1

تحلیل بازیگری که رفیق بابک زنجانی بود از معضل بیکاری⇐مردم تن‌پرور شده‌اند که از بيکاري مي‌نالند!

سینماروزان/فرزین ماندگار: «مردم تن‌پرور شده‌اند که از بيکاري مي‌نالند» اين جمله را امیر جعفری گفته است؛ بازیگری که زمانی نه چندان دور به عنوان یکی از رفقای بابک زنجانی شناخته شد و حتی شرایط سرمایه گذاری وی را در فیلمی به نام «سیزده» با بازی خودش فراهم آورد.

به گزارش سینماروزان و به نقل از «جوان» امیر جعفری که در انتخابات پیش رو به حمایت از حسن روحانی پرداخته در اشاره به يکي از دستاوردهاي دولت وی گفته: «الان راحت‌تر به سفر خارجي مي‌رويم.»

همين دو جمله کافي است تا سطح دغدغه و نسبت يک هنرمند با مردم را خوب درک کنيم. امير جعفري مي‌توانست بدون تحقير کردن مردم از نامزد دلخواهش حمايت کند. واقعاً چرا يک بازيگر به اين جمع‌بندي مي‌رسد که صراحتاً در گفت‌وگويي تصويري مردمي را که در اثر بي‌برنامگي و سياست‌هاي دولت مورد علاقه او تحت فشار کم‌سابقه اقتصادي و بيکاري قرار گرفته‌اند، از موضعي بالا مورد تحقير قرار مي‌دهد؟

ويديوئي در فضاي مجازي دست به دست مي‌چرخد که در آن این بازيگر حامي روحاني، ضمن برشمردن اقداماتي نظير خريدن هواپيماي نو و شرکت برخي سينماگران در فستيوال‌هاي هنري به عنوان دستاوردهاي دولت حسن روحاني، شديداً به مردم منتقد او تاخته و آنها را با عباراتي مانند رعيت، بيکاران و تنبل مورد شماتت قرار مي‌دهد.
چرا يک بازيگر به اين جمع‌بندي مي‌رسد که صراحتاً در گفت‌وگويي تصويري مردمي را که در اثر بي‌برنامگي و سياست‌هاي دولت مورد علاقه او تحت فشار کم‌سابقه اقتصادي و بيکاري قرار گرفته‌اند، از موضعي بالا مورد تحقير قرار دهد؟ به نظر مي‌رسد از بيان اين سخنان نبايد تعجب کرد، آنچه امروز يکي از هنرمندان نزديک به جريان شبه‌روشنفکري هنر مطرح کرده، دقيقاً ترجمان هماني است که سال‌هاي سال است به انحاي مختلف و در قالب آثار مختلف به اصطلاح هنري از سوي اين جريان به مردم نسبت داده مي‌شود.
مگر جز اين است که مردم در ديدگاه اين جريان، توده‌اي انباشته از تمام بدي‌ها هستند که بايد به انحاي مختلف ديدگاه‌ها، عقايد و حتي فرهنگ آنها را تحقير کرد؟
مطرح‌ترين شاعر و قله آمال اين جريان شبه‌روشنفکري در روزگاري نه‌چندان دور گفته بود «تنها آرزويي که برايم باقي مانده اين است که پس از مردن، لاشه مرا در گورستان عمومي دفن نکنند. بگذاريد دست‌کم پس از مرگ آرزوي من براي به دور ماندن از مردم و پليدي‌هاي‌شان برآيد؛‌ مردمي که از ايشان متنفرم. من وظيفه‌اي براي خود در قبال اين مردم نمي‌شناسم.»
همين ديدگاه را مي‌توان در آثار عديده هنري و ادبي جريان ضدمردمي شبه‌روشنفکري رهگيري کرد؛ داستان‌ها و فيلم‌هايي که مملو از تلخي و سياهي است، روايتگران جامعه‌اي که زنان و مردانش فاسد، چشم‌چران، بيکاره، مفت‌خور و رياکارند، طبيعي است که امروز در عالم واقع نيز مردمان‌شان را همانگونه تحليل کنند.