سینماژورنال/نگار حسینی: “پایتخت” جزو معدود سریال هایی بود که در طول سالها دنبالش می کردم؛ شمالی بودنم هم مزید بر علت می شد که با علاقه بیشتری سریال را پیگیری کنم.
همیشه هوش تنابنده را به خاطر شخصیت پردازی خوبش تحسین می کردم و اینکه چقدر با تسلط مردم این خطه را شناخته؛ وقتی شنیدم غصل جدید “پایتخت” ساخته می شود خوشحال شدم؛ آن قدر خوشحال که پیشنهاد تهیه این گزارش را به مجله “ایده آل” دادم.
اما از همان بد ورودم به زیراب و حضور در پشت صحنه متوجه شدم که “پایتخت۴” راه سه فصل گذشته را نخواهد رفت؛
رفتار تند تنابنده با اطرافیان، عدم انسجام بین اعضای گروه و… حاکی از آن بود که گرد غرّگی روح تیم را از هم پاشیده و آنها فکر می کنند هر چه که نام “پایتخت” را یدک می کشد باید به کام مردم خوش بیاید؛ بعد از پخش دو سه قسمت اول دست پایتختی ها رو شد.
همه چیز برمبنای لودگی شخصیتها
آنها نتوانستند میراث دار خانواده معمولی باشند. سری چهارم “پایتخت” عملا قصه نداشت؛ همه چیز روی لودگی شخصیت ها استوار بود. رابطه نقی و هما که برگ برنده سریال بود به رابطه پر جنجال سایر مجموعه های تلویزیونی بدل گشت.
نقی معمولی بی هیچ دلیل موجهی بیکار بود و تلاشی برای امرار معاش نمی کرد. بابا پنجعلی کاراکتر دوست داشتنی فصول قبل به یک مرد لوده تبدیل شد که به چیپ ترین شکل ممکن تن به ازدواج داد هر چقدر هم که سریال پیش می رفت بر میزان عنصری به نام H2O اضافه می شد.
حتی نام سریال که “پایتخت” بود فراموش شد در شرایطی که تمام جذابیت این کار به خانه به دوشی،سفر و حس خانواده دوستی بود اما برای پیشبرد سریع کار به فیلمبرداری در زیراب اکتفا شد.
طبیعی است وقتی مغز متفکر گروه درگیر اکران اولین فیلم سینمایی اش و نگارش کار دیگری است و از نیمه راه تنها برای بازی سکانس های مربوط به خودش به شمال می رفت انگیزه ای برای خلق کاری متفاوت نبود.
مقدم هم که به نظر می رسد به اندازه کافی اشباع شده بود. ای کاش ما قدر کاراکترهایمان را بیشتر بدانیم و صرفا برای پر کردن آنتن دست به ساخت سریال نزنیم.
با تمام احترام اين نوشته فقط نشان دهنده ي عقده ي نويسنده نسبت به تيم پايتخته
موافقم با رضا