و زندگیش فرقی به حال درام کند.
پلان:
—فرار نیروهای خودی از جنگ؟
—شیمیایی شدن مردم بی دفاع از کودک تا بزرگ!
—حمله هوایی و فرار نیروهای خودی!
دیالوگ:
—کسی که میخواد کسیو نجات بده باید اول خودشو بتونه درببره!
— اونا شیمیایی زدن! برای چی ما نمی زنیم؟
چون حرومه
—اینا اومدن جلو بجنگن! برا چی دارن درمیرن؟
—تو جنگ فقط اونایی برنده ان که اسلحه میفروشن!
—هر چی میکشیم از دکتر ننه صدامه! که صدامو سقط نکرد!
—تهران بودی عاشق شهادت بودی حالا اینجا اومدی شدی عاشق زیارت امام رضا؟
—اینجا هر کی بترسه زودتر میمیره!
گاف:
—در تصویرسازی نماهای جنگ با نیروهایی روبروییم که نیمروز هم نجنگیدهاند اما مدام از تشنگی میگویند و طلب آب می کنند. بی آبی مربوط به کربلای 5 بود در سال 65 و نه سال67 و پنج روز قبل از قبول قطعنامه!
—تعداد بالای خمپارهانداز آن هم در روزهای انتهایی جنگ! در دست هر سربازی یک خمپارهانداز بود؛ فت و فراوان!!؟